سایت سازبیست تولزکد لوگوهای سه گوشه
اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام
اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام
مــــذهـــبي - فــــرهنـــــگي

 


نوشته شده در تاريخ دو شنبه 29 اسفند 1390برچسب:السلام علیک یا ابا صالح المهدی,تصویر , تصویر امام زمان,, توسط عباسعلی

پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله :اگر مى‏توانيد هر روز را نوروز كنيد ؛ يعنى در راه خدا به يكديگر هديه بدهيد و با يكديگر پيوند داشته باشيد .
. 1
امام صادق عليه‏ السلام :هر روز ما نوروز است .
. 2
امام صادق عليه ‏السلام :نوروز ، روزى است كه قائم ما اهل بيت در آن ظهور مى‏كند .
. 3
امام صادق عليه ‏السلام :هرگاه نوروز فرار رسيد ، غسل كن و پاكيزه‏ترين لباس‏هايت را بپوش .
. 4
امام صادق عليه‏ السلام :هيچ نوروزى‏نيست مگر آن‏كه ما در آن روز منتظر فرج [ظهور قائم آل ‏محمّد صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله] هستيم ؛ چرا كه نوروز از روزهاى ما و شيعيان ما است.
. 5

‏ ‏ِ و ذَكِّرْهُم بِأيّامِ اللّه[ ابراهيم ، آيه 5 . ]؛ ‏
و روزهاى خدا را به آنان يادآورى كن. ‏
روزهاى مهمّ و نقش آفرين در تاريخ و فرهنگ ملّت‏ها ، ذهن و خاطره جمعى آنان را مى‏سازد و



ادامه مطلب...

نوشته شده در تاريخ یک شنبه 28 اسفند 1390برچسب:نوروز در احادیث,, توسط عباسعلی

نصوص امامت در قرآن
با توجه دلائل متقن، راه تعیین امام منحصر در «نص» است. به این ترتیب، امام را خدا تعیین نموده و پیامبر اكرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ معرفی كرده است. البته پس از اثبات نخستین امام، امامان دیگر، هم با معرفی پیامبر تعیین می‎شوند، و هم با معرفی امام پیشین. اكنون باید ببینیم نصوص امامت كدامند؟
این نصوص دو دسته‎اند:
1. نصوص قرآنی و آیات امامت
2. نصوص روایی و احادیث امامت
در این درس نصوص قرآنی امامت را مورد بررسی قرار می‎دهیم:
آیه ولایت
«إِنَّما وَلِیُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاهَ وَ یُؤْتُونَ الزَّكاهَ وَ هُمْ راكِعُونَ».[1]
ولی شما فقط خدا و رسول خدا و كسانی‎اند كه ایمان آوردند و اقامه نماز كردند و در حال ركوع زكات دادند.
تفسیر آیه
1. كلمه «اِنَّمَا» بر تخصیص دلالت می‎كند. یعنی ولایت بر مسلمانان مخصوص خدا، و پیامبر خدا و مؤمنانی است كه در آیه توصیف شده‎اند. زمخشری در این زمینه نگاشته است:
«وَ مَعْنَی اِنَّمَا وُجُوبُ اِخْتِصَاصِهِمْ بِالْمَولَاهِ».[2]
معنای «انما» این است كه موالات مخصوص آنها (كسانی كه در آیه ذكر شده‎اند) می‎باشد.
2. در مورد این كه مقصود از ولایت چیست، دو دیدگاه وجود دارد. علمای اهل سنت آن را به معنای محبت و نصرت، و علمای شیعه آن را به معنای زعامت و رهبری دانسته‎اند.
3. دلیل قول شیعه این است كه اولاً: ولایت به معنای محبت و نصرت به پیامبر و عده‎ای از مؤمنین اختصاص ندارد، بلكه امری عمومی است. یعنی همه مؤمنین باید دوستدار و یاور یكدیگر باشند، چنان‎كه قرآن كریم می‎فرماید:
«وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ».[3]
ثانیاً: روایات بسیاری از طریق شیعه و اهل سنت وارد شده كه آیه در شأن علی ـ علیه السلام ـ نازل شده است، آن‎گاه كه فقیری وارد مسجد شد واز مردم كمك خواست، و كسی به او كمك نكرد، علی ـ علیه السلام ـ كه در حال ركوع بود، با دست خود به او اشاره كرد و انگشتر خویش را به او داد، سپس آیه یاد شده، بر پیامبر اكرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ نازل شد.[4]
4. دلیل قول اهل سنت این است كه این آیه بین آیاتی واقع شده است كه مسلمانان را از ولایت اهل كتاب نهی كرده است. بنابراین، سیاق آیات قرینه است بر این كه مقصود از ولایت در آیه مورد بحث نیز محبت و نصرت می‎باشد.
لیكن این استدلال صحیح نیست، زیرا قرینه سیاق دلیل ظنّی است نه قطعی، و دلیل ظنی در جایی قابل استناد است كه دلیلی بر خلاف آن نباشد. در این‎جا نیز و آن چه در اثبات قول نخست گفته شد، با قرینه سیاق مخالف است، بنابراین، در این صورت نمی‎توان به آن استناد كرد.
پرسش
اگر آیه در شأن علی ـ علیه السلام ـ نازل شده است، چرا عبارت جمع «الذین آمنوا» به كار رفته است؟
پاسخ
به كار بردن لفظ جمع در مورد یك فرد به قصد تعظیم و تكریم و در كلام عرب و غیر آن رایج است.[5] نیز ممكن است حكمت آن تشویق مؤمنان به انفاق در راه خدا باشد، كه حتی در حال نماز نیز از آن غفلت نكنند.[6]
پرسش
چگونه امام علی ـ علیه السلام ـ متوجه فقیر شد، با این‎كه در حال خواندن نماز بود و آن حضرت در حال نماز جز به خدا به چیز دیگری توجه نمی‎كرد، چنان‎كه نقل شده است، تیری به پایش رفته بود و او طاقت تحمل درد جراحی آن را نداشت، تا این كه در حال نماز آن را از پای او بیرون آوردند؟!
پاسخ
توجه به فقیر و صدقه دادن به او كاری پسندیده و عبادت است، و خود نوعی توجه به خدا است. بنابراین، مایه عیب و نقص نخواهد بود. آن چه شایسته مقام اولیای الهی نیست، منصرف شدن از خدا به غیر خداوند است. و اصولاً ممكن است این كار به خواست خداوند انجام شده تا هم اهمیت انفاق نشان داده شود، و هم زمینه‎ای برای نزول آیه ولایت فراهم گردد.
آیه تبلیغ
«یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ یَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْكافِرِینَ».[7]
ای پیامبر آن چه از سوی پروردگارت بر تو نازل شده است را ابلاغ كن، اگر این كار را انجام ندهی، رسالت خدا را ابلاغ نكرده‎ای، و خدا تو را از خطر مردم حفظ می‎كند، به درستی كه خدا كافران را هدایت نمی‎كند.
تفسیر آیه
مفاد این آیه شریفه آن است كه دستوری از جانب خدا بر پیامبر نازل شده بود، و پیامبر از ابلاغ آن بیمناك بود، ولی خداوند با تأكید خاصی او را به ابلاغ آن فرمان داد و مطمئن ساخت كه در این راه خطری متوجه او نخواهد بود. و این‎كه این دستور به قدری اهمیت دارد كه تبلیغ نكردن آن به منزله تبلیغ نكردن اصل رسالت است:
«وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ»
بدیهی است پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ هیچ گاه به خاطر ترس از جان خود در تبلیغ رسالت الهی كوتاهی نكرده است. بنابراین، ترس او از این جهت نبوده است، آنچه در این‎جا به نظر درست می‎آید این است كه این دستور در برگیرنده حكمی بوده كه ممكن بود به شأن و موقعیت پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ در اذهان عده‎ای از مسلمانان صدمه وارد كند، یعنی مشتمل بر حكمی بوده است كه در ظاهر امر در برگیرنده نفع شخصی یا قومی برای آن حضرت بوده است.
این حكم به قرینه روایات بسیار كه در شأن نزول آیه وارد شده است، همان ولایت و رهبری علی ـ علیه السلام ـ بوده است؛ زیرا در روایات شأن نزول آمده است كه این آیه در جریان غدیرخم نازل شده است. از این‎رو، ابلاغ این حكم می‎توانست این ذهنیت را برای برخی از مسلمانان ایجاد كند كه پیامبر نیز مانند فرمانروایان بشر است كه بستگان خود را به عنوآن‎جانشین خویش تعیین می‎كنند، به ویژه آن‎كه در میان مسلمانان عده زیادی افراد منافق وجود داشتند كه از چنین فرصت‎هایی، بهترین بهره‎برداری را به نفع مقاصد خود می‎نمودند.
از سوی دیگر، وجود یك رهبر لایق و با كفایت برای حفظ اسلام بسیار مهم و تعیین كننده، و عدم وجود آن برای اسلام خطرساز است، از این‎رو، نفی ابلاغ رسالت به خاطر ابلاغ نكردن آن كاملاً استوار و حساب شده است.[8]
بنابراین، با توجه به قراین زیر به دست می‎آید كه حكم مورد نظر در این آیه، همان ولایت و امامت علی ـ علیه السلام ـ است:
1. پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ از ابلاغ این حكم بیمناك بوده است، و ترس آن حضرت مربوط به مقام رسالت بوده است، نه خطر جانی و مانند آن.
2. علی ـ علیه السلام ـ پسر عمو و داماد پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ بود، و تعیین او به عنوان رهبر اسلامی پس از پیامبر می‎توانست این ذهنیت را ایجاد كند كه مقام نبوت همانند مقام سلطنت و فرمانروایی معهود در میان بشر است.
3. در میان مسلمانان افراد منافقی بودند كه از هر فرصتی برای رسیدن به مقاصد شوم خود استفاده می‎كردند.
4. نقش رهبری لایق در حفظ اسلام، دستآورد رسالت پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ و بسیار تعیین كننده است. بنابراین، به جا است كه عدم ابلاغ آن با عدم ابلاغ اصل رسالت یكسان دانسته شود.
5. روایات بسیاری وارد شده است كه آیه در جریان غدیرخم و در رابطه با مسئله ولایت وامامت علی ـ علیه السلام ـ نازل گردیده است.[9]
آیه اكمال دین و یأس كافرین
«الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذِینَ كَفَرُوا مِنْ دِینِكُمْ فَلاتَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِ الْیَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِینَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْكُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِیناً».[10]
امروز كافران از دین شما ناامید شدند پس از آنان نترسید بلكه از من بترسید، امروز دین شما را كامل و نعمت خود را بر شما تمام كردم و از اسلام به عنوان یك دین برای شما راضی شدم.
این آیه كریمه تصریح دارد بر این كه در تاریخ اسلام و در عصر رسول اكرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ روزی بوده كه در آن واقعه‎ای رخ داده است كه چند ویژگی داشته است:
1. كافران از این‎كه بتوانند دین اسلام را از بین ببرند ناامید شدند.
2. در این صورت، مسلمانان نباید ازناحیه خطر كافران بر دین اسلام بیمناك باشند، بلكه باید از سنن و قوانین الهی بیمناك باشند، كه چه بسا رعایت نكردن آن‎ها به دین آنان صدمه وارد نماید.
3. در آن روز دین، كامل گردید.
4. نعمت الهی بر مسلمانان به مرحله نهایی رسید.
5. دین اسلام با آن قانون و دستور ویژه، مورد رضایت خداوند قرار گرفت.
اكنون باید دید آن روز چه روزی بوده؟ و دستوری كه در آن روز از جانب خدا بر پیامبر نازل گردیده و آن حضرت آن را به مسلمانان ابلاغ كرده چه بوده است كه این همه آثار مهم را به دنبال داشته است؟
از مراجعه به قرآن كریم و تاریخ اسلام به دست می‎آید كه كافران با ترفندهای مختلف با پیامبر اكرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ مخالفت و مبارزه نمودند، ـ گاهی از راه تطمیع، گاهی با طرح نقشه كشتن ناگهانی پیامبر، و بالاخره از راه جنگهای مختلف ـ ولی نتیجه‎ای نگرفتند، و آخرین نقطه امید آن‎ها این بود كه چون پیامبر فرزند پسر ندارد. بنابراین، پس از آن‎كه وفات كرد كسی كه مطابق سنتهای رایج بشری و نیز سنن جاهلیت بتواند جانشین او شود، وجود ندارد. در این صورت آنان خواهند توانست به اهداف خود دست یابند.
بنابراین، آن چه می‎توانست آنان را ناامید كند تعیین جانشینی لایق و باكفایت از جانب پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ بود، از این‎رو باید گفت: روز موردنظر در آیه شریفه، همان روز غدیرخم است كه پیامبر اكرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ ولایت و امامت علی ـ علیه السلام ـ را در میان جمع عظیمی از مسلمانان اعلان كرد، چنان‎كه روایات فراوانی در مورد شأن نزول آیه در رابطه با جریان غدیرخم وارد شده است.
و از طرفی در آن تاریخ (ذیحجه سال دهم هجری) همه یا اكثریت برنامه‎های اسلامی در زمینه‎های عبادت و مسایل گوناگون زندگی فردی و اجتماعی بیان شده بود، و از نظر قانون‎گذاری نقصان و كاستی وجود نداشت، بلكه نقصان آن از نظر رهبری لایق و باكفایت بود كه بتواند پس از پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ راه او را ادامه دهد، و قوانین اسلامی را به خوبی اجرا نماید. و این كاستی با نصب علی ـ علیه السلام ـ به امامت، جبران،‌ و دین تكمیل گردید، و بدیهی است كه چنین دینی مورد رضایت خداوند می‎باشد. امامت علی ـ علیه السلام ـ اگر چه پیش از آن برای مسلمانان در مدینه و حوالی آن بیان شده بود، ولی در یك مراسم رسمی و در میان آن انبوه جمعیت از شهرهای مختلف دنیای اسلام اعلان نشده بود و بسیار بهتر بود كه در میان چنین جمعیتی دوباره اعلان گردد.
اما این كه چرا مسلمانان باید نسبت به دین خود از خدا بترسند، برای آن است كه یكی از سنت‎های الهی این است كه هر نعمتی را كه به بندگان خود می‎دهد، در صورت كفران نعمت و ناسپاسی از آنان می‎گیرد، چنان‎كه می‎فرماید:
«ذلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ لَمْ یَكُ مُغَیِّراً نِعْمَهً أَنْعَمَها عَلی قَوْمٍ حَتَّی یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ».[11]
بر این پایه، اكنون كه خدا نعمت خود را از طریق ولایت بر مسلمانان تمام نموده است، به آنان هشدار می‎دهد كه مبادا نسبت به این نعمت بزرگ ناسپاسی كنند؛ چرا كه در آن صورت گرفتار عذاب سخت الهی خواهند شد، و از سعادت ابدی محروم خواهند گردید. چنان‎كه می‎فرماید:
«وَ مَنْ یُبَدِّلْ نِعْمَهَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُ فَإِنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعِقابِ».[12]
ـ نصوص امامت در سنت
در درس گذشته برخی از نصوص امامت در قرآن كریم را بررسی كردیم، در این درس به بررسی پاره‎ای از نصوص امامت در سنت می‎پردازیم.
حدیث غدیر
پیامبر اكرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ در سال دهم هجرت، آهنگ سفر حج نمود و تصمیم خود را به مسلمانان مدینه و شهرهای دیگر اعلان كرد، ‌از این‎رو، جمعیت بسیاری عازم حج شدند. مورخان تعداد كسانی را كه از مدینه، آن حضرت را به سوی مكه همراهی كردند، مختلف نقل كرده‎اند، كمترین عدد نود هزار نفر.[13]
پس از انجام مراسح حج، پیامبر با مسلمانان مكه را ترك گفتند و روز هجدهم ذیحجه به غدیرخم رسیدند، آن‎جا نقطه‎ای بود كه راه مدینه از راه‎های شهرهای دیگر چون عراق و مصر جدا می‎شد. پیامبر دستور دارد تا كاروان زایران خانه خدا همان‎جا توقف كنند. وقتی همه جمع شدند، نماز ظهر را به جماعت به جای آوردند،‌ آن‎گاه پیامبر در میان جمعیت بر منبری كه از جهاز شترها ساخته بود، ایستاد و خطبه‎ای را ایراد كرد،‌آن‎گاه فرمود: آیا صدای مرا می‎شنوید. گفتند: آری.
پیامبر فرمود: من پیشاپیش شما در كنار حوض (كوثر در قیامت) قرار خواهم گرفت، و شما بر من وارد خواهید شد، پس بیاندیشید كه پس از من با ثقلین چگونه رفتار خواهید كرد؟
در این هنگام از میان جمعیت ندایی برخاست كه «ثقلین» چیستند؟
پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ پاسخ داد: یكی، ثقل بزرگتر یعنی قرآن است؛ و دیگری ثقل، كوچكتر یعنی عترت و خاندان من می‎باشند. خداوند به من خبر داده است كه آن دو از یكدیگر جدا نخواهند شد، تا در كنار حوض نزد من آیند، پس بر آنان پیشی نگیرید و از آنان فاصله نگیرید كه هلاك خواهید شد.
آن‎گاه دست علی ـ علیه السلام ـ را گرفت و به اندازه‎ای بالا برد كه زیر بغل هر دو نمایان شد، و همه حاضران او را شناختند، پس گفت‌: ای مردم، چه كسی بر مؤمنین از خود آنان سزاوارتر است؟
گفتند: خدا و پیامبرش داناترند.
پیامبر فرمود: خدا، مولای من و من مولای مؤمنین هستم و بر آنان از خودشان سزاوارترم. سپس سه یا چهار بار این جمله را تكرار نمود:
«مَنْ كُنْتُ مَولَاهُ فَعَلِیٌّ مُوْلاهُ»
هر كس من مولای او هستم، علی ـ علیه السلام ـ مولای او است.
آن‎گاه در حق او و دوستان و یاران او دعا كرد، و هنوز جمعیت متفرق نشده بود كه جبرئیل بر پیامبر نازل شد و آیه «الْیَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِینَكُمْ...» را بر او تلاوت كرد، و پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ بر این نعمت بزرگ الهی تكبیر گفت، و مؤمنین پیشاپیشِ همه ابوبكر و عمر،‌ منصب ولایت را به علی ـ علیه السلام ـ تبریك گفتند.
سند و مفاد حدیث
حدیث غدیر از احادیث متواتر است و پیش از صد نفر از بزرگان صحابه آن را روایت كرده‎اند، و از نظر سند تردیدی در آن نیست، آن چه مورد اختلاف شیعه و اهل سنت است، معنای ولایت در حدیث است:
1. اهل سنت آن را به ولایت نصرت و محبت تفسیر كرده‎اند.[14]
2. شیعه آن را ولایت زعامت و رهبری می‎دانند.
علمای شیعه دلایل و شواهد بسیار بر اثبات مدعای خود ذكر نموده‎اند كه برخی را یادآور می‎شویم:
قرینه اول: پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ قبل از این كه ولایت علی ـ علیه السلام ـ را مطرح كند، مسئله ولایت خود بر مؤمنین و این مطلب را كه او بر آنان از خودشان برتر است بیان نمود، و این می‎رساند كه مقصود از ولایت امامت و رهبری است.
قرینه دوم: پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ قبل از بیان ولایت علی ـ علیه السلام ـ از مرگ قریب الوقوع خود خبر داد. این نكته بیانگر آن است كه مسئله ولایت علی ـ علیه السلام ـ مربوط به پس از وفات پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ است، و آن چیزی جز امامت و رهبری نخواهد بود.
قرینه سوم: پیامبر اكرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ قبل از مطرح كردن ولایت علی ـ علیه السلام ـ از حاضران خواست تا به توحید، رسالت و معاد شهادت دهند، و این نكته نشانگر آن است كه ولایت امری است كه در ردیف اصول اعتقادی یاد شده قرار دارد، یعنی در حقیقت در امتداد رسالت و نبوت است.
قرینه چهارم: پیامبر اكرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ در پایان بر این‎كه خدا با ولایت علی ـ علیه السلام ـ دین را كامل و نعمت خود را بر مسلمانان تمام كرده و از دین آنان راضی گردیده است، تكبیر گفت.
بدیهی است ولایت علی ـ علیه السلام ـ آن‎گاه چنین جایگاه مهمی را دارد كه به معنای امامت و رهبری باشد، یعنی چیزی كه در حقیقت علی مبقیه اسلام است.
قرینه پنجم: متوقف ساختن كاروان حج در هوای بسیار گرم و شرایط طاقت‎فرسا، برای درخواست یك مطلب عادی و روشن، كاری حكیمانه و متناسب با مقام پیامبر بزرگوار اسلام ـ صلّی الله علیه و آله ـ نیست، كاری كه اگر از یك فرد عادی سر زند، نزد عاقلان مستحق ملامت و نكوهش است، ‌تا چه رسد به پیامبر اكرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ كه عقل كل بوده است. بنابراین، معنای معقول ولایت با در نظر گرفتن آن شرایط و حالات، چیزی جز امامت و رهبری نخواهد بود.
قرینه ششم: تهنیت و تبریك گفتن مؤمنان ـ و پیش از همه ابوبكر و عمر ـ خود دلیل روشن دیگری بر این است كه مقصود از ولایت صرفاً نصرت و دوستی نبوده است؛ زیرا بیان این مطلب كه علی ـ علیه السلام ـ دوست و یاور مسلمانان است،‌ چیزی نبود كه به آن حضرت اختصاص داشته و در خور تبریك گفتن باشد، در حالی كه امامت و رهبری مقامی ویژه و فوق‎العاده است، و جا دارد به كسی كه توسط پیامبر اكرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ به این مقام نایل گردد، ‌تبریك و تهنیت گفته شود.
قرینه هفتم: محدثان و مفسران نقل كرده‎اند كه فردی به نام «حارث بن نعمان» پس از آن‎كه از جریان غدیرخم و نصب علی ـ علیه السلام ـ به مقام ولایت آگاه شد، نزد پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ آمد و گفت: از ما خواستی تا به یگانگی خدا و رسالت تو شهادت دهیم، ‌و ما را به جهاد، حج، نماز، روزه و زكات دستور دادی و ماهمه را پذیرفتیم، ولی تو به این‎ها راضی نشدی تا این‎كه این جوان را ولی ما قرار دادی، آیا این كار به رأی تو انجام گرفته یا دستور خدا چنین بوده است؟
پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ فرمود: سوگند به خدای یكتا، كه این كار طبق دستور خدا انجام گرفته است.
حارث بن نعمان روی برتافت و دست به آسمان بلند كرد و گفت: خدایا، اگر این كار به امر تو بوده است هم اكنون عذابی بر من فرو فرست، ناگهان سنگی بر فرق او فرود آمد و در دم هلاك شد، و در این هنگام آیه «سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ»[15] نازل شد.[16]
حدیث منزلت
محدثان و مورخان نقل كرده‎اند كه پیامبر اكرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ در موارد مختلف، از جمله در جریان غزوه تبوك، خطاب به علی ـ علیه السلام ـ فرمود:
«انت مِنی بمنزله هارون مِن موسی اِلا اَنهْ لا نبی بعدی».
نسبت تو به من مانند نسبت هارون به موسی ـ علیهما السلام ـ است با این تفاوت كه پس از من پیامبری نخواهد بود.
سند و مفاد حدیث
این‎روایت نیز از روایات متواتر است،[17] و از نظر اعتبارِ سند قابل تردید نیست، بلكه سخن در مفاد آن است:
1. از نظر اهل سنت مقصود پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ بیان علاقمندی خاص خود به علی ـ علیه السلام ـ بوده است، و این‎كه او نزدیك‎ترین و محبوب‎ترین افراد نزد اوست، همان‎گونه كه هارون ـ علیه السلام ـ از نزدیك‎ترین و محبوب‎ترین افراد نزد حضرت موسی ـ علیه السلام ـ بود.
2. از نظر شیعه مقصود مقام وصایت و جانشینی است، یعنی همان‎گونه كه هارون هنگام رفتن موسی به میقات، ‌جانشین او گردید، و اگر پس از موسی ـ علیه السلام ـ نیز زنده می‎ماند، رهبری قوم او را برعهده می‎‎داشت، علی ـ علیه السلام ـ نیز جانشین پیامبر اسلام ـ صلّی الله علیه و آله ـ است، ‌چنان‎كه در غزوه تبوك نیز او را جانشین خود ساخت و كارهای خود را به او سپرد.
استدلال شیعه در وجه دلالت این حدیث بر جانشینی علی ـ علیه السلام ـ این است كه قرآن كریم یادآور می‎شود كه حضرت موسی ـ علیه السلام ـ از خداوند درخواست نمود كه برادرش هارون را وزیر و پشتیبان، و در امر رهبری وی را با او شریك نماید، چنان‎كه می‎فرماید:
«وَ اجْعَلْ لِی وَزِیراً مِنْ أَهْلِی هارُونَ أَخِی اشْدُدْ بِهِ أَزْرِی وَ أَشْرِكْهُ فِی أَمْرِی».[18]
و خداوند درخواست او را برآورده ساخت، چنان‎كه می‎فرماید:
«قالَ قَدْ أُوتِیتَ سُؤْلَكَ یا مُوسی».[19]
و در جای دیگر درباره جانشینی هارون برای موسی ـ علیه السلام ـ می‎فرماید:
«وَ قالَ مُوسی لِأَخِیهِ هارُونَ اخْلُفْنِی فِی قَوْمِی».[20]
بدیهی است اگر موسی ـ علیه السلام ـ بار دیگر نیز به میقات و یا به مسافرت می‎رفت، نیازی نبود كه در مورد خلافت و جانشینی هارون ـ علیه السلام ـ سخنی بگوید، ‌نصب وی به خلافت در نوبت پیشین بر جانشینی او در نوبت‎های بعد دلالت می‎كرد، چنان‎كه اگر به فرض او پس از موسی ـ علیه السلام ـ زنده می‎ماند نیز جانشین وی بود، و رهبریِ بنی‎اسرائیل را بر عهده داشت.
حدیث منزلت نیز همه منزلت‎های هارون را برای علی ـ علیه السلام ـ اثبات كرده است، جز مسئله نبوت. بنابراین، دقت در این حدیث می‎رساند كه پیامبر اكرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ با این بیآن‎جانشینی خود را در مسئله رهبری مسلمانان تعیین كرده است.
حدیث یوم الدار
وقتی آیه شریفه «وَ أَنْذِرْ عَشِیرَتَكَ الْأَقْرَبِینَ».[21] بر پیامبر اكرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ نازل شد، آن حضرت خویشاوندان خود را به منزل ابوطالب دعوت كرد. آنآن‎كه حدود چهل نفر بودند، ‌در منزل ابوطالب گرد آمدند. پس از آنكه از آنان پذیرایی شد، پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ روی به آنان كرد و گفت: ای فرزندان عبدالمطلب، در بین عرب هیچ جوانی بهتر از آن چه من برای شما آورده‎ام نیاورده است، زیرا من چیزی را آورده‎ام كه خیر دنیا و آخرت شما را در بردارد. خداوند مرا برانگیخته است تا شما را به سوی او فراخوانم. كدام یك از شما مرا در این‎باره كمك می‎كند تا وصی و جانشین من باشد؟
آنان سكوت اختیار نمودند، در این هنگام علی ـ علیه السلام ـ برخاست و پشتیبانی خود را اعلان نمود، پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ فرمود: او وصی و جانشین من خواهد بود، پس سخن او را بشنوید و از او اطاعت كنید.
سند و مفاد حدیث
علاوه بر محدثان شیعه، بسیاری از محدثان و مورخان اهل سنت نیز این حدیث را روایت كرده‎اند. شیخ سلیم بشری[22] می‎گوید: درباره رجال این حدیث بحث و بررسی كردم، همگی از ثقات و افراد مورد اعتمادند، و از طرق مختلف روایت شده است، بدین جهت به درستی آن ایمان دارم.[23]
دلالت این حدیث بر مسئله خلافت جای تردید نیست، زیرا بر آن تصریح نموده است، چیزی كه هست در این‎جا دو احتمال وجود دارد كه لازم است مورد بررسی قرار گیرد.
1. خلافت مورد بحث در این حدیث، خلافت بر خویشاوندان پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ است، نه خلافت بر عموم مسلمانان؛ لیكن باید توجه داشت كه هر كس خلافت علی ـ علیه السلام ـ برخویشاوندان پیامبر را پذیرفته است، خلافت او را بر عموم مسلمانان نیز پذیرفته است، و هر كس خلافت خاصه را رد كرده، ‌خلافت عامه را نیز رد كرده است. بنابراین، این احتمال، مخالف اجماع مسلمانان و مردود است. گذشته از این، ‌ملاك خلافت خاصه و عامه یك چیز بیش نیست، از این‎رو، تفكیك این دو از یكدیگر پذیرفته نیست.
2. آن چه در این حدیث آمده است،‌خلافت علی ـ علیه السلام ـ است، نه خلافت بلافصل او. و این با عقیده اهل سنت نیز سازگار است، زیرا آنان علی ـ علیه السلام ـ را چهارمین خلیفه پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ می‎دانند؛ لیكن باید توجه داشت كه این احتمال برخلاف ظاهر چنین خطابی است؛ چرا كه از نظر قواعد محاوره هرگاه فرمانروا یا رهبری، كسی را به عنوآن‎جانشین خود برگزیند مفاد آن‎جانشینی بلافصل است. و اگر مقصود غیر از آن باشد، باید قرینه‎ای متصل یا منفصل اقامه كند، چنان‎كه مثلاً ابوبكر بر بلافصل بودن خلافت عمر تصریح نكرد، با این حال از نظر اهل سنت شكی در این كه مقصود جانشینی بلافصل بوده است، وجود ندارد.
دو اشكال و دو پاسخ
اشكال اول:
اگر این نصوص مربوط به خلافت و امامت علی ـ علیه السلام ـ می‎باشند، و به راستی پیامبر اكرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ آن حضرت را به عنوآن‎جانشین خود تعیین كرده است، چرا خلفای سه گانه و جمعی از صحابه با آن مخالفت كردند.
به عبارت دیگر: پذیرفتن نظریه شیعه مستلزم این است كه جمع كثیری از صحابه پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ با دستور او مخالفت كرده باشند، و چنین فرضیه‎ای با آن‎چه تاریخ درباره وفاداری صحابه نسبت به پیامبر اكرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ گزارش می‎دهد، سازگار نیست.
پاسخ
در پاسخ این اشكال دو نكته را یادآور می‎شویم:
1. به گواهی تاریخ عده‎ای از صحابه، علی ـ علیه السلام ـ را خلیفه بلافصل پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ می‎دانستند، و در آغاز نیز با خلافت ابوبكر مخالفت كردند.[24] هر چند به پیروی از امام علی ـ علیه السلام ـ بعداً روش مسالمت و سكوت را برگزیدند. این گروه افرادی چون سلمان، ابوذر، عمار و مقداد ـ رضوان الله تعالی علیهم ـ بودند كه از چهره‎های برجسته صحابه به شمار می‎روند، و قطعاً نمی‎توان رأی آنان را در این مسئله نادیده گرفت.
2. به گواهی تاریخ برخی از صحابه حتی در زمان خود پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ از دستورات او سرپیچی می‎كردند. یكی از روشن‎ترین موارد، آن‎جا بود كه با دستور پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ مبنی بر آوردن قلم و كاغذ برای این‎كه مطلب بسیار مهمی را برای آنان بنویسد، و نیز مخالفت با دستور پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ به پیوستن به سپاه «اُسامه بن زید» را می‎توان نام برد.[25] در مورد انگیزه این مخالفت‎ها وجوهی گفته شده است. وجهی كه با مبانی اهل سنت نیز قابل قبول است همان است كه «امام شرف‎الدین» در پاسخ «شیخ بشری» بیان كرده و مورد قبول وی نیز واقع شده است، و آن این كه عده‎ای از صحابه در مواردی كه مربوط به امور عبادی از قبیل نماز، ‌روزه و مسایلی از این قبیل بوده است، دستورات پیامبر را بدون چون و چرا اجرا می‎كردند؛ اما در امور مربوط به مسایل اجتماعی و سیاسی مانند جنگ و صلح،‌ و رهبری، چنین اطاعت و انقیادی را بر خود لازم نمی‎دانستند بلكه به رأی و اجتهاد خود عمل می‎كردند.
در این مورد نیز رأی و اجتهاد آنان بر این بود كه چون علی ـ علیه السلام ـ در جنگها بسیاری از افراد قریش و مخالفان پیامبر را كشته است، ممكن است تعصبات جاهلی آنان را برانگیزد و از او اطاعت نكنند؛ و یا به خاطر این كه پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ او را بر دیگران برتری می‎داد، حسادت او را در دل داشته و رهبری او را خوش ندارند. و توجیهاتی از این قبیل.
البته روشن است كه این احتمالات ارزش علمی و عملی نداشته و از قبیل اجتهاد در مقابل نص است، ولی اگر بخواهیم مخالفت عده‎ای از صحابه را با نصوص امامت به گونه‎ای توجیه كنیم كه با مبانی اهل سنت نیز سازگار باشد، این تنها راه است.
در هر حال، صحابه دارای مقام عصمت نبوده‎اند تا عمل آنان بر ما حجت شرعی باشد و به خاطر آن از نصوص قرآن و سنت كه حجت شرعی می‎باشند، دست برداریم.
اشكال دوم:
چرا علی ـ علیه السلام ـ برای گرفتن حق خود قیام نكرد؟ آیا او از جان خود بیمناك بوده است، در حالی‎كه این احتمال با توجه به شجاعت و دلاوری‎های او در جنگهای صدر اسلام، مردود است؟!
پاسخ
امت اسلامی در آن زمان از چند جهت دچار مخاطره بود:
یكی، از جهت قدرتهای بزرگ خارجی چون روم و ایران، زیرا خطر آن‎ها تا آن‎جا بود كه پیامبر در آخرین لحظات عمر مبارك خود سپاه اسامه را برای مقابله با حمله احتمالی سپاه روم گسیل داشت.
از سوی دیگر،‌خطر منافقین در داخل جامعه اسلامی یك‎پارچگی امت اسلامی را تهدید می‎كرد.
بدیهی است در چنین شرایطی اگر امام علی ـ علیه السلام ـ برای گرفتن حق خود قیام می‎كرد، آتش جنگ داخلی شعله‎ور می‎شد، و چه بسا كیان اسلام و قرآن صدمه جبران ناپذیر می‎دید.
از این‎رو، امام علی ـ علیه السلام ـ امر مهم را فدای امر اهم كرد و راه مسالمت و سكوت را برگزید، تا در فرصت مناسب، حقیقت را بر مسلمانان روشن سازد، چنان‎كه خود آن حضرت بر این مطلب تصریح كرده است.[26]

--------------------------------------------------------------------------------
[1] . مائده/ 55.
[2] . تفسیر كشاف، ج 1، ص 648.
[3] . توبه/ 72.
[4] . به تفسیر المیزان، ج 6، ص 20ـ16 و المراجعات، ص 161ـ160 رجوع شود.
[5] . مجمع البیان، ج 4ـ3، ص 211.
[6] . الكشاف، ج 1، ص 649.
[7] . مائده/ 67.
[8] . المیزان، ج 6، ص 52ـ45.
[9] . جهت آگاهی از روایات وارد در شأن نزول آیه به الغدیر، ج 1، ص 223ـ214 رجوع شود.
[10] . مائده/ 3.
[11] . انفال/ 53.
[12] . بقره/ 211. به المیزان، ج 6، ص 182ـ167 رجوع شود.
[13] . یكصد و چهارده هزار، یكصد و بیست هزار، یكصد و بیست و چهار هزار نیز نقل شده است، البته تعداد كسانی كه آن سال با آن حضرت به زیات خانه خدا آمده بودند، بیش از ارقام یاد شده است، زیرا علاوه بر مسلمانان مدینه، مسلمانان مكه، و نیز عده‎ای از یمن همراه با علی ـ علیه السلام ـ به حج آمده بودند.
[14] .تفسیر المنار، ج 6، ص 465.
[15] . معارج/ 1.
[16] .و علامه امینی نام سی نفر از بزرگان اهل سنت كه این واقعه را نقل كرده‎اند،‌ذكر نموده است، الغدیر، ج 1، ص 246ـ239.
[17] . جهت آگاهی از مصادر حدیث منزلت به كتاب المراجعات، امام شرف‎الدین عاملی، مراجعه شماره 28 و 30؛ و كتاب قادتنا تألیف آیت الله میلانی، ج 2، باب 27 رجوع شود.
[18] . طه/ 32ـ29.
[19] . طه/ 36.
[20] . اعراف/ 142.
[21] . شعراء/ 214.
[22] . وی از اساتید الازهر بوده است، و كتاب المراجعات نتیجه نوشته‎هایی است كه میان او و امام شرف‎الدین عاملی مبادله شده است.
[23] . المراجعات، مراجعه 23.
[24] . شیخ صدوق(ره)، نام دوازده تن از آنان را با احتجاجاتشان بر امامت علی ـ علیه السلام ـ در كتاب خصال نقل كرده است.
[25] . جهت آگاهی از مخالفت‎هایی كه از طرف برخی صحابه با پیامبر اكرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ در زمان حیات آن حضرت شده است به كتاب الاجتهاد و النص تألیف امام شرف‎الدین عاملی رجوع شود.
[26] نهج البلاغه، نامه 62.
علي رباني گلپايگاني- عقايد استدلالي، ج2


نوشته شده در تاريخ یک شنبه 28 اسفند 1390برچسب:امامت در قران و سنت,حدیث منزلت,نصوص امامت در قران,, توسط عباسعلی

 

داستانی بدون کلمات
روزانه 200 لیتر خون در كلیه های انسان تصفیه می شود
7 نکته طلایی برای ‌خانه تکانی اتاق‌کودک
نقش فناوری اطلاعات در مراقبت‏های پزشكی
با گل همیشه بهار، بهار را به منزل خود بیاورید
5 وسیله بیماری زا در آشپزخانه
هفت روش کاربردی افزایش وزن
چه تشک خوابی مناسب است؟
دانستنی های سلامت
پیرزن مرده چینی، پس از 6 روز زنده شد!
راز رشد جنین اولیه با رحم مصنوعی کشف شد
آنالیز DNA در خانه
11 اشتباه خانم ها در میانسالی
رسانه‌ها، عامل چاقی و افزایش وزن
پژوهشگران موفق به شناسایی ژن طلاق در زنان شدند
بیشتر زنان از اضافه وزن خود بی‌خبر هستند
زنی با جمله «دوستت‌دارم» همسرش زنده شد
ترسو‌ها، عنكبوت‌ را بزرگ‌تر می‌بینند
مکملی ایمن‌تر از قرص‌های خواب
هفت اشتباهات دختران مجرد
دلیل تحلیل ماهیچه‌ها در پیری مشخص شد
شناسایی جد همه چشم‌آبی‌ها در دریای سیاه!
نسل مردان منقرض نمی‌شود
راز خوش تیپ شدن آقایان
بچه‌ها خوش حافظه ترند‏
نوزاد بوی مادرش را حس می‌كند
چطور می‌خندیم؟
چرا پسرها دیرتر حرف می‌زنند؟
ماندگاری بوی عطر را بیشتر كنید
عجایب خلقت بدن انسان
کودکان در ۶ ماهگی مفهوم واژه ها را می فهمند
8 بیمار عجیب در روزگار غریب
دلیل خوشمزه‌تر بودن آخرین تكه شكلات
تولد تیم فوتبال در زایمان اول یك زن!
تصمیم‌گیری بهتر چپ دست ها
رابطه بداخلاقی نوجوانان با فصل تولد آنان
خطرات سفرهای طولانی
آیا این تصورات عمومی درست هستند؟
نقش مولکول ‏TNA‏ در تکامل حیات
نقش مولکول ‏TNA‏ در تکامل حیات
دانشمندان در یك قدمی خواندن ذهن
به زبان مادری می‌گریند
ارتباط نور خورشید با سکته مغزی
رویای «خواندن ذهن» تعبیر می شود!
نور خورشید توان تولید مثل را تقویت می کند



بیشتر:
.::سلامت نيوز::.سرویس خبری: دانستنی ها


نوشته شده در تاريخ دو شنبه 22 اسفند 1390برچسب:, توسط عباسعلی

مهمتين علت پيدايش بيماري هاي قلبي- عروقي، تصلب شرايين مي باشد. تصلب شرايين سبب مي شود كه سرخرگ هاي گوناگوني كه به سمت هاي مختلف بدن خون مي‏رسانند، بهتدريج سخت و تنگ گردند و توانايي آنها براي انتقال اكسيژن و مواد غذايي به سلول هاي بدن كاهش يابد. عواملي هستند كه موجب سريعتر شدن تصلب شرايين مي گردند و در صورت وجود آنها احتمال پيدايش بيماري قلبي- عروقي افزايش پيدا مي كند. براي پيشگيري از پيدايش بيماري‏هاي قلبي- عروقي و مرگ و مير و ناتواني ناشي از آنها، بايد اين عوامل خطر را بشناسيد و به توصيه‏هاي پزشكي توجه نماييد.
عوامل خطر براي بيماري هاي قلب و عروق عبارتنداز: سن بالا، جنس مذكر، سابقه خانوادگي بيماري قلبي زودرس، فشار خون بالا، افزايش چربي خون 0به ويژه كلسترول)، ديابت قندي، سيگار كشيدن، چاقي، كم تحركي (انجام ندادن فعاليت هاي بدني) و اختلال در انعقاد خون.
با توجه به اينكه ديابت از عوامل خطر بيماري هاي قلبي-عروقي است و معمولاٌ با عوامل خطر ديگر همراهي دارد (و گاهي شايد ايجاد كنندة آنها باشد)، مبتلايان به ديابت بايد بيش از ديگران مراقب سلامت قلب و عروق خود باشند. پژوهشهاي فراوان پزشكي نيز نشان داده اند كه عوامل خطر قلبي- عروقي در مبتلايان به ديابت نوع 2 شايعتر هستند.
بيماري هاي قلبي- عروقي را مي توان به سه گروه عمده تقسيم كرد:
• بيماري هاي كرونري قلب
• حوادث عروقي مغز
• بيماري رگهاي محيطي
بيماريهاي كرونري قلب
قلب يك پمپ عضلاني به اندازة مشت گره كرده انسان است كه در هر دقيقه به طور متوسط 60 تا 100 بار مي تپد و خون را در بدن به گردش در مي آورد. گردش خون سبب مي‏شود كه اكسيژن و مواد غذايي به اندام هاي بدن برسد و مواد زائد ناشي از فعاليت سلول ها نيز دفع گردد. عضله قلب هم از اين قاعده مستثني نيست و بايد خونرساني مناسب داشته باشد تا اين كار حياتي خود را به درستي انجام دهد. خونرساني به عضله قلب توسط رگ هايي موسوم به «سرخرگ هاي كرونر» صورت مي گيرد. رسيدن خون به قلب و ميزان فعاليت عضله قلب تا حدي مشابه وضعيت عرضه و تقاضا است؛ هرچه قلب فعاليت بيشتري داشته باشد (مثلاٌ هنگام فعالت‏هاي سنگين بدني يا اضطراب و تنش)، به خون بيشتري احتياج خواهد داشت. سرخرگ‏هاي كرونر بايد بتوانند اين افزايش نياز را تأمين كنند و گرنه سلولهاي عضله قلب با مشكل روبرو خواهند شد.
تصلب شرايين و همچنين پيدايش لخته درون رگ‏هاي كرونر سبب مي شود كه خونرساني به سلول هاي عضله قلب كاهش يابد. در نتيجة كمبود اكسيژن و مواد غذايي و انباشت مواد زائد در عضله قلب، دردي پديد مي آيد كه به «درد قلبي» يا «آنژين صدري» معروف است. اگر سرخرگ كرونر به طور كامل (به وسيله تنگي شديد يا لخته خون) بسته شود، سلول‏هاي قلبي مربوط به حوزه آن سرخرگ خواهند مرد كه به اين وضعيت «انفاركتوس قلبي» مي‏گويند. گاهي نيز در اثر اختلال شديد و گسترده در كاركرد عضله قلب، مرگ ناگهاني رخ مي دهد.
نشانه‏هاي مهم بيماري قلبي
1- درد قفسه سينه: اين درد كوبنده يا فشارنده در ناحيه پشت جناغ سينه احساس مي شود و ممكن است به گردن، دستها، پشت و يا شكم هم انتشار يابد. آنژين صدري اغلب هنگام كارهاي بدني يا فشارهاي روحي و رواني كه فعاليت قلب افزايش پيدا مي كند، بروز مي‏نمايد و معمولاٌ با استراحت يا مصرف نيتروگليسرين زيرزباني تسكين مي يابد. اگر درد با استراحت يا چندين دقيقه پس از مصرف قرص ير زباني بهبود نيافت و به ويژه اگر همراه با تنگي نفس، تهوع و تعرق شديد بود، ممكن است نشانه انفاركتوس قلبي باشد. به دليل اختلال در اعصاب محيطي، شدت نشانه هاي بيماري قلبي در افراد ديابتي ممكن است كمتر از ميزان مورد انتظار باشد (انفاركتوس بي سروصدا)؛ از اين رو شما كه به بيماري ديابت مبتلا هستيد بايد بيشتر متوجه چنين نشانه هايي باشيد و به موقع به پزشك مراجعه كنيد. البته به ياد داشته باشيد كه دردهاي قفسه سينه فقط نشانه بيماري قلبي نيستند و ممكن است مثلاٌ در اثر بيماري هاي گوارشي يا ريوي نيز پديد آيند.
2- تنگي نفس: احساس تنگي نفس مي تواند از نشانه هاي بيماري كرونري قلب باشد گرجه در بسياري از بيماري هاي تنفسي و... نيز اين حالت پديد مي آيد.
3- تپش قلب: در اين وضعيت، فرد به طور ناراحت كننده اي ضربان قلب خود را احساس مي‏كند. تپش قلب در حالت هاي اضطرابي و برخي بيماري هاي ديگر قلبي نيز ممكن است پديد آيد.
4- خير يا ادم: در مراحل پيشرفته تر بيماري قلبي (نارسايي قلب) كه كاركرد پمپ اشكال پيدا مي كند، مايع موجود در بافت هاي بدن (به ويژه بخشهاي پاييني بدن مثل قوزك پاها) به طور كامل تخليه نمي شود و در زير جلد انباشته مي گردد. البته خير يا ادم در نتيجه بيماري هاي واريسي پاها، بيماري كبد، اختلالات كليوي و... نيز ممكن است پديد آيد.
حوادث عروقي مغز (سكته مغزي)
هنگامي كه رگهاي تغذيه كننده مغز به شدت آسيب ببينند، خون به سلول هاي مغزي نمي‏رسد و آنها دچار مرگ خواهند شد كه به اين حالت «انفاركتوس مغزي» مي‏گويند. سكته مغزي هم در اثر تنگي و بسته شدن رگ هاي مغز پديد مي آيد و هم به دنبال پاره شدن و خونريزي رگهاي مغز. مهم ترين عامل خطر براي حوادث عروقي مغز افزايش فشار خون (پرفشاري خون) است. خطر سكته مغزي در مبتلايان به ديابت كه فشار خون بالا هم دارند، دو برابر افرادي است كه تنها به پرفشاري خون دچار هستند. اين مسأله اهميت كنترل فشار خون در بيماري ديابت را آشكارتر مي سازد.
نشانه هاي حوادث عروقي مغز بسته به اينكه كدام قسمت مغز اختلال خونرساني پيدا كند، بسيار گوناگون هستند. كرختي يا ضعف حركتي شديد (فلج) در يك نيمه بدن و نابينايي يا تاري ديد زودگذر يك چشم از جمله نشانه هاي حوادث عروقي مغز مي باشند.
بيماري رگهاي محيطي
منظور از بيماري رگهاي محيطي بيماريهايي است كه عروق بيرون از قلب و مغز را گرفتار مي كنند. اين بيماريها معمولاٌ در نتيجه تنگ شدن رگهايي كه خون را به پاها و دستها مي‏رسانند، پديد مي آيند. كاهش خونرساني به پاها سبب دو نوع عارضه مي شود:
1- قنقار يا ياگانگرن: مرگ بافتي در اثر نرسيدن خون به اندامها كه در نهايت به قطع آن عضو مي انجامد.
2- لنگش متناوب: به علت تصلب شرايين خونرساني كنندة پاها، پس از مدتي راه رفتن درد شديدي معمولاٌ در عضلات پشت ساق پا به وجود مي‏آيد.
به طور كلي احتمال اينكه مبتلايان به ديابت نياز به قطع قسمتي از پاهايشان پيدا كنند، 15 تا 40 برابر جمعيت جامعه است. بنابراين پايبندي به توصيه هاي مربوط به پيشگيري از بيماري‏هاي قلبي- عروقي و نيز رعايت اصول مراقبت از پاها، براي افراد ديابتي بسيار اهميت دارد.
اصول پيشگيري از بيماري هاي قلب و عروق در افراد ديابتي
1- چربي (به ويژه كلسترول) خون خود را كاهش دهيد.
كلسترول كه نوعي چربي است، در پيدايش و گسترش تصلب شرايين نقش مهمي دارد زيرا مي تواند در ديوارة رگها رسوب كند و همراه با عوامل ديگر به تنگي و بسته شدن سرخرگ‏ها بينجامد.
كلسترول دونوع مهم دارد: يكي كلسترول «بد» (LDL) كه موجب بسته شدن رگها و بيماري قلبي-عروقي مي شود و دوم كلسترول «خوب» (HDL) كه كلسترول اضافي بدن را از بافتها خارج مي كند و خطر بيماري قلبي را مي كاهد. نوعي از كلسترول كه بايد غلظت كمي در خون داشته باشد، همان نوع «بد» يا LDL است.
شما مي توانيد با پرهيز از مصرف غذاهاي پرچربي و رعايت توصيه هاي پزشكتان، چربي خون خود را در سطح مناسب نگه داريد.
2- فشار خون خود را كنترل كنيد
فشار خون بالا افزون بر اينكه فشار بيشتري بر قلب وارد مي سازد و نياز آن به خون را افزايش مي دهد، روند تصلب شرايين را هم تسريع مي كند و سبب آسيب اندامهاي گوناگون بدن مي گردد.
3- وزن خود را به حد مناسب برسانيد
چاقي عامل خطر مهمي براي افزايش فشار خون است. همچنين چاقي يا اضافه وزن موجب افزايش مقاومت سلول هاي بدن نسبت به انسولين مي شود. شما بايد زير نظر يك پزشك يا متخصص تغذيه وزن بدنتان را به ميزان متناسب باقد، جنس و سن خود برسانيد.
4- سيگار نكشيد
استعمال دخانيات سبب افزايش ضربان قلب و در نتيجه كار قلب مي شود و فشار خون را هم بالا مي برد. همچنين سيگار بر اثر روي عوامل انعقادي و نيز غليظ كردن خون احتمال تشكيل لخته و بسته شدن سرخرگ ها را افزايش مي دهد. افزون براين، سيگار با اثر بر رگهاي كوچك، خونرساني به بخش هاي انتهايي اندام ها (به ويژه پاها) را مختل مي كند و اين عارضه در افراد ديابتي كه گرفتاري اعصاب محيطي نيز دارند، بسيار مهم است و خطر قطع عضو را باز هم افزايش مي دهد. اين آثار جداي از سرطان زايي سيگار است كه موجب ناتواني و مرگ خواهد شد. امروزه سيگار مهم ترين علت قابل پيشگيري سرطان بشمار مي آيد.
5-قند خون خود را كنترل كنيد
كنترل دقيق قند خون، هم به طور مستقيم و هم به طور غيرمستقيم، نقش مهمي در پيشگيري از بيماريهاي عروقي مي تواند داشته باشد.
6-فعاليت ورزشي منظم داشته باشيد
پژوهش‏هاي پزشكي نشان داده اند كه داشتن يك زندگي كم تحرك (از نظر بدني)، صرف نظر از عوامل خطر ديگر، احتمال ديابت، چاقي و بيماري كرونري قلب را افزايش مي دهد. پياده‏روي، دوچرخه سواري، تنيس روي ميز، باغباني و دويدن آرام فعاليتهاي بدني هستند كه اثر مفيدي بر تندرستي شما خواهند داشت. توصيه مي شود كه روزانه 30 دقيقه به فعاليت بدني بپردازيد، مي توانيد اين ميزان فعاليت را در سه دوره 10 دقيقه اي (بافاصله) نيز انجام دهيد.


نوشته شده در تاريخ دو شنبه 22 اسفند 1390برچسب:دیابت وبیماریهای قلب و عروق,پیشکیری از بیماریهای قلب و عروق در بیماران دیابتی,, توسط عباسعلی

بیماری قند[۲]، مرض قند یا دیابت شیرین(به انگلیسی: یک اختلال مزمن متابولیک یا سوخت و سازی در بدن است که سرعت و توانایی بدن در استفاده و سوخت و ساز کامل قندها کاهش می‌یابد. از این‌رو میزان قند خون افزایش می‌یابد. در تعریف سازمان بهداشت جهانی٬ دیابت یک بیماری است که در آن بدن یا دچار کمبود انسولین است یا انسولین تولیدی را به درستی مصرف نمی‌کند. انسولین یک هورمون است که برای تبدیل قند و نشاسته و کربوهیدرات به انرژی مورد نیاز در سلول‌های بدن ضروری و مورد نیاز است. عوامل به وجود آورنده دیابت هنوز هم ناشناخته است البته عوامل ژنتیکی و چاقی و کم‌تحرکی نقش مهمی در ابتلای فرد به دیابت دارند. طبق نظر سازمان جهانی دیابت اندازه‌گیری قند خون جهت غربالگری توصیه می‌شود.[۳][۴]

محتویات

[نهفتن]

گونه‌های مرض قند [ویرایش]

  • مرض قند نوع Ι (یا دیابت وابسته به انسولین )
  • مرض قند نوع ΙΙ (یا دیابت غیر وابسته به انسولین )
  • دیابت بارداری

دیابت نوع یک [ویرایش]

بدن مبتلایان به دیابت نوع یک که اغلب در سنین زیر ۳۰ سالگی نمایان می‌شود، توانایی تولید انسولین را ندارد و این امر موجب افزایش سطح قند خون می‌گردد. این امر به دلیل از دست رفتن سلول‌های β جزایر لانگرهانسپانکراس اتفاق می‌افتد. دلیل اصلی از دست رفتن سلول‌های β، حمله سلول‌های لنفوسیت T به دلیل خودایمنی است که در بیشتر موارد بروز بیماری بدنبال ابتلا به یک بیماری ویروسی اتفاق می‌افتد. درمان به صورت تزریق انسولین و کنترل دائمی میزان قند خون می‌باشد. انسولین هورمونی است که راه را برای ورود گلوکز به سلول‌ها باز می‌کند و در آنجا این مواد را می‌سوزاند. حدود ۵ تا ۱۰ درصد افراد دیابتی در امریکا که دیابت آنها به اثبات رسیده به این نوع دیابت مبتلا هستند. دیابت نوع یک در افراد زیر چهل سال و معمولا در کودکان بروز می‌کند. علائم دیابت نوع اول عبارتند از تشنگی بیش از حد، گرسنگی دایمی، تکرر ادرار (به خصوص در شب)، کاهش وزن ناگهانی، خستگی مفرط و تاری دید.

دیابت نوع دوم [ویرایش]

در مرض قند نوع دوم بدن فرد مبتلا انسولین تولید می‌کند و حتی ممکن است غلظت انسولین در خون از مقدار معمول آن نیز بیشتر باشد اما گیرنده‌های یاخته‌ای فرد نسبت به انسولین مقاوم شده و در حقیقت نمی‌گذارند انسولین وارد سلولها شده و اعمال طبیعی خود را انجام دهد. در این حالت می‌توان با درمان رژیمی و ورزش غلظت قند خون را کاهش داد. شیوع این نوع در حال ازدیاد است. مرض قند نوع دوم در افراد چاق دیده می‌شود و درصد شیوع این بیماری در زنان بیش از مردان است. به بیان دیگر این نوع دیابت ناشی از مقاومت بدن در برابر مصرف انسولین (شرایطی که بدن از استفاده صحیح انسولین خودداری می‌کند) و همچنین کمبود مقدار انسولین نیز وجود دارد. بسیاری از امریکایی‌هایی که به دیابت مبتلا هستند دیابتی از این نوع دارند.

دیابت بارداری [ویرایش]

دیابت بارداری مربوط به چند ماهه آخر دوران بارداری است و معمولاً سابقه خانوادگی در ابتلا به آن نقش دارد. کاهش مصرف کربوهیدرات‌ها و محدود کردن دریافت قندهای خالص و افزایش تعداد وعده‌های غذا و کاهش حجم وعده‌ها از جمله عوامل بهبود بخش می‌باشند. ناگفته پیداست که این نوع دیابت فقط در بانوان شیوع دارد. در واقع این دیابت مختص به دوران بارداری زنان است ولی حدود ۵ تا ۱۰٪ از این زنان فورا بعد از اینکه باردار شدند دیابت آنها به دیابت نوع دو تبدیل می‌شود.

تشخیص [ویرایش]

تجهیزات آزمایش میزان گلوکز خون شامل دستگاه تشخیص٬ نوار خون و لنست یا نشتر برای سوراخ کردن پوست

برای تشخیص دیابت یا در آستانه ابتلا به دیابت دو نوع تست انجام می‌گیرد که به نام‌های فستینگ گلوکز پلاسما تست یا آزمایش قند ناشتاوتست تلورنس گلوکز بزاق معروفند. هر دو تست می‌تواند تشخیص دهد که آیا فرد به دیابت مبتلا هست یا در آستانه ابتلا به دیابت قرار دارد. مرکز دیابت امریکا تست GPF را پیشنهاد می‌کند چرا که این تست آسان‌تر کم هزینه و سریع می‌باشد. با انجام این تست اگر سطح گلوکز خون افراد بین ۱۰۰ تا ۱۲۵ ld/g m باشد فرد در آستانه ابتلا به دیابت است و اگر سطح گلوکز خون ۱۲۶ و بالاتر باشد فرد مبتلا به دیابت است. ولی در تست TTGO سطح گلوکز خون افراد بعد از روزه بودن و سپس اینکه فرد بعد از ۲ ساعت یک آشامیدنی که مقدار گلوکز فراوان را دارا است می‌نوشد و بعد از آن اگر سطح گلوکز خون افراد بعد از ۲ ساعت بعد از نوشیدن نوشیدنی ۱۴۰ تا ld/ gm۱۹۹ باشد فرد در آستانه ابتلا به دیابت قرار دارد و اگر سطح گلوکز خون ۲۰۰ و بالاتر باشد فرد مبتلا به دیابت است.

دیابت اولیه یا در آستانه ابتلا به دیابت [ویرایش]

حالتی است که در آن سطح گلوکز خون افراد بالاتر از حد نرمال بوده ولی مقدار آن به حد دیابت کامل نرسیده‌است. در امریکا حدود ۵۷ میلیون نفر علاوه بر آن ۲۳٫۶ میلیون نفری که قبلا ذکر شد به این نوع دیابت مبتلا هستند.

علائم [ویرایش]

در مراحل ابتدایی ٰ ممکن است دیابت بدون علامت باشد. بسیاری از بیماران به طور اتفاقی در یک آزمایش یا در حین غربالگری شناسایی می شوند. با بالاتر رفتن قند خون، علائم دیابت آشکارتر می شوند. پر ادراري، پرنوشی، پرخوری، کاهش وزن با وجود اشتهای زیاد از علایم اولیه شایع دیابت است. بسیاری از بیماران در هنگام تشخیص بیماری چندین سال دیابت داشته‌اند و حتی دچار عوارض دیابت شده‌اند.


عوارض [ویرایش]

عوارض دیابت بطور عمده به دو دسته تقسیم می‌شود:

میکروآنژوپاتی [ویرایش]

شامل رتینوپاتی(نابینایی)٬ نفروپاتی(آسیب‌های گلومرول و دفع آلبومین) و نوروپاتی(کاهش یا ازدست دادن حس درد).

ماکروآنژوپاتی [ویرایش]

شامل کوروناروپاتی(حملات قلبی)٬ آرتریوپاتی(از درد ماهیچه تا قانقاریا)

ناشنوایی و نشانگان پاهای سوزان نیز جزو عوارض دیابت هستند. یکی از دلایل این امر چسبیدن قند(در غلظت بالا) به یاخته‌ها و تبدیل آن به ماده‌ای مضر به نام سوربیتول می‌باشد. پزشکان به‌وسیله انجام آزمایشی بنام هموگلوبین A1C و اندازه‌گیری میزان قند چسبیده به سلولها به میزان آسیب‌های عصبی وارد شده پی می‌برند.

دیابت ممکن است منجر به اختلال در کارکرد مری و تنبلی معده، اختلالات کیسه صفرا، اختلالات عملکرد کبدی و اختلال در عملکرد روده بزرگ و کوچک شود که هر کدام به نوع خود باعث بروز علائم ویژه‌ای می‌شود.[۵]

بسیاری از افراد پس از آغاز درمان و استفاده از دارو حتی از قبل هم چاق‌تر می‌شوند و این بدان علت است که تقریباً تمام داروهایی که برای بهبود این افراد تجویز می‌شود آنها را گرسنه می‌کند و باعث می‌شود که کبد مازاد انرژی را به چربی تبدیل نماید. لوزالمعده به منظور جلوگیری از افزایش ناگهانی قند خون پس از صرف غذا مقداری انسولین در خون وارد می‌کند و انسولین با راندن قندها به درون یاخته‌ها از وقوع این امر جلوگیری می‌کند. اما انسولین و تمام داروهایی که از آن ساخته می‌شوند باعث می‌شوند که شما همواره احساس گرسنگی کنید، بنابراین در تجویز انسولین سعی این است که با کمترین میزان مصرف انسولین بتوانیم از بالا رفتن قند خون جلوگیری بعمل بیاوریم.

پرهیز غذایی [ویرایش]

بسیاری از افرادی که بعد از سن ۴۰ سالگی دچار دیابت می‌گردند با رعایت یک رژیم غذایی مشتمل بر مصرف سبزیجات، غلات کامل، حبوبات و ماهی و محدود کردن شدید فراورده‌های شیرینی‌پزی و شکر و محدود کردن دریافت کربوهیدرات می‌توانند حال خود را بهبود بخشند. بسیاری از کسانی که دچار دیابت شده‌اند انسولین مصرف می‌کنند آنها توانایی کافی برای پاسخ دادن به انسولین را ندارند و این امر به علت وزن بالا و مصرف زیاد قندهای تصفیه شده از سوی آنهاست. اولین دستور برای برطرف کردن این حالت استفاده از غلات و دانه‌های کامل به جای فرآورده‌های شیرینی و نان‌پزی(آرد سفید) است. این امر با کمک به احساس سیری و خوردن کمتر باعث محدود کردن دریافت مهم‌ترین منبع دریافت چربی‌ها خواهد گردید.

برپایه پژوهش‌هایی که در اروپا انجام گرفته‌است نشان داده شده که دریافت مقادیر بسیار زیاد پروتئین به کلیه‌های یک فرد دیابتی آسیب وارد می‌کند بنابراین دیابتی‌ها باید از مقادیر کمتر گوشت و ماکیان و تخم مرغ استفاده نمایند. همچنین تحقیقات اخیر نشان می‌دهد که کربوهیدرات‌های تصفیه شده میزان نیاز به انسولین را افزایش و چربی‌های غیر اشباع تک‌پیوندی و چندپیوندی موجود در سبزیجات و چربی‌های امگا-۳ موجود در روغن ماهی و همچنین استفاده از آرد کامل و دانه‌های کامل بجای آرد تصفیه شده نیاز به انسولین را کاهش می‌دهد. سطح بالای قند خون بعد از صرف غذا موجب می‌شود که قندها به یاخته‌ها چسبیده و تبدیل به ماده‌ای سمی (برای یاخته‌ها) بنام سوربیتول شوند که این ماده به اعصاب و کلیه و رگ‌ها و قلب آسیب خواهد رساند.

زخم‌های دیابتی [ویرایش]

نوشتار اصلی: پای دیابتی

زخم‌های دیابتی، جراحت‌هایی در پوست، چشم، اعضای موکوسی و یا یک تغییر ماکروسکوپی در اپیتلیوم نرمال افراد دیابتی تیپ ۱ و ۲ می‌باشد. بیش از ۷۵ ٪ افراد دیابتی، مبتلا به زخم‌های دیابتی هستند که در امریکا بیش از ۸۰ ٪ آن‌ها منجر به قطع عضو می‌شوند[نیازمند منبع] که در صورت مراجعه به خوبی درمان می‌شدند. زخم‌ها در هنگام بروز، مستعد عفونت هستند (اگرچه عفونت به ندرت در اتیولوژی زخم‌های دیابتی دخالت دارد). این جراحت‌ها معمولا به دلیل زخم‌های اولیه، التهاب، عفونت و یا شرایط دارویی ایجاد می‌شوند که سلامتی را به‌خطر می‌اندازند. به طور کلی افرادی با سابقه دیابت بیش از ۱۰ سال، جنس مذکر(مردها)، عوارض قلبی‌عروقی، عوارض کليوی، بيشتر از دیگر بيماران دیابتی٬ در معرض خطر زخم پای ديابتی می‌باشند. دیگر دلایل ایجاد این زخم‌ها شامل عفونت ثانویه(باکتری، قارچ و یا ویروس) و ضعف شدید بیمار می‌باشند.

علایم زخم دیابتی [ویرایش]

علایم شایع در عفونت‌های پا ی دیابتی شامل موارد زیر است:

  • میخچه، کالوس
  • ناهنجاری‌های استخوان پا
  • تب، قرمزی، ادم یا دیگر علایم عفونت
  • بافتی که روی محل جدید عفونت به وجود(scar) می‌آید
  • زخم‌های پا که در ا ثر آسیب عصبی یا جریان خون ضعیف به وجود می‌آیند (زخم‌ها اغلب بالای قوزک یا زیر شست و یا در محلی از پا که ناشی از نامناسب بودن کفش است، تشکیل می‌شود).
  • تغییر شکل عضلات، پوست یا استخوان پا در اثر آسیب عصبی و گردش خون ضعیف
  • کند بودن مراحل بهبود زخم
  • پینه بستن پا و انگشتان چماقی


عوارض [ویرایش]

در افراد مبتلا به دیابت به دلیل اختلال در اعصاب کنترل کننده عروق، پوست پا خشک و ترک خورده می‌شود و به‌دنبال آن کالوس‌ها تشکیل می‌گردند.تاخیر در بهبودی کالوس‌ها سبب ایجاد زخم و شکاف می‌شود، همچنین این کالوس‌ها به علت آسیب بهاعصاب پا موجب عدم احساس درد به طور منظم می‌گردند. به دلیل عفونت سریع و درمان دیر هنگام احتمال قطع عضو یا مرگ نیز وجود دارد.

در تشخیص و ارزیابی زخم‌های دیابتی پزشک باید علایم و سابقه پزشکی بیمار را بررسی کند، علاوه بر آن موارد تشخیصی زیر نیز مورد استفاده قرار می‌گیرد:

  • کشت زخم به منظور تشخیص عفونت
  • رادیوگرافی برای مشخص کردن عفونت دراستخوان

برای مشخص کردن MRI اسکن و CT -کیست‌های چربی

  • بررسی‌های داپلر برای تعیین مناسب بودن گردش خون(HbA1c)
  • تست گلوکز و شمارش کامل سلول‌های خونی و تست WBC برای تشخیص عفونت، زیرا مقادیر بالای

معمولا نشان دهنده عفونت است.


درمان [ویرایش]

درمان زخم‌های دیابتی به طرق مختلف انجام می‌گیرد:

  • مراقبت پا: که شامل مرطوب نگه داشتن محیط زخم با ا نتخاب ماده مناسب، همچنین خشک نگه داشتن لبه‌های زخم.در بیماران دیابتی وابسته به انسولین که مبتلا به زخم هستند، مراقبت‌ها حدود ۳ سال ادامه می‌یابد.
  • آنتی بیوتیک‌ها: آنتی بیوتیک‌ها حتی زمانی که عفونت‌ها بروز نکرده‌اند(پروفیلاکتیک) تجویز می‌شوند تا از بروز عفونت جلوگیری شود.
  • کنترل قند خون : یکی از عوامل ایجاد زخم‌های دیابتی، بالا بودن قند خون است. بالا بودن قند خون ایمنی را کاهش می‌دهد و بهبودی زخم را به تاخیر

می‌اندازد. کنترل قند خون چه به صورت تجویز دارویی و چه به صورت غذایی و همچنین تجویز انسولین به صورت کوتاه مدت زخم را بهبود می‌بخشد و قند اولیه را کنترل می‌کند.

  • پیوند پوست : پیوند پوست نیز می‌تواند زخم‌های دیابتی را درمان کند.
  • جراحی: برداشت بافت مرده اطراف محل زخم معمولاً برای تمیز کردن و بهبودی زخم‌ها انجام می‌شود. جراحی بای پس، جریان خون را در شریان پا بهبود می‌بخشد که ممکن است در التیام زخم و جلوگیری از قطع عضو کمک کننده باشد و در پایان قطع عضو برای متوقف کردن گسترش عفونت نیاز است.
  • اکسیژن درمانی هایپر باریک : افزایش ۵ برابر غلظت O از ۲۰ ٪ تا ۱۰۰ ٪ و افزایش فشار آن از ۱ اتمسفر به ۲ اتمسفر در مجموع منجر به ۱۰ برابر شدن میزان اکسیژن می‌شود که یکی از اثرات آن به وجود آمدن رگ‌های خونی بیشتر در محل می‌باشد که منجر به کاهش جریان خون و مناسب تر شدن جریان به مناطقی که بلوک خونی دارند می‌گردد. به نظر می‌رسد درمان اکسیژن هایپر باریک به کاهش قطع عضو کمک می‌کند.

پیش گیری [ویرایش]

برای پیشگیری از تشکیل زخم‌های دیابتی راه‌های مختلفی وجود دارد که عبارتند از: پرهیز از سیگار، تحت کنترل داشتن قند وفشار خون و کلسترول، ورزش برای تحریک جریان خون، تمیزنگه داشتن پاها، برسی کردن هر روز پاها به منظور بررسی خراش و ترک خوردگی پوست، خشک کردن پاها بعد از حمام.

ورزش و مرض قند [ویرایش]

ورزش به دیابتی‌ها کمک می‌کند که از شر حمله‌های قلبی و نابینایی و آسیب‌های عصبی در امان باشند. وقتی که غذا می‌خورید سطح قند خونتان افزایش می‌یابد. هر چه بیشتر سطح خون افزایش یابد قند بیشتری به یاخته‌ها می‌چسبد. وقتی که قند به یاخته بچسبد دیگر نمی‌تواند از آن جدا شود و تبدیل به ماده‌ای زیان‌آور بنام سوربیتول می‌شود که این ماده می‌تواند باعث نابینایی و ناشنوایی و آسیب‌های مغزی و قلبی و نشانگان پاهای سوزان و... گردد.

وقتی که قند وارد بدن شما می‌شود فقط می‌تواند در یاخته‌های کبد و ماهیچه ذخیره گردد. اگر یاخته‌های کبد و ماهیچه از کربوهیدرات اشباع باشند، قندها دیگر جایی برای رفتن ندارند. اگر ذخیره یاخته‌های ماهیچه در پی ورزش کردن مصرف گردد پس از صرف غذا قندها به وسیله ماهیچه جذب می‌شوند و مقدار آنها در خون افزایش نمی‌یابد. بنابراین اگر با یک برنامه ورزشی منظم بتوانیم ذخیره قند ماهیچه‌ها را کاهش دهیم مسلماً می‌توانیم شاهد بهبود همه جانبه عوارض بیماری دیابت باشیم.

دیابت در جهان [ویرایش]

دیابت در ایران [ویرایش]

از هر ۲۰ ایرانی یک نفر به دیابت مبتلاست و نیمی از این تعداد نمی‌دانند که دیابت دارند. هر ۱۰ ثانیه یک نفر در جهان به دلیل عدم آگاهی از دیابت و روش کنترل آن، جان خود را از دست می‌دهد. هر ۳۰ ثانیه یک نفر در جهان به علت عدم آگاهی از دیابت و روش کنترل آن، پای خود را از دست می‌دهد.

همه با هم برای دیابت [ویرایش]

این برنامه توسط فدراسیون بین‌المللی دیابت هدایت می‌گردد و هدف آن این است که تا سال ۲۰۰۷، یک میلیارد نفر از خطرناک بودن دیابت آگاه شوند.

جستارهای وابسته [ویرایش]

منابع [ویرایش]

جستجو در ویکی‌انبار در ویکی‌انبار پرونده‌هایی دربارهٔ مرض قند موجود است.


 بیماری دیابت یکنوع اختلال در سوخت وساز بدن است.به طوری که بدن در این اختلال قادر به استفاده کامل از قند نمی باشد.اگر تظاهرات و علائم آن در سنین جوانی یا کودکی ظاهر شود،آنرا بیماری دیابت جوانان (نوع۱) و اگر در سنین بالاتر بروز نماید،آنرا بیماری دیابت بزرگسالان(نوع ۲) می نامند.علائم بالینی دیابت عبارتند از:

۱-عدم توانایی در سوخت و کربوهیدراتها.

۲-افزایش قابل ملاحظه گلوکز در خون.

۳-دفع مقادیر مختلفی قند از ادرار.

میزان بیماریهای قلبی در افراد دیابتی ،دو تا سه برابر بیشتر از غیر دیابتیهاست.طبق دستور W.H.O دیابت به دو دسته کلی تقسیم می شود:

دیابت نوع ۱:I.D.D.M:

دیابت وابسته به انسولین که دیابت جوانان هم گفته می شود.

دیابت نوع ۲:N.I.D.D.M:

دیابت غیر وابسته به انسولین که در بزرگسالان دیده می شود.

تقسیم بندیهای دیگر دیابت به شرح زیر است:

G.D.M:دیابت بارداری است.

I.G.T:اختلال در تحمل گلوکز است،که دیابت نیست ولی ممکن است به دیابت تبدیل شود.

اکثر مبتلایان به دیابت از نوع ۲ هستند.در برابر هر ۱۰-۸ نفر که به این دیابت مبتلا هستندیک نفر به دیابت نوع ۱ مبتلا است.

I.D.D.M:

غالبا” از دوران کودکی شروع می شود واستعداد ژنتیکی در بروز آن حائز اهمیت است.بیماریهای ویروسی مثل:سرخجه- اوریون و یا بیماریهای دیگر سبب ایجاد واکنش خود ایمنی در بدن می شود.بنابراین:سلولهای بتای پانکراس،آنتی کور در برابر خودشان تولید می کنند،بنابراین این سلولها آسیب دیده و ترشح انسولین مختل می شود.

در مجموع هرنوع اختلال در پانکراس که موجب قطع کامل تولید انسولین شود ،به آن دیابت وابسته به انسولین یا دیابت نوع ۱ می گویند،که در گذشته بنام دیابت جوانان شناخته می شد.

در صورتیکه هر نوع اختلال جدی درپانکراس منجر به تولید ناکافی انسولین شود یا بعبارتی هایپر گلایسمی ظاهر شده و مقاومت انسولین در سطح سلول ایجاد شود به آن دیابت غیر وابسته به انسولین می گویند.تولید انسولین در دیابت نوع ۲ متفاوت است.این تفاوت در تولید اضافی انسولین می باشدکه منجر به هایپر انسولینمی می شود.این حالت مربوط به مقاومت انسولین در سطح سلول است.تفاوت دیگر در عدم کفایت در تولید انسولین می باشد،که برخی اوقات در حد طبیعی و برخی اوقات کمتر از حد طبیعی است.

دو عامل در بروز دیابت نقش مهمی دارد:

۱-چاقی ۲-ارث

دیابت نوع ۲ همراه با چاقی است.از اختصاصات این دیابت مقاومت محیطی به انسولین است.یعنی ممکن است میزان انسولین در پلاسما طبیعی هم باشد ولی بدلیل مقاومت محیطی موثر نیست.

چاقی اغلب در بزگسالان دیابتی قبل از ظهور بیماری مشاهده شده است .و عملا” دیده می شود که افراد دارای وزن طبیعی یا تا حدی کم وزن کمتر مستعد ابتلاء به بیماری دیابت می باشند .

عادات غذایی بد و نا کافی به اضافه پرخوری و نداشتن فعالیتهای بدنی ممکن است زمینه را برای تظاهر علائم بیماری دیابت آماده سازد.برخی از پزشکان معتقدند که رابطه این بیماری با فعالیتهای فکری بیش از فعالیتهای جسمی است.بدین معنی که فشارهای عصبی و نگرانیها ممکن است در بروز بیماری دخالت داشته باشد.بیماریهای کبدی -کیسه صفرا-تیروئیدو غده پانکراس نیز اغلب همراه دیابت دیده شده اند.تغییرات عروقی و سایر بیماریهای قلب و عروق -بیماریهای عروق محیطی-رتینوپاتی(آسیب شبکیه چشم) ،نوروپاتی (آسیب اعصاب مرکزی) و نفروپاتی (آسیب کلیه ها) در بیماران مبتلا به دیابت در مقایسه با افراد غیر دیابتی بیشتر مشاهده می شود.بنظر می رسد عامل ارثی اهمیت زیادی داشته باشد.

بیماری دیابت از زمان لقاح شروع می شود و از این زمان تا شروع تظاهرات آشکار بیماری ممکن است چند ماه تا چند سال طول بکشد.

تاثیر انسولین در بدن:

برای اینکه انسولین بتواند نقش بیوشیمیایی خود را ایفا کند باید به گیرنده های خاصی در سطح سلول بپیوندد.تعداد این گیرنده ها تحت تاثیر غلظت انسولین پلاسما و پرخوری است .غلظت انسولین پلاسما با تعداد گیرنده ها نسبت عکس دارد.یعنی بالا بودن سطح انسولین باعث کاهش تعداد گیرنده ها می شود.پرخوری و افراط در مصرف غذاهای پر کالری بنوبه خود ترشح انسولین را افزایش می دهد و در نتیجه تعداد گیرنده ها کم می شود.عامل دیگر:فعالیت و تحرک بدنی است که در صورت کم تحرکی تعداد گیرنده ها کاهش پیدا می کند.

در بیماری دیابت بیمار قادر به استفاده از گلوکز نیست.بهمین دلیل میزان آن در خون افزایش پیدا می کند و افزایش آن از حدود آستانه کلیوی که ۱۸۰-۱۷۰ میلی گرم در دسی لیتر است باعث دفع گلوکز از طریق ادرار می شود که گلوکزاوری نامیده می شود.برای دفع گلوکز نیاز به مایعات است.بنابراین میزان ادرار در اثر نوشیدن مایعات زیاد می شود(پلی اوری) و بدلیل اینکه گلوکز وارد سلولها نمی شود بیمار احساس گرسنگی می کند و بدلیل مصرف مواد غذایی دچار پرخوری (پلی فاژی)هم می شوند که در بیماران I.D.D.M بیشتر است.بدلیل دفع آب زیاد از طریق ادرار پرنوشی و تشنگی هم در بیماران وجود دارد.

بیماران دیابتی بدلیل افزایش قند خون مستعد ابتلاء به بیماریهای عفونی هستند.بیمار دیابتی فوق العاده نسبت به عفونت حساس است ،یعنی اگر دیابت او مهار نشده باشد،بدلیل کاهش مقاومت بدن در مقابل عوامل عفونی ،به سادگی مبتلا به عفونتهای غیر قابل مهار می شود.

در بیماران دیابتی خطر کمای دیابتی هم وجود دارد.کما بدنبال حالت کتوز در شرایطی که بیماری دیابت مهار نشده باشد بوجود می آید.در اثر کمبود انسولین میزان اسیدهای چرب خون افزایش پیدا می کند.اکسیداسیون اسیدهای چرب تولید مقدار زیادی استیل کوآنزیم آ می کند که در اثر تجمع آنها اسیدهای ستونی ایجاد می شود.افزایش اسیدهای ستونی در خون باعث آسیب دستگاه مرکزی اعصاب و ایجاد کما می شود.

علائم هشدار دهنده عبارتد از: تشنگی – خشکی دهان – برافروختگی صورت – خواب آلودگی افزاینده – -تهوع – استفراغ – دردهای شکمی - سرد و خشک شد پوست – استشمام بوی اسید در تنفس بیمار و سخت شدن عمل تنفس - سردرد – سرگیجه – درد در پشت پاها و ضعف بیش از حد است.

اگر یکی از علائم ظاهر شود وضع بیمار خیلی خطرناک نیست ولی اگر تعدادی از این علائم با هم وجود داشته باشد زنگ خطر است.

عارضه دیگری که در بیماران دیابتی وجود دارد ،بروز هایپو گلایسمی است بخصوص در I.D.DM .بهمین دلیل توصیه می شود که بیماران دیابتی همیشه قند یا آب نبات همراه خودشان داشته باشند.

گاهی در بیمار شوک یا عکس العمل انسولین که ناشی از سقوط ناگهانی گلوکز در خون است بوجود می آید.علائم اولیه به شکل زیر است:

عرق کردن -بی حوصلگی – دوبینی – گرسنگی – لرز – پریدگی رنگ – تند شدن ضربان قلب – سر درد و حالت ضعف و سستی شدید و بالاخره به حالت مرگ افتادن است.گرچه این علائم سریع و تند اتفاق می افتد ولی اگر فورا” مقداری کربوهیدرات زود هضم مانند:آبمیوه – آب قند و یا قند به بیمار داده شود،عکس العمل بوجود آمده کنترل خواهد شد.

مقادیر طبیعی قند خون:

F.B.S یا قند خون ناشتا ۱۰۰-۶۰ میلی گرم در دسی لیتر است .اگر F.B.S بین ۱۴۰-۱۱۵ میلی گرم در دسی لیتر باشد فرد I.G.T است و اگر بیشتر از ۱۴۰ میلی گرم در دسی لیتر باشد بیمار قطعا” دیابتی است.

قند خون ۲ ساعت بعد از غذا باید کمتر از ۱۲۰ میلی گرم در دسی لیتر باشد.

هدف مطلوب در بیماران دیابتی این است که قند خون را به کمتر از ۱۴۰ میلی گرم در دسی لیتر برسانیم.



ادامه مطلب...

نوشته شده در تاريخ دو شنبه 22 اسفند 1390برچسب:دیابت چیست , مقادیر طبیعی قند خون ,تاثیر انسولین در بدن,, توسط عباسعلی

1 تاريخ وهابيت
2 هل كان محمد بن عبد الوهاب خارجا عن الدولة العثمانية؟
3 فرقه وهابيه
4 نقش استعمار در پيدايش وهابيت
5 پى ريزى مبانى فكرى وهابيت
6 ابن تيميّه بنيانگذار فكرى وهّابيّت
7 نخستين دولت سعودى
8 رهبران دينى وهّابيّت پس از فروپاشى
9 دوّمين دولت سعودى
10 انتقادات بزرگان اهل سنّت از «ابن تيميّه»
11 1-انتقاد تند ذهبى از ابن تيميّه
12 2 ـ ابن حجر عسقلانى و نسبت نفاق به ابن تيميّه
13 3 ـ سُبْكى، ابن تيميّه را بدعت گزار مى داند
14 4 ـ قاضى شافعى پيروان ابن تيميه را مهدور الدم مى داند
15 5 ـ ابن حجر مكّى، ابن تيميّه را گمراه و گمراه گر مى شمارد
16 6 ـ اطلاق شيخ الإسلام به ابن تيميّه كفر است
17 7 ـ ابن بطوطه ابن تيميه را ديوانه مى خواند
18 ردّ افكار ابن تيميه توسط علماى شيعه
19 عوامل انزواى «ابن تيميّه» وعلل گسترش مجدّد افكار او
20 نگاهى گذرا به زندگى محمّد بن عبد الوهّاب»
21 علاقه محمد بن عبد الوهاب به مدّعيان دروغين نبوت
22 آغاز ترويج وهّابيّت و برخورد مردم با آن
23 برخورد علماى اهل سنت با محمد بن عبد الوهاب
24 پدر محمد بن عبد الوهاب گمراهى او را حدث مى زد
25 برخورد تند برادر محمد بن عبد الوهاب با وى

  صفحه بعد


نوشته شده در تاريخ یک شنبه 21 اسفند 1390برچسب:تاریخچه پیدایش وهابیت,, توسط عباسعلی

نوشته شده در تاريخ شنبه 20 اسفند 1390برچسب:خاندان امام موسی صدر,, توسط عباسعلی

 1- ولادت و نیاكان
امام موسی صدر در روز 14 خرداد سال 1307 هجری شمسی در شهر مقدس قم دیده به جهان گشود. پدر ایشان مرحوم آیت‌الله سید صدرالدین صدر، جانشین مرحوم آیت‌الله شیخ عبدالكریم حائری مؤسس حوزه علمیه قم و از مراجع بزرگ زمان خود بود. جد پدری ایشان مرحوم آیت‌الله سید اسماعیل صدر، جانشین مرحوم آیت‌الله میرزا حسن شیرازی و مرجع مطلق زمان خود، و جد مادری ایشان مرحوم آیت‌الله حاج‌آقا حسین قمی، جانشین مرحوم آیت‌الله سید ابوالحسن اصفهانی و رهبر قیام مردم مشهد علیه رضا خان بود. جد اعلای امام صدر مرحوم آیت‌الله سید صدرالدین صدر، مرجع بزرگ حوزه اصفهان، و استاد فرهیختگانی چون شیخ مرتضی انصاری، شریف‌العلماء و شیخ هاشم چهارسوقی بود. در طول هزاره گذشته زمانی نبوده است كه عرصه مرجعیت شیعه، از حضور نیاكان امام صدر خالی باشد. نسب امام صدر با 32 واسطه به امام موسی كاظم (ع) می‌رسد، و دانشمندانی چون شهید اول و شهید ثانی تنها دو تن از این وسائط هستند.
2- تحصیلات حوزوی و دانشگاهی
آیت‌الله سید موسی صدر پس از اتمام سیكل اول و بخش مقدمات علوم حوزوی، در خرداد 1322 رسما به حوزه علمیه قم پیوست، و طی مدتی كوتاه، ضمن بهره گیری از محضر حضرات آیات سید محمد باقر سلطانی طباطبایی، شیخ عبدالجواد جبل عاملی، امام خمینی و سید محمد محقق داماد، دروس دوره سطح را به پایان رسانید. وی از ابتدای بهار 1326 وارد مرحله درس خارج گردید، و تا اواخر پاییز 1338، یعنی قریب 13 سال تمام، از مدرسین بزرگ حوزه‌های علمیه قم و نجف كسب فیض نمود. اساتید اصلی دروس خارج ایشان در قم، حضرات آیات سید حسین طباطبایی بروجردی، محقق داماد، صدر و سید محمد حجت، و در نجف، حضرات آیات سید محسن حكیم، سید ابوالقاسم خویی، شیخ حسین حلی و شیخ مرتضی آل یاسین بودند. امام صدر دروس فلسفی را نزد حضرات آیات سید رضا صدر و علامه سید محمد حسین طباطبایی در قم، و نزد آیت‌الله شیخ صدرا بادكوبه‌ای در نجف فرا گرفت. دوستان اصلی هم بحث امام صدر را در قم، حضرات آیات سید موسی شبیری زنجانی، سید مهدی روحانی، شهید دكتر بهشتی، سید عبدالكریم موسوی اردبیلی و شیخ ناصر مكارم شیرازی، و در نجف آیت‌الله شهید سید محمد باقر صدر تشكیل می‌دادند. امام صدر در طول زندگی حوزوی خود شاگردان برجسته‌ای را تربیت كرده است. معروفترین آنان در ایران آیت‌الله شیخ یوسف صانعی از مراجع معظم امروز، و در لبنان شهید سید عباس موسوی دبیر كل سابق حزب‌الله هستند.
امام صدر در كنار تحصیلات حوزوی، دروس دبیرستان خود را به اتمام رساند، در سال 1329 به عنوان اولین دانشجوی روحانی در رشته «حقوق در اقتصاد» به دانشگاه تهران وارد، و در سال 1332 از آن فارغ‌التحصیل گردید. امام صدر قبل از عزیمت به نجف اشرف، از سوی علامه طباطبایی مسئولیت نظارت بر نشریه «انجمن تعلیمات دینی» را بر عهده گرفت. وی همزمان با تحصیل در حوزه علمیه نجف، به عضویت هیئت امناء جمعیت «منتدی النشر» در آمد، و پس از بازگشت به قم ضمن اداره یكی از مدارس ملی این شهر، مسئولیت سردبیری مجله تازه تاسیس «مكتب اسلام» را عهده دار گردید. از مهمترین اقدامات امام صدر در آخرین سال اقامت در شهر قم، تدوین طرحی گسترده جهت اصلاح نظام آموزشی حوزه علمیه بود، كه با همفكری حضرات آیات دكتر بهشتی، مكارم شیرازی و برخی دیگر از بزرگان امروز صورت پذیرفت.
3- هجرت به لبنان: اهداف و فعالیتها
امام صدر در اواخر سال 1338 و به دنبال توصیه‌های حضرات آیات بروجردی، حكیم و شیخ مرتضی آل یاسین، وصیت مرحوم آیت‌الله سید عبدالحسین شرف‌الدین رهبر متوفی شیعیان لبنان را لبیك گفته و به عنوان جانشین آن مرحوم، سرزمین مادری خود ایران را به سوی لبنان ترك نمود. اصلاح شئون اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی شیعیان آن روز لبنان از یكسو، و استفاده از ظرفیتهای منحصر به فرد لبنان جهت نمایاندن چهره عاقل، عادل، انساندوست و سازگار با زمان مكتب اهل بیت به جهان از سوی دیگر، اهداف اصلی این هجرت را تشكیل می‌داد. امام صدر برای نیل به این اهداف، و با توجه به جغرافیای اجتماعی و سیاسی لبنان در منطقه و جهان، از همان بدو ورود فعالیتهای خود را در سه حوزه موازی سازماندهی نمود:
3-1- بازسازی هویت، انسجام و عزت تاریخی طایفه شیعه لبنان
امام صدر از زمستان 1338 و همزمان با آغاز فعالیتهای گسترده دینی و فرهنگی خود در مناطق شیعه نشین لبنان، مطالعات عمیقی را به منظور ریشه یابی اسباب عقب ماندگی اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی شیعیان آن سامان به اجرا گذارد. حاصل این مطالعات، برنامه‌های كوتاه مدت، میان مدت و درازمدتی بود كه از اواسط سال 1339، با هدف ساماندهی شئون اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی شیعیان، و بازسازی هویت، انسجام و عزت تاریخی آنان، طراحی و اجرا گردید. امام صدر در زمستان 1339 و پس از تجدید سازمان جمعیت خیریه «البر و الاحسان»، با تنظیم برنامه‌ای ضربتی جهت تامین نیازهای مالی خانواده‌های بی بضاعت، ناهنجاری تكدی را به كلی از سطح شهر صور و اطراف آن برانداخت. وی در فاصله سالهای 1340 تا 1348 و در چارچوب برنامه‌ای میان مدت، با طی سالانه صد هزار كیلومتر در میان شهرها و روستاهای سراسر لبنان، دهها جمعیت خیریه و مؤسسات فرهنگی و آموزش حرفه‌ای را راه‌اندازی نمود، كه حاصل آن كسب اشتغال و خودكفایی اقتصادی هزاران خانواده بی بضاعت، كاهش درصد بیسوادی، رشد فرهنگ عمومی، و به اجرا در آمدن صدها پروژه كوچك و بزرگ عمرانی در مناطق محروم آن كشور بود. امام صدر در تابستان 1345 و پس از اجتماعات عظیم و چند روزه شیعیان لبنان در بیعت با ایشان، رسما از حكومت وقت درخواست نمود تا همانند دیگر طوائف آن كشور، مجلسی برای سازماندهی طایفه شیعه و پیگیری مسائل آن تاسیس گردد. مجلس اعلای اسلامی‌شیعه كه اولین بخش از برنامه درازمدت امام صدر به شمار می‌رفت، در اول خرداد 1348 تاسیس، و خود آن بزرگوار با اجماع آراء به ریاست آن انتخاب گردید . امام صدر از بهار 1348 تا اواسط زمستان 1352 با دولت وقت لبنان به گفتگو نشست، تا آن را برای اجرای پروژه‌های زیربنایی و وظایف قانونی خود در قبال مناطق شیعه نشین و محروم آن كشور ترغیب نماید. با امتناع دولت لبنان از پذیرش این مطالبات و در پی اتمام حجت با آن، جنبش محرومان لبنان در سال 1353 تحت رهبری امام صدر شكل گرفت، و راهپیماییهای مردمی‌عظیمی‌در شهرهای بعلبك ، صور و صیدا علیه دولت به وقوع پیوست. اوجگیری بحران خاورمیانه، صف‌‌آرایی احزاب افراطی مسیحی در برابر مقاومت فلسطینی، و كشیده شدن برخی اختلافات جهان عرب به صحنه لبنان، امام صدر را بر آن داشت تا برای حفظ ثبات كشور و ممانعت از سركوبی فلسطینی‌ها، موقتا توده‌های مردم را از عرصه رویارویی با دولت كنار كشاند، و پیگیری مطالبات بر حق شیعیان را تا آغاز به كار رئیس جمهور بعد به تاخیر اندازد. امام صدر در سال 1354 و علی رغم كارشكنیهای شدید دولت، مجددا با اجماع آراء به ریاست مجلس اعلای اسلامی‌شیعه برگزیده شد . با آغاز جنگ داخلی لبنان در فروردین 1354، تمامی‌تلاشهای امام صدر مصروف پایان دادن به این بحران گردید. وی در خرداد آن سال در مسجد عاملیه بیروت به اعتصاب غذا نشست ، و به پشتوانه مشروعیت كاریزماتیك و مقبولیت وسیع خود در میان تمامی‌طوائف، آرامش را به تابستان لبنان بازگردانید. با شعله ور شدن مجدد آتش جنگ و پدیدار شدن ابرهای شكست بر آسمان جبهه مسلمانان، امام صدر در اردیبهشت 1355 حافظ اسد را بر آن داشت تا با اعزام نیروهای سوری به لبنان، موازنه قوا و آرامش را به این كشور بازگرداند . حل اختلافات مصر با سوریه و متعاقب آن برپایی كنفرانس سران عرب در ریاض طی مهر 1355، آب سردی بود كه توسط امام صدر بر آتش جنگ داخلی لبنان فرو ریخته شد. این آرامش تا زمانی‌كه امام صدر در لبنان حضور داشت، ادامه پیدا كرد.
3-2- پرچمداری حركت گفتگوی ادیان و تقریب مذاهب در لبنان
هدف استراتژیك امام صدر آن بود تا طایفه شیعه لبنان را همسان دیگر طوائف، و نه مقدم بر آنان، در تمامی‌عرصه‌های حیات سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی آن كشور مشاركت دهد. وی از اولین روزهای هجرت به لبنان در زمستان 1338، با طرح شعار «گفتگو، تفاهم و همزیستی»، پایه‌های روابط دوستانه و همكاری صمیمانه‌ای را با مطران یوسف الخوری، مطران جرج حداد، شیخ محی‌الدین حسن و دیگر رهبران دینی مسیحی و اهل سنت آن كشور بنا نهاد. در تمامی‌دوران حضور امام صدر در لبنان، هیچ مراسم سرور یا اندوهی از شیعیان نبود كه امام صدر در آن شركت جوید، اما تنی چند از فرهیختگان مسیحی و اهل سنت آن كشور در معیت وی نباشند. حمایت جوانمردانه امام صدر از بستنی فروش مسیحی در اوایل تابستان 1341، كه به فتوای صریح ایشان مبنی بر طهارت اهل كتاب منجر گردید، توجه تمامی‌محافل مسیحی لبنان را به خود جلب نمود. در اواخر تابستان 1341 مطران گریگوار حداد به شهر صور آمد، و از امام صدر برای عضویت در هیئت امناء «جنبش حركت اجتماعی» دعوت نمود. از اواخر سال 1341 حضور گسترده امام صدر در كلیساها، دیرها و مجامع دینی و فرهنگی مسیحیان آغاز گردید. سخنرانیهای تاریخی امام صدر در دیرالمخلص واقع در جنوب، و كلیسای مارمارون در شمال لبنان طی سالهای 1341 و 1342، اثرات معنوی عمیقی بر مسیحیان آن كشور بر جای نهاد. امام صدر در تابستان 1342 و طی سفری دو ماهه به كشورهای شمال آفریقا، طرحی نو جهت همفكری مراكز اسلامی‌مصر، الجزایر و مغرب با حوزه‌های علمیه شیعی لبنان در انداخت. وی در بهار 1344، اولین دور سلسله گفتگوهای اسلام و مسیحیت را با حضور بزرگان این دو دین الهی، در مؤسسه فرهنگی «الندوه اللبنانیه» به راه‌انداخت. وی پس از جنگ شش روزه اعراب و اسرائیل در سال 1346 به دیدار پاپ شتافت، و نشستی كه ابتدائا نیم ساعت پیشبینی شده بود، به تقاضای پاپ بیش از دو ساعت به درازا كشید. امام صدر از سال 1347 به عضویت مركز اسلام شناسی استراسبورگ در آمد، و از رهگذر همفكری و ارائه سمینارهای متعدد در آن، انتشار آثار ذی قیمتی چون «مغز متفكر جهان شیعه» را زمینه سازی نمود. امام صدر در بهار 1348 و بلافاصله پس از افتتاح مجلس اعلای اسلامی‌شیعه، از شیخ حسن خالد مفتی اهل سنت لبنان دعوت نمود، تا با همفكری یكدیگر برای توحید شعائر، اعیاد و فعالیتهای اجتماعی طوائف اسلامی، تدابیری بیندیشند . وی در همین خصوص طرح مدونی را به اجلاس سال 1349 «مجمع بحوث اسلامی‌قاهره» ارائه نمود ، و متعاقب آن به عضویت دائم این مجمع درآمد . امام صدر در سال 1349 رهبران مذهبی طوایف مسلمان و مسیحی جنوب لبنان را در چارچوب «كمیته دفاع از جنوب» گرد هم آورد، تا برای مقاومت در برابر تجاوزات رژیم صهیونیستی چاره‌اندیشی نمایند . وی در زمستان 1353 و در اقدامی‌بی سابقه، خطبه‌های عید موعظه روزه را در حضور شخصیتهای بلندپایه مسیحی لبنان در كلیسای كبوشیین بیروت ایراد نمود ، و اگر آتش جنگ داخلی شعله ور نمی‌شد، بر آن بود تا كاردینال مارونی لبنان را برای ایراد خطبه‌های یكی از نمازهای جمعه شهر بیروت دعوت نماید . امام صدر در زمستان 1355 و در جمع سردبیران جرائد بیروت، با پیشبینی صریح حذف فاصله‌ها و روند جهانی شدن در اواخر قرن بیستم، قرن بیست و یكم را قرن همزیستی پیروان ادیان، مذاهب، فرهنگها و تمدنهای گوناگون نامید، و بر رسالت تاریخی لبنان جهت ارائه الگویی موفق در این زمینه پای فشرد . امام صدر در اواسط سال 1357 موفق گردید رهبران مسلمان و مسیحی لبنان را جهت برپایی یك جبهه فراگیر ملی متقاعد نماید، و در این مسیر تا آنجا پیش رفت كه حتی موعد تاسیس و اولین گردهمایی آنان را برای پس از بازگشت خود از سفر لیبی مشخص نمود . با ربوده شدن امام صدر در شهریور 1357 و آغاز مجدد جنگ داخلی لبنان، این اندیشه در محاق فرو رفت و تحقق آن حتی امروز آرزویی دست نیافتنی می‌نماید.
3-3- تكوین جامعه مقاوم و مقاومت لبنانی در برابر تجاوزات اسرائیل
امام صدر از سال 1343 و یك سال پیش از تاسیس جنبش فلسطینی فتح، در صدد تبدیل جامعه مصرفی لبنان به جامعه‌ای مقاوم در برابر تجاوزات آینده رژیم صهیونیستی برآمد . وی در بهار 1344 گروهی از جوانان مؤمن شیعه را به مصر اعزام نمود، تا در دوره‌ای شش ماهه فنون نظامی را فرا گیرند . با بازگشت این جوانان كه اولین كادرهای مقاومت لبنان بودند، عملیات ایذایی مشترك رزمندگان فلسطینی و لبنانی در شمال فلسطین اشغالی آغاز گردید . بخش اعظم نیروهای رزمنده را جوانان شیعه لبنان، و فرماندهی عملیات را رزمندگان فلسطینی تشكیل می‌دادند. عملیات ایذایی مشترك تا اوایل سال 1351 ادامه یافت . اولین شهید عملیات ایذایی بر ضد رژیم صهیونیستی، جوانی شیعه از شهرك مرزی «ناقوره» بود كه در سال 1347 به شهادت رسید . در مهر 1348 مدرسه فنی حرفه‌ای جبل عامل یا كارگاه كادر سازی امام صدر رسما آغاز به كار نمود . در پی بمباران شدید جنوب لبنان توسط رژیم صهیونیستی در سال 1349 و به سبب عدم واكنش مناسب دولت وقت، كشور لبنان به دعوت امام صدر در اعتصابی بی سابقه فرو رفت ، به گونه‌ای كه دولت وقت را بر آن داشت برای بازسازی مناطق جنگی و برپایی پناهگاههای مناسب در آن، مجلس جنوب را تاسیس كند. از اوایل سال 1351 عملیات ایذایی جوانان شیعه در داخل فلسطین اشغالی شكلی مستقل به خود گرفت ، هر چند تا سالها پس از آن نیز به صلاحدید امام صدر، افتخار آن به نام «نیروهای مخصوص جنبش فلسطینی فتح» ثبت می‌گشت . در شهریور 1351 و كمتر از 24 ساعت پس از اشغال 48 ساعته دو روستای «قانای جلیل» و «جویا» توسط سربازان رژیم صهیونیستی، نشست فوق العاده مجلس اعلای اسلامی‌شیعه با حضور تمامی‌اعضاء در روستای جویا برگزار گردید ، و از همان روز اولین بذرهای «مقاومت لبنانی» توسط امام صدر پاشیده شد . یك ماه پس از این حادثه و به هنگام تجاوز نیروهای صهیونیستی به روستای «فاووق» در جنوب لبنان، اولین عملیات غیر رسمی‌مقاومت لبنان به اجرا در آمد، كه حاصل آن چند كشته و مجروح اسرائیلی بود . از پاییز سال 1351 آموزش نظامی جوانان شیعه شتاب بیشتری گرفت . اولین شهید مقاومت لبنان «فلاح شرف‌الدین» مؤذن چهارده ساله مؤسسه صنعتی جبل عامل بود كه در زمستان 1352 و پس از به هلاكت رساندن چند تن از سربازان رژیم صهیونیستی، در روستای مرزی «بنت جبیل» به شهادت رسید . در خرداد 1354 و به دنبال وقوع انفجاری در اردوگاه نظامی «عین البنیه» در كوههای بقاع، كه به شهادت 27 تن از جوانان شیعه انجامید ، امام صدر رسما ولادت «مقاومت لبنان» را اعلان نمود . با پایان یافتن جنگ داخلی لبنان و انتقال دامنه ناآرامی‌ها به جنوب، واحدهای مقاومت لبنان رسما در نقاط استراتژیك مناطق مرزی مستقر شدند . اولین عملیات بزرگ مقاومت لبنان علیه تجاوزات اسرائیل در اواخر سال 1355 صورت گرفت كه پس از چند روز درگیری، به آزادسازی شهركهای مرزی «طیبه» و «بنت جبیل» منجر گردید . امام صدر اولین شخصیتی بود كه در زمستان 1356، طرح سازشكارانه آمریكا مبنی بر توطین پناهندگان فلسطینی در جنوب لبنان را افشاء، و با مواضع شجاعانه خود از تحقق آن جلوگیری نمود. در حمله گسترده بهار 1357 اسرائیل به جنوب لبنان و به رغم عقب نشینی تمامی‌احزاب چپ و گروههای فلسطینی ، جوانان مقاومت لبنان و نوجوانان مؤسسه صنعتی جبل عامل در منطقه باقی ماندند، و در حالی‌كه از سوی هیچ كشوری در جهان حمایت نمی‌شدند، عملیات مقاومت را علیه اشغالگران صهیونیست سازماندهی نمودند .
4- حمایت از انقلاب اسلامی‌ایران
امام صدر اگرچه لبنان را محل اصلی فعالیتهای خود قرار داده بود، اما هیچگاه از دیگر مسائل جهان اسلام غافل نبود. موفقیت انقلاب اسلامی‌ایران، امنیت حوزه‌های علمیه، اتحاد جهان عرب و اسلام جهت مبارزه با اسرائیل و بالاخره گسترش تشیع در آفریقای سیاه، مهمترین دغدغه‌های خارج از لبنان ایشان را تشكیل می‌داد. در پی دستگیری امام خمینی و در اوایل تابستان 1342، امام صدر راهی اروپا و شمال آفریقا گردید، تا از طریق واتیكان و الازهر، شاه ایران را برای آزادسازی امام تحت فشار قرار دهد. با آزاد گشتن امام در پایان این سفر، آیت‌الله خویی تصریح نمود كه این آزادی بیش از هر چیز مرهون سفر آقای صدر بوده است. در پی تبعید امام به تركیه در پاییز 1343، امام صدر اقدامات مشابهی را به انجام رساند، تا ضمن تامین امنیت آن بزرگوار، ترتیبات انتقال ایشان به عتبات عالیات را فراهم سازد. در نیمه دوم دهه چهل و پس از آماده شدن اولین كادرهای نظامی مقاومت لبنان، دهها تن از جوانان مبارز ایرانی به لبنان آمدند و زیر نظر آنان فنون نظامی را فرا گرفتند . در اواخر دهه چهل و مقارن با تاسیس مجلس اعلای اسلامی‌شیعه، امام خمینی در پاسخ برخی فضلای ایرانی مقیم نجف، امام صدر را امید خود برای اداره حكومت پس از شاه نامید . در زمستان 1350 و بر اساس تقاضای مراجع وقت، امام صدر جهت نجات برخی زندانیان سیاسی با شاه گفتگو نمود ، كه بعضی از آنان از جمله آیت‌الله هاشمی‌رفسنجانی، اندكی بعد از زندان آزاد گردیدند . با به قدرت رسیدن حافظ اسد در سال 1350 و آغاز همكاریهای تنگاتنگ وی با امام صدر، سوریه به امن‌ترین كشور خاورمیانه برای مبارزین ایرانی بدل گردید. امام صدر در تابستان 1356 جوانمردانه سینه سپر نمود و با اقامه نماز، تدفین و برپایی مراسم چهلمین روز شهادت دكتر شریعتی در دمشق و بیروت، از سست شدن پیوند جوانان تحصیلكرده با روحانیت جلوگیری به عمل آورد . به دنبال درگذشت مرحوم آیت‌الله سید مصطفی خمینی در پاییز 1356، وی پسر عموی خود شهید آیت‌الله سید محمد باقر صدر را بر آن داشت تا بیش از پیش به حمایت از امام خمینی برخیزد . امام صدر در بهار 1357 لوسین جرج نماینده روزنامه فرانسوی لوموند در بیروت را به نجف فرستاد، تا با انجام اولین مصاحبه بین‌المللی با امام خمینی، افكار عمومی‌جهانیان را با انقلاب اسلامی‌ایران آشنا سازد . امام صدر در دیدارهای مكرر سال 1357 خود با رهبران سوریه، عربستان سعودی و برخی دیگر از كشورهای جهان عرب، اهمیت انقلاب اسلامی‌ایران، پیروزی قریب الوقوع آن، و ضرورت هم‌پیمانی آنان با این انقلاب را به آنها گوشزد نمود . وی در شهریور 1357 و یك هفته پیش از ربودن شدن، با انتشار مقاله «ندای پیامبران» در روزنامه لوموند، امام خمینی را به عنوان تنها رهبر انقلاب اسلامی‌ایران معرفی نمود . بی شك بزرگترین خدمت امام صدر به انقلاب اسلامی‌ایران در آن بود كه پس از دو دهه بستر سازی و ترویج ارزشهای ناب اسلامی‌در لبنان، طی سالهای 1356 تا 1357، عموم مردم، خصوصا شیعیان و بالاخص كادرهای مقاومت آن كشور را رسما با این انقلاب آشنا و مرتبط نمود . در میان مناطق شیعه نشین جهان كه عراق نیز یكی از آنان است، لبنان تنها سرزمینی است كه به رغم سیطره غرب و فشارهای اسرائیل و فالانژیستها، شیعیان آن از روز نخست در كنار انقلاب اسلامی‌قرار گرفتند، و آن سرزمین كوچك را تا امروز به عمق استراتژیك این انقلاب بدل ساخته‌اند.
5- ربوده شدن
امام صدر در 3 شهریور 1357 و در آخرین مرحله از سفر دوره‌ای خود به برخی كشورهای عربی، بنابر دعوت رسمی‌معمر قذافی به كشور لیبی وارد ، و در روز 9 شهریور در آنجا ربوده شد . رژیم لیبی در 27 شهریور 1357 و به دنبال التهاب فوق العاده مردم لبنان، حوزه‌های علمیه و مطبوعات منطقه، با انتشار بیانیه‌ای رسما اعلان نمود كه امام صدر و دو همراه ایشان، با پرواز شماره 881 مورخ 9 شهریور هواپیمایی آلیتالیا، طرابلس را به سوی رم ترك كرده‌اند .
5-1- مسئولیت رژیم لیبی
كمیته تحقیق دولت لبنان پس از یك ماه تحقیق و بررسی اسناد و مدارك ذیربط در كشورهای لیبی و ایتالیا، در مهر 1357 به دولت متبوع خود گزارش نمود ، كه امام صدر و دو همراه وی نه تنها به رم نرسیده‌اند، بلكه در تاریخ مقرر و با پرواز نام برده شده در بیانیه رژیم لیبی نیز خاك طرابلس را ترك نكرده‌اند. قاضی تحقیق دادستانی شهر رم در خرداد 1358 با صدور حكمی‌اعلان نمود ، كه امام صدر و دو همراه وی نه تنها هرگز از هیچ طریقی وارد خاك ایتالیا نشده‌اند، بلكه با پرواز شماره 881 مورخ 9 شهریور 1357 شركت آلیتالیا نیز خاك لیبی را ترك نكرده‌اند. حكم مزبور رسما از سوی دولت ایتالیا به دولتهای لبنان، سوریه، جمهوری اسلامی‌ایران و مجلس اعلای اسلامی‌شیعه ابلاغ گردید. دستگاه قضایی ایتالیا در 25 بهمن 1358 و بنابر درخواست رسمی‌رژیم لیبی، تحقیقات مجددی را در این خصوص آغاز نمود . قاضی تحقیق این پرونده پس از انجام بررسی‌ها در 8 دی 1359 با صدور حكمی‌اعلان نمود ، كه امام صدر و دو همراه وی هرگز با پرواز مورد ادعای رژیم لیبی به رم وارد نشده‌اند، و مستندات رژیم لیبی در این خصوص ساختگی می‌باشد. دولت واتیكان در سال 1358 و پس از تحقیقات مستقلی كه به درخواست امام خمینی انجام گرفت، به حجت‌الاسلام سید هادی خسروشاهی سفیر وقت جمهوری اسلامی‌ایران در آن كشور اعلان نمود كه امام صدر و دو همراه ایشان هرگز وارد خاک ایتالیا نشده‌اند . قاضی تحقیق دستگاه قضایی لبنان نیز در 28 آذر 1365 با صدور حكمی‌اعلان نمود ، كه بر اساس شواهد و مستندات پرونده، امام صدر و دو همراه ایشان در داخل لیبی ربوده شده‌اند.
5-2- اخبار حیات
اطلاعات آشكار و پنهان بدست آمده طی بیست و چهار سال گذشته عموما دلالت بر آن داشته‌اند، كه امام صدر در قید حیات بوده و به همراه تعدادی دیگر از علما و فعالان اسلامی‌جهان عرب، در زندان‌های لیبی بسر می‌برند. رادیو مونت كارلو در بهمن 1357 از قول مقامات وزارت خارجه آمریكا اعلان نمود كه امام صدر زنده و در لیبی زندانی است. روزنامه كویتی «القبس» در تیر 1358 طی خبری اعلان داشت كه امام صدر زنده و در پادگان «بوهادی» واقع در دویست كیلومتری جنوب شرقی شهر كویری «سرت» زندانی می‌باشد . روزنامه كویتی «السیاسه» نیز در تیر 1358 اعلان نمود كه امام صدر در پادگانی واقع در مجاورت مرز لیبی و چاد زندانی می‌باشد. مجله «الوطن العربی» نیز در همان ایام با استناد به برخی دیپلماتهای عرب خبر مزبور را تایید و اعلان داشت كه امام صدر در پادگانی واقع در جنوب غربی «سبها» و در نزدیك مرز چاد زندانی است . روزنامه «فلسطین الثوره» در آذر 1358 به نقل از یاسر عرفات و بر مبنای چهارده دلیل قذافی را متهم نمود كه امام صدر را در لیبی زندانی كرده است . روزنامه اسپانیایی «ال‌پائیس» در شهریور 1359 با استناد به برخی مقامات سوری و الجزایری اعلان نمود كه امام صدر در فروردین همان سال در پادگانی نزدیك مرز الجزایر نگهداری می‌شده است . این روزنامه همزمان با آن در گزارشی دیگر خبر داد كه «غسان تویینی» رئیس روزنامه «النهار» لبنان و نماینده دائم آن كشور در سازمان ملل، پیشنهاد آمریكائیها مبنی بر معاوضه امام صدر با گروگانهای آمریكایی در تهران را به مقامات جمهوری اسلامی‌ایران منتقل ساخته است . رادیو «لوكزامبورگ» فرانسه در شهریور 1359 از اسارت امام صدر در پادگانی واقع در مجاورت مرز الجزایر خبر داد . مجله «الوطن العربی» در فروردین 1364 در گزارشی به قلم سردبیر خود اعلان كرد كه بر اساس اظهارات دیپلماتهای عالیرتبه عرب و برخی شخصیتهای معارض لیبیایی، امام صدر در اواسط سال 1359 از صحرای «فزان» در مركز لیبی به پادگان «باب العزیزیه» در شهر طرابلس منتقل گشته است . روزنامه كویتی «الانباء» در آذر 1359 خبر داد كه امام صدر زنده و در لیبی زندانی می‌باشد. مجله «الدستور» در اسفند 1361 به نقل از كاردار وقت جمهوری اسلامی‌ایران در لیبی اعلان كرد كه برخی اتباع كشور آفریقایی گینه، در اسفند 1359 امام صدر را در پادگانی واقع در منطقه «سبها» و در نزدیكی مرز چاد مشاهده كرده‌اند . روزنامه‌های عكاظ و المدینه عربستان سعودی در فروردین 1361 اعلان كردند كه امام صدر لااقل تا اواسط سال 1360 در لیبی زندانی بوده است. در سال 1366 خبرنگاری آمریكایی با نام «پیتر سروا » در كتاب خود تحت عنوان «ناپدید شدن اسرار آمیز امام موسی صدر»، از اطلاعات خبرنگاری انگلیسی با نام «میشل كازین » پرده برداشت كه بر اساس آن، امام صدر در اواخر سال 1360 در محلی واقع در شهر «كفرا» در جنوب شرقی لیبی نگهداری می‌شده است . خبرنگار انگلیسی مزبور كه اخبار خود را از كارگزاران عالیرتبه وقت رژیم لیبی اخذ می‌كرده است، به نقل از آنها اظهار داشته بود كه محل نگهداری امام صدر به دلایل امنیتی مرتبا در حال تغییر می‌باشد. روزنامه «الشرق الاوسط» در تیر 1365 به نقل از سفیر لبنان در كشور آفریقایی سنگال اعلان نمود كه به گفته رهبران آن كشور، امام صدر زنده و در لیبی زندانی می‌باشد . در زمستان 1367 مطبوعات اروپا و لبنان از قول یك چهره ایرانی ضد انقلاب مقیم فرانسه به نام مهدی روحانی اعلان كردند، كه وی از سوی برخی سازمانهای اطلاعاتی اروپا اخباری دریافت كرده است، كه بر اساس آنها امام صدر زنده و در آینده‌ای نزدیك آزاد خواهد شد . هرچند وعده روحانی مبنی بر آزادی امام صدر تحقق نیافت، اما وی قطعه فیلم كوتاهی برای مرحوم آیت‌الله سید رضا صدر برادر امام صدر ارسال نمود، كه آن بزرگوار را با محاسنی سپید و در لباس روحانیت، در حال گذر از میان نگهبانان خود نشان می‌داده است . روزنامه «الحیات» در شهریور 1371 به نقل از منابع لیبیایی اعلان نمود كه امام صدر زنده و در پایگاه نظامی كفرا زندانی می‌باشد . سازمان لیبیایی مدافعین حقوق بشر طی گزارش سالیانه سال 1379 خود از سازمانهای بین‌المللی و دولتهای عربی، آفریقایی و اروپایی دعوت نمود تا قضیه ربوده شدن امام صدر و دو همراه وی در لیبی را پیگیری، و برای تعیین سرنوشت آنان اقدام كنند. و بالاخره آنكه در 13 اردیبهشت 1380، پایگاه «جبهه نجات ملی لیبی» بر روی شبكه جهانی اینترنت اعلان نمود كه امام صدر در اواخر سال 1376 توسط برخی زندانیان زندان ابوسلیم شهر طرابلس مشاهده شده است، و اندكی پیش از ماه رمضان گذشته به مكانی دیگر انتقال یافته است .
امروز قریب 28 سال از ربوده شدن امام صدر، و 78 سال از عمر ایشان سپری شده است. از خدای بزرگ می‌طلبیم تا بار دیگر قدرت بیكران خویش را به رخ تاریك‌دلان كشاند، و این عزیز بزرگوار را به همراه دو یاور او، صحیح و سالم به آغوش امت اسلام و خانواده‌های آنان بازگرداند. والله علی رجعه لقادر.

بر گرفته شده از : سایت امام موسی صدر


نوشته شده در تاريخ شنبه 20 اسفند 1390برچسب:زندگی نامه امام موسی صدر ,امام موسی صدر,, توسط عباسعلی

23 بهمن 1390
داستان موساي كليم با خداوند رحيم در قرآن كريم، بهت‌آور و التهاب‌آفرين و مدهوش كننده است؛ آن‌گاه كه حضرت موسي متقاضي ديدار خداوند سبحان مي‌شود، نداي الهي بدو مي‌رسد كه «لن تراني» اما فرمان مي‌دهد كه رسولش به كوه بنگرد؛ در لحظه‌اي، برقي مي‌جهد و كوه متلاشي مي‌شود، زيرا تجلي آني حضرت حق، قامت استوار جبل طور را در هم پيچيده است و براي بنده خاصّ و برگزيده‌اش، علت «لن تراني» را عينيت بخشيده است.
مرتبه و جايگاه حضرت موسي (عليه السلام) اقتضاي چنين واكنش را مي‌طلبيد اما همه‌ي بندگان از اين مرتبه برخوردار نيستند، همان طور كه رسول اكرم، پيغمبر گرامي اسلام (صلي‌الله‌عليه‌و‌آله‌و‌سلّم) در مرتبه‌اي از مراتب خلقت هست كه ربّ جليل ايشان را در خور معراج مي‌داند و اسرار هستي و كاينات و اسرار لاهوت و ناسوت را بر وي آشكار مي‌سازد اما كليم الله از شأن معراج برخوردار نيست.
بنابر اين، مراتب مخلوقات در نزد خالق، آنان را مستعد دريافتن رازها و اسرار در همان حد مي‌كند. در رأس كل هرم خلقت حضرت محمدبن عبدالله (صلي‌الله‌عليه‌و‌آله‌و‌سلّم) و اهل بيت وي قرار دارند كه خداوند آنان را مقرب‌ترين مخلوقات براي رازداني برگزيده است. در نوشتار ذيل، نويسنده تلاش دارد تا اين شأن را از زبان معصوم باز نماياند.

سرّي بودن برخي از معارف الهي

معارف الهي، رمز و رازهايي دارد كه بيان آن‌ها براي ديگران منع شده است. اين رازها مربوط به توحيد، ولايت، انسان و معاد است. به تعبير ديگر، معارف الهي داراي سطوح مختلف است؛ همان‌گونه كه انسان داراي سطوح مختلفي‌ است، سطوحي كه با سطوح مختلف و طبقات متعدد انسان‌ها مطابقت دارد. چنان‌كه خواهيم گفت، برخي از اين معارف، ويژه‌ي وجود مبارك حضرت ختمي مرتبت و خاندان پاك اوست و هيچ كس حتي انبياء و اولياء نيز استعداد دست‌يابي به آن را ندارند، چنان‌كه آن حضرت فرمودند: مرا با خدا وقتي‌ است كه هيچ كس را در‌ آن سهمي نيست، نه ملائك مقرب در آن شريكند و نه انبياء مرسل.
گويي اين سخن، اشاره به اين نكته دارد كه اين انوار در مرتبه‌اي بر او پديدار مي‌گردد كه از تعلقات جسماني و روحاني، حتي از نبوت و رسالت نيز تجرد مي‌يابد، در حالي كه نه چون حال ملائك مقرب است تا آنان با وي شريك باشند و نه چون حال انبياء مرسل است تا رسولان الهي با او همتا باشند. حالي است فراتر از حد نبوت و رسالت و قرب ملائك؛ مقامي است كه جبرئيل در مورد آن مي‌گويد: «لو دنوت انلمة لاحترقت». و در اين صورت ديگر جبرييل وجود نخواهد داشت. در اين وقت است كه اسراري بر آن حضرت آشكار و نمايان مي‌شود كه ويژه‌ي اوست و هيچ يك از مخلوقات الهي در آن سهمي ندارند.
پيداست كه افشاي چنين رازي بر ديگران نه رواست و نه شدني. در قالب مفهوم و زبان نمي‌گنجد تا براي ديگران بيان شود يا ديگران آن را فهم كنند؛ سرّ و ويژه است. سر بودن آن، بيان‌ ناپذيري و نيز فهم ناپذيري آن را به همراه دارد. پس در موضوعات مختلف معارف ديني، حقايق و دقايقي وجود دارد كه اختصاص به مقام حضرت ختمي مرتبت و اوصياء ختميين صلوات‌الله‌عليهم اجمعين دارد.
امير مؤمنان صلوات‌الله‌عليه فرمودند: «لقد علمني رسول الله الف باب من العلم يفتح الله كل باب الف الف باب» و نيز فرمودند: «اندمجت علي مكنون علم لو ابهت به لاضطربتم اضطراب الارشية في الطوي البعيدة».
همچنين فرمودند: «و الله لو شئت ان اخبر كل رجل منكم بمخرجه و مولجه و جميع شأنه لفعلت و لكن اخاف ان تكفروا فيّ برسول الله صلي الله عليه و آله». حقايقي وجود دارد كه نه كسي را ياراي شنيدن آن است و نه كسي توان فهم آن را دارد. اين حقايق كه اسرار ويژه‌ي معارف الهي است، اختصاص به خاندان پيامبر صلوات‌الله‌عليهم دارد و هيچ كس را از آن سهم و بهره‌اي نيست، به همين خاطر است كه در پنهان داشتن آن مي‌كوشند.
عموم مردم نه‌تنها ياراي فهم اين‌گونه اسرار الهي را ندارند، بلكه از فهم معارفي كه براي آن‌ها ممكن ولي دشوار است نيز پرهيز مي‌كنند. به اين خاطر، بيان آن معارف نيز سبب حيرت و ترديد آن‌ها مي‌شود؛ از اين‌رو، آن‌گاه كه چيزي از اين معارف بر زبان خاندان پيامبر صلوات‌الله‌عليهم جاري مي‌شد، مخاطبان با ترديد مي‌پرسيدند كه: آيا غيب مي‌گويي؟ چنان‌كه از حضرت امير مؤمنان صلوات‌الله‌عليه پرسيدند.
حضرت فرمود: اين غيب نيست بلكه از صاحب علمي، فرا گرفته‌ام. به گفته برخي از عارفان بزرگ، مقصود از صاحب علم، حضرت ختمي مرتبت است. نمونه‌هاي فراوان از پرهيز اولياء خدا از افشاء اسرار الهي، در اخبار و روايات وجود دارد كه هم نشان دهنده‌ي اين نكته است كه همه‌ي مراتب معارف الهي براي همگان مناسب و سودمند نيست؛ هم همگان توانايي فهم آن را ندارند؛ نه مي‌توان از همگان دريغ داشت و نه مي‌توان براي همگان آشكار و نمايان ساخت. براي هر فرد يا گروهي، بايد اندازه‌ي مناسب همان‌ها را بيان داشت. به تعبير ملاي رومي:
جمله گفتند اي حكيم رخنه جو
اين فريب و اين جفا با ما مگو
چارپا را قدر طاقت بار نه
بر ضعيفان قدر قوّت كار نه
دانه‌ي هر مرغ اندازه‌ي وي است
طعمه‌ي هر مرغ انجيري كي است
طفل را گر نان دهي بر جاي شير
طفل مسكين را از آن نان مرده گير
چون كه دندان‌ها برآرد بعد از آن
هم بخود گردد دلش جوياي نان
مرغ پر نارسته چون پرّان شود
لقمه هر گربه درّان شود
چون برآرد پر بپرّد او بخود
بي تكلّف بي صفير نيك و بد

نمونه‌هايي از روايات را كه به نوعي دلالت بر اين امر دارد، به اختصار بازگو مي‌كنيم:
1ـ كميل از امير مؤمنان صلوات‌الله‌عليه پرسيد: حقيقت چيست؟ حضرت فرمود: تو را چكار با حقيقت؟ يعني تو كيستي كه از حقيقت پرسش مي‌كني، در حالي كه شايسته آن نيستي. كميل گفت: مگر من از ياران ويژه و از اصحاب سرّ تو نيستم؟ حضرت فرمود هستي ولي بيش از نَمي از درياي موّاج علوم من به تو مي‌رسد.
آري تو از ياران ويژه‌ي من هستي ولي شايسته‌ي چنين اسرار و رموزي نيستي، زيرا بيان چنين اسراري براي تو زيان‌آور است، زيرا تو تاب تحمل بيش از اندازه‌ي وجودت را نداري و اين اسرار بيش از اندازه‌ي توست. كميل پرسيد: آيا كسي چون تو، نيازمندي را براني؛ كسي مانند تو كه بر علوم و حقايق احاطه داري و ظرفيت و استعداد هر نيازمندي را مي‌داني، نيازمندان را از حق خويش محروم سازي و از دست‌يابي به مقصودشان باز داري؟ به خدا قسم چنين نيست، تو و مانند تو، هر كس را به قدر فهم و استعدادش، آموزش دهي.
حاصل آن‌كه علي‌‌رغم اين‌كه كميل از ياران ويژه‌ي امير مؤمنان صلوات‌الله‌عليه است كه در خلوت و تاريكي و شبْ هنگام از تعاليم ويژه‌ي آن حضرت بهره‌ها برده است، ولي باز هم استعداد دست‌يابي به اسرار ويژه را ندارد؛ از اين‌روست كه حضرت در پايان اين گفت و گو، وي را به سكوت و پرهيز از گفت و گو فرمان داد، بدين جهت كه آن‌چه كه قابل گفتن بود گفته شد و اين يعني پايان و مرز توانايي كميل در فهم معارف الهي كه البته كمتر كسي نيز به پايه‌ي او مي‌رسد.
2ـ در اشعاري كه منسوب به امام سجاد صلوات‌الله‌عليه است، چنين آمده است كه:
اني لاكتم من علمي جواهره
كيلا يري الحق ذو جهل فيفتتنا
و قد نقدما فيها ابو حسن
مع الحسين و وصي قبله الحسنا
فرب جوهر علم لو ابوح به
لقيل لي: انت ممن يعبد الوثنا
و لاستحل رجال مسلمون دمي
رون اقبح ما ياتونه حسنا
فيض كاشاني در مقدمه‌ي كتاب «وافي» و نيز در «الاصول العقليه»، اشعار ياد شده را به آن حضرت نسبت مي‌دهد. همچنين محدث ارموي، در تعليقه‌ي بر آن، نسبت اين اشعار به حضرت امام زين العابدين صلوات‌الله‌عليه را مشهور مي‌داند و مؤلف «الغدير» نيز آن را از آن حضرت مي‌داند.
گوهرهاي گران‌بهاي دانش خويش را پنهان مي‌سازم. مبادا كه حقيقت بر ناداني آشكار گردد و با ما درآويزد. امير مؤمنان و امام حسن و امام حسين صلوات‌الله‌عليهم در داشتن اين گوهرها بر من پيشي جسته‌اند. بسا دانش ارجمندي كه اگر آن را آشكار سازم مرا از بت‌پرستان خواهند خواند. مردماني مسلمان، ريختن خون مرا روا خواهند داشت كه زشت‌ترين كارهايشان را پسنديده مي‌دانند.
گوهرهاي گران‌بهايي از دانش را، از افراد نادان و كم ظرفيت پنهان مي‌كند بدين خاطر كه آشكار ساختن آن، چيزي جز رنج و زحمت بلكه آشوب و فتنه به دنبال ندارد. به علومي آگاهي دارد و افشاء نمي‌كند كه پيش از او، امير مؤمنان، امام حسن و امام حسين صلوات‌الله‌عليهم بدان آگاه بودند. چه گوهرهاي علمي گران‌مايه‌اي نزد اوست كه اگر زبان به آن بگشايد، او را به بت‌پرستي متهم مي‌سازند و مسلمانان كه زشت‌ترين كارهاي خود را نيك و پسنديده مي‌دانند، ريختن خون او را به اتهام بت‌پرستي، روا مي‌دانند.
3ـ امام سجاد صلوات‌الله‌عليه فرمودند: «لو علم ابوذر ما في قلب سلمان لقتله و لقد آخي رسول الله صلوات‌الله‌عليه بينهما، فما ظنكم بسائر الخلق». به راستي اگر دو يار و دو برادر كه آن‌چنان به هم نزديك بودند كه رسول خدا صلوات‌الله‌عليه ميان آن‌ها عقد اخوت و پيمان برادري ايجاد كرد، اين اندازه متفاوت باشند كه آن‌چه يكي (سلمان) عين ايمان و حقيقت مي‌داند، ديگري (ابوذر) عين كفر و باطل مي‌شناسد، ديگر مردماني كه اين اندازه هم به يكديگر نزديك نيستند، چگونه خواهند بود؟
4ـ به خاطر آگاهي اويس قرني بر اسرار الهي بود كه به چنان شايستگي و بزرگي رسيد كه رسول خدا صلوات‌الله‌عليه درباره‌ي او فرمودند: «و اني لانشق روح الرحمن من طرف اليمن»، و ورد «من ناحية اليمن» و «من قبل اليمن»، و قد سأله سلمان عن هذا الشخص فقاله له (عليه السلام): «ان باليمن لشخصاً يقال له اويس القرني، يحشر يوم القيمه امة واحدة، يدخل في شفاعته مثل ربيعة و مضر، ألا راه منكم فليقرأه عني السلام».
5ـ رسول خدا صلوات الله عليه و آله فرمودند: «انا معاشر الانبياء امرنا ان نكلم الناس علي قدر عقولهم». اظهار اسرار معارف الهي براي افراد ناشايست، خلاف ادب و شريعت است، اما بيان آن براي افراد شايسته و مستعد، عين ادب است. چنان‌كه گفته شده است:
و آداب ارباب العقول لذي الهوي كآداب اهل السكر عند ذوي العقل
و قيل:
و من منح الجهال علماً اضاعه و من منع المستوجبين فقد ظلم
اقتضاي ادب آن است كه اسرار معارف را جايي آشكار كنيم كه نه به معارف ستم شود و نه به مخاطب. بيان آن براي نااهلان و ناشايستگان، ظلم است و دريغ داشتن آن از شايستگان نيز ظلم است؛ از اين‌رو، بايد راه ميانه را برگزيد و به هر كسي به اندازه توان و استعدادش، رازگويي كرد.

مراتب معارف الهي
همان‌گونه كه هستي مراتب متعدد و مختلف دارد، انسان نيز از چنين مراتبي برخوردار است. اگر هستي داراي احديت، واحديت، اعيان ثابته، ارواح مطهره، نفوس قدسيه و طبيعت است، انسان نيز داراي طبع، نفس، قلب، روح، سر، خفي و اخفي است. هر يك از مراتب ياد شده‌ي انسان، كمالات و مقتضيات مناسب خود را دارد، به‌گونه‌اي كه اگر به آن دست نيابد، به كمال شايسته‌ي خود نرسيده است و چون مهم‌ترين يا تنها كمال ويژه‌ي انسان، معرفت است، بنابر اين، معرفت‌هاي ويژه‌ي آدمي نيز داراي مراتب متعدد است و نيز از آن‌‌جايي كه بعثت پيامبران و فرود آمدن معارف وحياني بر آن‌ها براي رساندن انسان به كمال شايسته و ويژه‌ي اوست، پس معارف الهي، خواه وحي باشد يا حديث، مراتبي به تعداد مراتب وجود انسان دارد و هر يك از آن‌ها، مرتبه‌ي مربوط به خود را تكميل و انسان را شايسته‌ي وصول به آن مي‌سازد.
انسان‌ها با توجه به اين‌كه كدام يك از استعدادهاي خود را به فعليت رسانده‌اند و كدام مرتبه از معارف الهي را به دست آورده‌اند، دسته بندي مي‌شوند. برخي به‌خاطر غلبه‌ي جنبه‌هاي طبيعي آن‌ها بر ساير مراتب‌شان، اهل طبيعت هستند و برخي به‌خاطر ظهور تمام‌تر مرتبه‌ي نفساني‌شان، اهل نفس‌اند و همين گونه هر كس به فراخور جنبه‌ي غالب و مرتبه‌ي ظاهرش، با كمالات معيني تناسب بيش‌تر دارد و به همين جهت توانايي دست‌يابي به مرتبه‌اي از معارف الهي را دارد كه با مرتبه‌ي وجوديش تناسب بيش‌تري دارد.
اگرچه مراتب هستي يا معارف الهي يا انسان به هفت مرتبه شهرت يافته و بسا مدلل گشته باشد ولي اين عدد به معني انحصار نيست، بلكه نشان از كثرت است، يا نشان از محدوديت واژگان بشري و آن‌چه قابل گنجايش در آن است، هست.
هر يك از اين مراتب هفت‌گانه، داراي مراتب بسياري است كه از توصيف و شناسايي تفصيلي انسان عرفي يا عوام و خواص، بيرون است. مراتب معارف الهي نيز همين گونه است. اين مراتب اگرچه به چهار يا هفت يا بيش‌تر از آن تقسيم شده است ولي منحصر در آن‌ها نيست. به همين جهت است كه در عين حال كه در برخي از روايات، مراتب كتاب خدا به چهار مرتبه نام‌بردار شده است، در روايات ديگر، به بطون بسيار به دريايي ژرف و بيكران تشبيه شده است و هر يك از اين مراتب، چنين ويژگي را دارد؛ به عنوان نمونه:
امام صادق صلوات‌الله‌عليه فرمودند: «ان كتاب الله علي اربعة اشياء، علي العبارة و الاشارة و اللطائف و الحقايق. فالعبارة للعوام و الاشارة للخواص و اللطائف للاولياء و الحقايق للانبياء».
در اين حديث شريف، مراتب معارف قرآني به چهار دسته تقسيم شده است ولي در روايات ديگر، برخي از مراتب آن را چنان ژرف و گسترده و دقيق دانسته‌اند كه خلق از دست‌يابي به آن ناتوان است. به عنوان نمونه:
امير مؤمنان صلوات‌الله‌عليه نقل كرده است، مي‌تواند نمي از درياي بيكرانه آن بيابد و نه بيش‌تر؛ زيرا اين مرتبه از معرفت به مرتبه‌ي الوهي و وجوبي اختصاص دارد، نه مرتبه‌ي خلقي و امكاني. روايات مربوط به تعليم اولياء محمديه صلوات‌الله‌عليهم، كه بدان اشارتي شد و نيز روايات طينت و بطون قرآن و حقيقت پيامبر و خاندان او صلوات‌الله‌عليهم، همين گونه است.
آن‌چه به مرتبه‌ي الوهي و وجوبي اختصاص ندارد نيز ميان همه‌ي عالمان و متعلمان مشترك نيست؛ زيرا خود مرتبه خلقي نيز داراي مراتب بسياري است كه هر يك از اين مراتب، توانايي دست‌يابي به برخي از مراتب معارف الهي خلقي را دارند.
شرح مراتب علوم و معارف الهي به منظور آشنايي كوتاهي با جايگاه عارفان بزرگي همچون آيت حق، قاضي طباطبايي، مقصود اصلي اين نوشتار است كه اينك آن را پي مي‌گيريم.
چنان‌كه پيش‌تر اشاره شد، معارف الهي، مراتب بسياري دارد كه در وصف نگنجد و انسان عرفي نه توان گفتن آن را دارد و نه توان شنيدن آن را. ولي
آب دريا را اگر نتوان كشيد/ هم به قدر معرفت بايد چشيد
از اين‌رو در حد ظرفيت اين نوشتار، به برخي از آن مراتب مي‌پردازيم:

مرتبه‌ي ويژه‌ي احديت
همان گونه كه ذات احدي خداي متعال، فراتر از هر عقل و كشف و شهودي است، هر يك از اوصاف او نيز همين گونه است. يعني هر يك از آن‌ها اگرچه داراي مراتب متعدد و بي‌پاياني است كه سبب پيدايش كثرت خلقي شده است و هر يك از آن‌ها با يكي از آن مراتب ارتباط دارند، ولي مرتبه‌ي وجوبي آن، ويژه‌ي ذات اقدس اوست. به تعبير ديگر، ذات و حقيقت و كنه علم، حيات، قدرت و ديگر صفات او، نه قابل تعلق به خلق است و نه قابل ادراك براي خلق، اين همان مرتبه حقيقت سرّ الوهي است كه در حديث شريف قدر بدان اشاره شده است.
همين مرتبه است كه مهر ازلي الهي بر آن خورده است و كسي توان گشودن آن را ندارد و با همين حقيقت است كه خلق از حق، تمايز و تفاوت مي‌يابد. اين مرتبه از هر آن‌چه نام خلق را مي‌توان بر آن نهاد، پوشيده و پنهان است، مگر آن‌كه جنبه‌ي خلقي او در جنبه ربّي‌اش مغلوب و مستهلك شده باشد، به گونه‌اي كه ميان او و خداي متعال تفاوتي نماند و به مقام فناي ذاتي و محو حقيقي رسد.
در اين صورت، به تعبير سراسر پاك و مقدس ولي الله اعظم روحي و جسمي له الفدا، مي‌توان گفت، ميان آن دو تفاوتي نيست؛ چون دويي نيست تا تفاوتي باشد. آن حضرت در توقيع مبارك خود در اعمال ماه رجب چنين فرمود: ... لا فرق بينك و بينهم الا انهم عبادك ...
در هر صورت، مرتبه‌اي از علم وجود دارد كه ويژه‌ي ذات اقدس خداي متعال است و خلق به هيچ روي در آن شريك نيست.

مرتبه ويژه پيامبر و خاندان او
همان‌گونه كه اولين مرتبه‌ي خلقيت و امكاني، حقيقت و نور وجود پيامبر و خاندان او صلوات‌الله‌عليهم است، اولين مرتبه‌ي علم و معرفت و نخستين تعين و مرتبه‌ي نزولي آن نيز به آن خاندان تعلق دارد.
بر اساس روايات بسياري، آفرينش خاندان پيامبر صلوات‌الله‌عليهم، اولين مرتبه‌ي خلقي هستند و بي‌واسطه به دست خداي متعال آفريده شده‌اند و آفرينش ديگر مخلوقات و حتي انسان‌ها به واسطه‌ي آن خاندان و به دست تواناي آن‌ها انجام گرفته است. به عنوان نمونه:
امير مؤمنان صلوات‌الله‌عليه فرمود: «انا صنائع ربنا و الناس بعد صنائع لنا» و حضرت مهدي روحي و جسمي له الفدا فرمود: «نحن صنائع ربنا و الخلق بعد صنائعنا».
به حكم تقدم علت بر معلول و عليت آنان براي ديگر آفريدگان، آنان بر همه‌ي خلق تقدم دارند و ديگر موجودات بدون استثنا از آنان متأخر بوده و هستند. پس در مرتبه‌ي وجودي آنان، هيچ موجودي وجود نداشته و ندارد. به همين جهت، مرتبه‌اي از علم كه بر ساير موجودات پيشي دارد، ويژه‌ي آن‌هاست و كسي را در آن سهم و بهره‌اي نيست. ابوصامت، از امام جعفر صادق صلوات‌الله‌عليه چنين نقل كرده است:
سمعت ابا عبدالله عليه السلام يقول: «ان حديثنا ما لا يحتمله ملك مقرب و لا نبي مرسل و لا عبد مؤمن قلت: فمن يحتمله؟ قال: نحن نحتمله ...»
همان گونه كه محمد بن سنان از امام جعفر صادق صلوات‌الله‌عليه نقل كرده است، فرشتگان بر دوس دسته‌اند: مقرب و غير مقرب؛ پيامبران نيز بر دو دسته‌اند: الف‌‌ـ پيامبران داراي رسالت ب‌ـ پيامبران بدون رسالت. مؤمنان نيز بر دو دسته‌اند: الف‌ـ مؤمنان دل آزموده ب‌ـ مؤمنان دل نيازموده.
هر يك از دسته‌هاي دوگانه كه به اختصار در كلام شريف معصومين عليهم السلام مطرح شده است، جايگاه ويژه خود را دارند. مقرب بر غير مقرب، رسولان بر غير رسولان، دل آزمودگان بر دل نيازمودگان، برتري و تقدم دارند. آن‌چه را كه اينان كه تقدم و برتري دارند، نداشته باشند يا توانايي دريافت آن را نداشته باشند، به ديگران نمي‌رسد. پس معني حديث امام صادق صلوات‌الله‌عليه به نقل از ابوصامت، اين است كه مرتبه‌اي از علم وجود دارد كه نه فرشتگان مقرب تاب تحمل آن را دارند، نه پيامبران مرسل و نه مؤمنان دل آزموده، تا چه رسد به ديگران.
ابوصامت پرسيد علمي كه هيچ مؤمن، پيامبر و فرشته‌اي تاب تحمل آن را ندارد، از آن كيست؟ آن حضرت فرمود: آن علم از آن ماست ...
با توجه به آن‌چه كه درباره‌ي جايگاه وجودي خاندان پيامبر صلوات‌الله‌عليهم اجمعين به اشارت مطرح كرديم، پيداست كه آنان علم ويژه‌ي خود را داشته باشند، چنان‌كه هر كمال و جودي را نيز به طور مختص دارند و آن اولين مرتبه‌ي تعين هر كمال وجودي يا نخستين مرتبه‌ي نزول آن است.

مرتبه‌ي فانيان در محبّت اهل البيت (عليهم السلام)
همان‌گونه كه خاندان پيامبر صلوات‌الله‌عليهم، خلق بي‌واسطه خداي متعال و ظهور و تجلي مستقيم ذات يا صفات ذاتي اويند و ديگر آفريدگان، خلقِ با واسطه يا تجلي اسماء جزيي اويند، خاندان اهل البيت (عليهم السلام) نيز هم ظهور و تجلي مستقيم يا خلق بي‌واسطه دارند و هم ظهور و تجلي و خلق با واسطه. روايات طينت را مي‌توان شاهدي بر اين دانست.
اگر به ذهن نزديك نيست، مي‌توان به تعبير ديگر چنين بيان كرد: خاندان پيامبر صلوات‌الله‌عليهم برترين و كامل‌ترين مخلوقات خدايند و ديگر موجودات به اندازه‌ي شباهت و همانندي به وجود و كمالات و صفات وجودي آن‌ها، از كمال برخوردارند. پس آنان كه بيش‌ترين شباهت به خاندان پيامبر صلوات‌الله‌عليهم دارند و از كمالات و ويژگي‌هاي وجودي آن‌ها، بيش‌ترين سهم را دارند، نزديك‌ترين خلق به آن خاندان پاك نيز هستند.
اين دسته از انسان‌ها به‌خاطر نهايت قرب و شباهت به آن خاندان، برترين و كامل‌ترين موجودات، پس از آن خاندان و به اين جهت استعداد و شايستگي دريافت معارف ژرف و بلندي را دارند كه ديگران از دريافت آن ناتوان و محرومند. اينان حتي بر فرشتگان مقرب، انبياء مرسل و مؤمنان دل آزموده، تقدم و تعالي دارند و در نتيجه، سهم آنان از معارف زلال آسماني و الهي از ديگران بيش‌تر است. آن‌چه را كه اين گروه دارند و مي‌توانند داشته باشند، حتي از دسته فرشتگان مقرب نيز بيشتر است، چه رسد به غير آن‌ها.
ابوصامت از امام صادق صلوات‌الله‌عليه نقل كرده است كه آن حضرت فرمود: «ان حديثنا صعب مستصعب، شريف، كريم، ذكوان، ذكي وعر لايتحمله ملك مقرب و لا نبي مرسل و لا مؤمن ممتحن، قلت: فمن يحمله جعلت فداك؟ قال: من شئنا يا أبا الصامت؟، قال ابوصامت: فظننت أن لله عباداً هم افضل من هؤلاء الثلاثة.»
اين حديث شريف كه در ميان ديگر روايات همچون ياقوت سرخ، كم نظير است و اين كم نظيري نيز به خاطر فقدان مخاطب بوده است، تصريح دارد كه حديث و گفته و علم خاندان پيامبر صلوات‌الله‌عليهم از چنان شرافت، كرامت، پاكي، خلوص و عظمت برخوردار است كه حتي ملائك مقرب و انبياء مرسل و مؤمنان ممتحن نيز ياراي درك و تحمل آن را ندارند، چه رسد به ديگران.
اين مرتبه از علم و معرفت، غير از مرتبه‌ي پيشين است كه اختصاص به آن خاندان داشت؛ بلكه مرتبه‌اي است كه به كساني تعلق مي‌گيرد كه مشيت آن خاندان به آن‌ها تعلق گرفته باشد و آنان شبيه‌ترين خلق به آن خاندان هستند و به گمان نويسنده، آنان كساني هستند كه در محبّت خالصانه و صادقانه و ابراز آن نسبت به آن خاندان پاك، به غايت قصوي و نهايت مسير و آخرين منزل رسيده باشند. (رزقنا الله تعالي و جميع احبائهم).
مقصود از اين مرتبه از علم و معرفت، آن‌گونه كه برخي گفته‌اند، نيست. به نظر آنان، منظور از اين حديث يا علم و معرفت، امور غريب و شگفت‌آوري است كه همگان تاب تحمل آن را ندارند، بدين خاطر كه امور شگفت‌آور حتي اگر قابل پذيرش نباشد و نتوان آن را فهميد، مي‌توان در برابر آن تسليم بود و به درستي آن اعتراف كرد. چنان‌كه معجزات و كرامات را نمي‌توان فهميد و به حقيقت آن دست يافت ولي مي‌توان بدان اعتراف كرد و پذيرفت؛ در حالي كه اين‌گونه علم و معرفت كه مورد بحث است، از حوزه‌ي اقرار و اعتراف ديگران نيز بيرون است، چنان‌كه پس از اين در مرتبه‌ي چهارم بدان اشاره خواهيم كرد.
مقصود از اين علم كه كسي جز آن كه مورد تعلق مشيت حكيمانه خاندان پيامبر صلوات‌الله‌عليهم قرار گرفته باشد، بدان دست نمي‌يابد و حتي بدان اعتراف و اقرار نمي‌كند، آن مرتبه از ظاهر و باطن حقيقت توحيد است كه همگان و حتي گروه‌هاي سه گانه‌ي نامبرده نيز نه توان نيل به آن را دارند و نه توان اعتراف به آن را، زيرا ايمان، اقرار و اعتراف، فرع بر فهم و ادراك است و چون تنها فهم يك دسته بدان مي‌رسد، تنها همان‌ها بدان اقرار و اعتراف مي‌كنند.
به گفته‌ي برخي مقصود از اين حديث و علم، آن مرتبه از حقيقت توحيد است كه از فهم گروه‌هاي سه گانه نامبرده، فراتر است و اختصاص به پيامبر و خاندان پاك او صلوات‌الله‌عليهم دارد، نه امور غريب و شگفت‌آور. در اين كه مقصود آن، امور شگفت‌آور نيست، جاي ترديد نيست و مي‌توان با توجه به احاديث ديگر اين باب، آن را قطعي و بيّن دانست، ولي اين‌كه اين درجه از علم و فهم همان درجه‌ي ويژه‌ي پيامبر و خاندان پيامبر صلوات‌الله‌عليهم است، بر اين اساس قابل درك و پذيرش است كه عبارت: «نحن نحتمله» از حديث پيش گفته و عبارت «من شئنا» از حديثي كه اينك مورد بحث است، به يك معني باشد.
در حديث پيشين، آن گاه كه ابوصامت درباره‌ي علمي كه گروه‌هاي سه گانه تاب تحمل آن را ندارند مي‌پرسد، امام صادق صلوات‌الله‌عليه، فرمود: «نحن نحتمله» كه نشانگر آن است كه اين علم ويژه‌ي آن خاندان است، ولي در حديث مورد بحث، پس از همين پرسش فرمود: «من شئنا» كه نشانگر آن است كه اين مرتبه به كساني تعلق مي‌گيرد كه خاندان پيامبر صلوات‌الله‌عليهم بخواهند. اين كه گفته شود متعلق «من شئنا» خود آن خاندان هستند، دور از ذهن است، بلكه براي ذهن قاصر نويسنده، قابل تعقل نيست؛ به ويژه اين كه ابوصامت در پايان اين حديث شريف مي‌گويد: فظننت ان لله عباداً هم افضل من هؤلاء الثلاثة. اين‌كه ابوصامت مخاطب چنين حديث ژرف و گراني قرار گرفته است، نشان دهنده‌ي ميزان فهم اوست، چه اين‌كه خاندان پيامبر صلوات‌الله‌عليهم با هر كس به ميزان فهم او سخن مي‌گويند، چنان‌كه زير عنوان، منع از افشاي اسرار، روايات بلند و ژرفي وجود دارد.
كسي كه چنين دركي دارد كه از علم و مراتب علم مي‌پرسد و مي‌فهمد، كسي نيست كه نداند پيامبر و خاندان پيامبر صلوات‌الله‌عليهم برترين خلق خدا هستند و مثلاً روايات بسياري را كه در اين زمينه وارد شده است، نشنيده باشد و حال آن كه مي‌گويد: دانستم كه خدا بندگاني دارد كه از اين سه دسته برترند. اگر مقصود از كساني كه برتر از اين سه دسته‌اند، خاندان پيامبر صلوات‌الله‌عليهم باشند، ابوصامت و مانند او، پيش از آن كه اين حديث را بشنوند، مي‌دانستند، زيرا برتري آنان بر ديگر بندگان خدا چيزي نبود و نيست كه از چشم خواص از شيعيان خاندان پيامبر صلوات‌الله‌عليهم پوشيده مانده باشد.
با توجه به اين شواهد كه اولاً در مراتب هستي، امكان وجود مرتبه‌اي بلكه مراتبي ميان مرتبه‌ي وجودي پيامبر و خاندان او صلوات‌الله‌عليهم و مرتبه گروه‌هاي سه گانه، ممكن است و نه‌تنها دور از ذهن نيست بلكه بنا بر مراتب متعدد بلكه بي‌شمار آن، فرض چنين مرتبه‌اي قطعي است. دوم اين كه ميان دو عبارت «نحن نحتمله» و «من شئنا» تفاوت بسيار است.
سوم اين كه، گفته‌ي ابوصامت شاهدي بر فهم او نسبت به چيزي است كه پيش از شنيدن اين حديث شريف نمي‌دانست و آن برتري خاندان پيامبر صلوات‌الله‌عليهم بر ديگران نيست، زيرا اين امر نه تنها بر ابوصامت بلكه بر فروتر از او نيز پوشيده و پنهان نيست.
چهارم اين كه، علامه‌ي عظيم القدر (كه از شاگردان عارف واصل و آيت كامل، حضرت آقاي قاضي طباطبايي رحمة الله عليهما بوده و اين مقاله به عنوان اظهار ارادت به ساحت قدسي اين استاد عالي‌قدر نوشته شده است) در تعليقه‌ي خود بر يكي ديگر از احاديث مربوط به اين موضوع، پس از آن كه درجه‌اي از علم و فهم به معارف الهي و اقرار به معارف خاندان پيامبر صلوات‌الله‌عليهم را به حقيقت دين كه كمال توحيد يعني ولايت است، تفسير مي‌كند و فهم و اقرار به مرتبه‌ي كامل آن را ويژه‌ي ملائك مقرب و انبياء مرسل و مؤمنان ممتحن مي‌داند، عبارتي دارد كه شاهدي بر آن‌چه گفته شد، هست. وي مي‌گويد: و لا ينال المرتبة الكاملة منها الا من ذكروه بل يظهر من بعض الاخبار ما هو أعلي من ذلك و أغلي. مرتبه‌اي از علم وجود دارد كه جز گروه‌هاي سه گانه ياد شده، بدان اقرار و اعتراف نمي‌كنند. علاوه بر آن، مرتبه‌ي ديگري نيز وجود دارد كه والاتر و عميق‌تر و گران‌بها‌تر از آن است. اين مرتبه كه به تعبير مرحوم علامه، اعلي و اغلي است و حتي گروه‌هاي سه گانه بدان اقرار و اعتراف ندارند، مربوط به كيست؟ روشن است كه نمي‌تواند مرتبه‌ي ويژه خاندان پيامبر صلوات‌الله‌عليهم باشد زيرا اگر اين مرتبه ويژه آن‌ها باشد، ديگر اقرار و اعتراف و ايمان به آن براي آن‌ها معني نخواهد داشت. اگر مرتبه‌ي بالاتر، همان مرتبه‌ي ويژه آن‌ها باشد، ايمان به آن، ايمان به خود است كه بر فرض كه به نوعي توجيه‌پذير باشد ولي از لطافت و رواني برخوردار نيست.
حق اين است كه مراتب علم خاندان پيامبر صلوات‌الله‌عليهم چنان متعدد و متعالي و گسترده است كه برخي از آن را عوام مي‌فهمند و بدان ايمان دارند، برخي از آن را خواص مي‌يابند و بدان اقرار مي‌كنند، برخي از آن را مقربان و ممتحنان مي‌شناسند و بدان اعتراف مي‌كنند و برخي از آن فراتر از ظرفيت وجودي مقربان و ممتحنان و رسولان است كه جمعي ديگر بدان اقرار و اعتراف دارند.
اين دسته‌ي اخير از معارف الهي كه فراتر از ظرفيت گروه‌هاي سه گانه است و مرتبه‌اي است كه جمعي كه به «من شئنا» از آن‌ها تعبير شده است، مي‌فهمند و بدان اقرار مي‌كنند و اين غير از آن مرتبه‌اي است كه ويژه‌ي خاندان پيامبر صلوات‌الله‌عليهم است و به حكم ويژه بودن، كسي را بر آن آگاهي نيست تا بدان اعتراف و اقرار كند يا نكند. علم مربوط به مرتبه‌ي آن خاندان، همان است كه حضرت ختمي مرتبت صلوات‌الله‌عليه‌وآله از آن به «علمني ربي» و نيز «ادبني ربي» و «أبيت عند ربي» تعبير كرده است و امام صادق صلوات‌الله‌عليه از آن به «نحن نحتمله» تعبير فرموده است.

مرتبه مقربان
اين مرتبه از معارف الهي، ويژه سه گروه است:
الف‌ـ فرشتگان مقرب ب‌ـ پيامبران صاحب رسالت ج‌ـ مؤمنان دل آزموده.
ابوحمزه ثمالي از امام محمد باقر صلوات‌الله‌عليه نقل كرده است كه: «ان حديثنا صعب مستعصب لا يحتمله الا ثلاث: نبي مرسل، أو ملك مقرب أو مؤمن امتحن الله قلبه للايمان».
مقصود از صعب، دشواري فهم آن است و مقصود از مستعصب، فزوني دشواري آن است. صعب به شتري گفته مي‌شود كه سواري نمي‌دهد و كسي بر آن‌ها مسلط نمي‌شود و مستصعب به شتري گفته مي‌شود كه با ديدن كسي مي‌گريزد. همچنان‌كه برخي از اشتران صعبند و كسي بر آن‌ها مسلط نمي‌شود و برخي مستصعبند و كسي به راحتي آن‌ها را نمي‌بيند، برخي از معارف الهي نيز با استعاره به همين گونه است. درجه‌اي از آن را كسي نمي‌تواند به دست آورد و بر آن احاطه پيدا كند و درجه ديگري وجود دارد كه كسي نمي‌تواند يك لحظه بدان نظر كند. اين نظر با هر ابزاري كه باشد؛ خواه عقل، خواه كشف و خواه شهود، كمندي نيست كه بدان رسد.
در برخي از احاديث ديگر، علاوه بر گروه‌هاي سه گانه‌ي ياد شده، گروه ديگري نيز بيان و بدان افزوده شده است. چنان‌كه شعيب بن حداد از امام جعفر صادق صلوات‌الله‌عليه نقل كرده است كه: «ان حديثنا صعب مستعصب، لا يحتمله الا ملك مقرب أو نبي مرسل أو عبد امتحن الله قلبه للايمان أو مدينة حصينة». شعيب مي‌پرسد مدينه حصينه چيست؟ حضرت فرمود: «القلب المجتمع».
پيش از آن‌كه به شرح كوتاهي درباره‌ي اين حديث شريف بپردازيم، قسمتي از حديث ديگري را يادآوري مي‌كنم كه در توضيح آن‌چه بايد گفته شود، سودمند است.
محمد بن سنان از امام جعفر صادق صلوات‌الله‌عليه نقل كرده است كه فرمود: «ان حديثنا صعب مستعصب، لا يحتمله الا صدور منيرة أو قلوب سليمة أو أخلاق حسنة».
آيا فهم اين مرتبه از احاديث و معارف الهي كه خاندان پيامبر صلوات‌الله‌عليهم آن را تعليم داده‌اند مربوط به سه گروه است يا چهار گروه؟ علاوه بر آن سه گروه كيانند؟
الف‌ـ ملائك مقرب، ب‌ـ أنبياء داراي رسالت، ج‌ـ مؤمنان دل آزموده يا : الف‌ـ صاحبان دل‌هاي نوراني، ب‌ـ صاحبان قلب سليم، ج‌ـ صاحبان اخلاق نيك.
شكي نيست كه تعبير دوم يعني صدر منير و قلوب سليم و اخلاق حسنه، دست‌كم با ملائك تناسب ندارد؛ زيرا صدر، قلب و مانند آن، از ابزارهاي ادراكي انسان است و با موجودات مجردي كه علم و ادراك ثابت و تغيير ناپذير دارند و در نتيجه فاقد ابزار درك و معني عرفي هستند، تناسبي ندارند. بنابر اين، اين سه ويژگي يا مربوط به مؤمن آزموده دل است يا مربوط به مدينه حصين.
توضيح مدينه حصين، به فهم اين نكته كمك مي‌كند. حصن همان دژ يا قلعه‌ي مستحكم و نفوذ ناپذير است. شهر داراي حصن، شهري است كه همچون قلعه‌ي نظامي نفوذ ناپذير باشد. اطلاق واژه‌ي حصين نشان دهنده‌ي آن است كه معني حقيقي آن مورد نظر است يعني چيزي فراتر از قلعه‌هاي انساني كه به آساني نمي‌توان در آن نفوذ كرد ولي نفوذ پذير هستند. اگر به موارد اطلاق و استعمال واژه حصن در روايات مربوط به بنيادها و اصول مربوط به ايمان توجه كنيم، خواهيم ديد كه اين واژه يا در مورد حقيقت توحيد به كار رفته است يا در مورد حقيقت ولايت و شكي نيست كه توحيد و ولايت قلعه نفوذ پذيري است كه نه هر كسي مي‌تواند جز از راه آن و با اجازه صاحب آن، بدان وارد شود و نه كسي كه در آن قرار دارد، مورد تعرض دشمن قرار مي‌گيرد و نه كسي را بدو دسترسي است.

موارد استعمال واژه حصين
بررسي همه‌ي موارد كاربرد اين واژه در معارف ياد شده، نه لازم است و نه با اين نوشتار تناسب دارد، از اين‌رو تنها به برخي از رواياتي كه اين واژه در آن‌ها به كار رفته است، اشاره مي‌كنيم:
1ـ در دعايي كه از امام جعفر صادق صلوات‌الله‌عليه نقل شده است، آمده است: «اللهم ان هذه النفس ... و تجعلها في حصن حصين منيع، لا يصل اليها ذنب و لا خطيئة و لا يفسدها عيب و لا معصية حتي ألقاك يوم القيمه». ويژگي اين قلعه آن است كه هيچ گناهي به اهل آن نمي‌رسد و يا آنان از انجام گناه به نوعي مصونيت دارند. بنابر اين، مصونيت از گناه يكي از آثار ورود در آن است. قلعه‌اي كه چنين ويژگي دارد، چيست؟ در بسياري از روايات، تقوي، توحيد و ولايت به عنوان مصداق اين قلعه معرفي شده است.
2ـ امير مؤمنان صلوات‌الله‌عليه فرمودند: «اعلموا عباد الله، ان التقوي حصن حصين» خويشتن‌داري، پرهيزگاري و خدا ترسي قلعه‌اي مستحكم و نفوذ ناپذير است. در جاي ديگر درباره‌ي تقوي و مراتب آن و ارتباط آن با اسلام، ايمان و ايقان به تفصيل بحث كرده‌ايم كه نمي‌توان آن را در اين مقاله مختصر، حتي به اشاره بازگو كرد. تنها مي‌توان گفت كه مقصود از آن تقوي كه قلعه‌ي نفوذ ناپذير الهي است كه اگر كسي در آن وارد شود از هرگونه خطا و گناه، وسوسه و خاطره‌ي نامطلوبي در امان است و از سوي غرايز دروني و شياطين بيروني، به او گزندي نمي‌رسد، همه‌ي مراتب آن نيست، بلكه آن مراتبي است كه با ولايت و توحيد تناسب داشته باشد.
3ـ رسول خدا صلوات الله و سلامه عليه و آله، توحيد را قلعه‌ي نفوذناپذير الهي توصيف كرده است، بلكه خداي متعال نيز آن را با واژه‌هاي قلعه و نفوذ ناپذيري، توصيف كرده است. به عنوان نمونه:
رسول خدا صلوات‌الله‌عليه و آله فرمود: «لا اله الا الله، انت حصن كل هارب» هر كه از هر جا بگريزد و بخواهد وحشت خود را به امنيت و نگراني خود را به آرامش بدل كند، بايد به قلعه‌ي توحيد پناه برد.
همچنين فرمود: «يقول الله جل جلاله: لا اله الله حصني فمن دخل حصني آمن من عذابي»؛ در اين‌كه توحيد قلعه‌ي مستحكمي است كه مانع از رسيدن هر گزندي به اهل آن است، شكي نيست. تنها بايد به اين نكته توجه كرد كه تنها بر زبان راندن آن، سبب وصول و ورود در آن نمي‌گردد. بنابر اين، اگرچه آن حضرت از سوي خداي متعال فرمود: «كلمة لا اله الا الله حصني فمن قالها دخل حصني و من دخل حصني امن من عذابي» و گفتن و به زبان راندن اين جمله را سبب ورود در قلعه الهي و امنيت از هرگونه آسيبي معرفي كرده است، ولي اين گفته را با ديگر گفته‌ها شرح و تفسير كرد. چنان‌كه از جانب خداي متعال فرمود: «من أقر لي بالتوحيد دخل حصني»؛ آن كه به توحيد اقرار كند، وارد قلعه او مي‌شود. اقرار با گفتن به‌تنهايي، تحقق نمي‌پذيرد، چنان‌كه در ذيل روايات مربوط به دشواري فهم علوم خاندان پيامبر صلوات‌الله‌عليهم بارها به اين نكته اشاره شده است.
امام جعفر صادق صلوات‌الله‌عليه در شرح حديث امير مؤمنان صلوات‌الله‌عليه كه فهم مرتبه‌اي از علوم آن‌ها را ويژه گروه‌هاي سه گانه دانسته است، فرمود: «اين مقام بر ملائك عرضه شد، ولي تنها ملائك مقرب بدان اقرار كردند؛ بر انبياء عرضه شد، تنها رسولان بدان اقرار كردند؛ بر مؤمنان عرضه شد و تنها دل آزمودگان بدان اقرار كردند. اگر اقرار، بر زبان راندن بود، به ملائك مقرب اختصاص نداشت».
حتي اگر اقرار، پذيرفتن يا باور كردن بود، باز هم ويژه‌ي ملائك مقرب، انبياء مرسل و مؤمنان آزموده دل نبود؛ زيرا غير از آن‌ها نيز مي‌توانستند به زبان آورند و بدان ايمان داشته باشند. به زبان آوردن و اولين درجات ايمان، بر فهم دقيق يقيني متوقف نيست، تا چه رسد به شهود يقيني و بالاتر از آن. مگر عموم مردم كه به غيب ايمان دارند و ايمان خويش را به زبان اظهار مي‌كنند، نسبت به آن فهم دقيق و عميق و يقيني دارند. پس اقرار به توحيد كه شرط ورود در دژ مستحكم الهي است، فراتر از اظهار زباني آن است. در غير اين صورت ويژه‌ي گروه معيني از موجودات فهيم نبود بلكه همگان از آن بهره‌مند بودند.
از اين گذشته، چنان‌كه ياد‌آوري شد، ويژگي اين دژ، مصونيت از گناه و خطاست، پس كسي كه به گناه آلوده است و لغزش‌هاي كم و بيشي دارد، وارد اين دژ نشده است، با اين‌كه بر زبان خود كلمه‌ي توحيد را دارد. اصولاً كيست كه كه كلمه‌ي توحيد را بر زبان نداشته باشد؟ مگر بر حسب ظاهر، كسي فروتر و خطاكارتر از ابليس لعين وجود دارد؟ ابليس با اين جايگاه پست و فرودينش، كلمه‌ي توحيد را بر زبان دارد و مراتب بسياري از آن را مي‌فهمد كه ديگران از فهم آن عاجزند، مانند توحيد ذاتي، وصفي و فعلي و حتي عبادي. پس اگر اقرار به معني گفتن و حتي باور داشتن باشد، بايد ابليس هم در دژ مستحكم الهي باشد و از عذاب او در امان باشد و همين طور و به طريق اولي، ساير خلق خدا در اين صورت هيچ كس اهل عذاب نخواهد بود. اين نكته هم خلاف عقل است و هم نقل، بلكه با بينات و بديهيات ناسازگار است.
حاصل آن‌كه واژه «قالها» در روايت ديگر به «أقر لي» تعبير شده است و در ظاهر، اقرار، بيانگر نوع گفتن و به زبان آوردن است. علاوه بر آن‌چه گفته شد واژه «أقر» نيز با واژه‌هاي ديگر تعبير شده است. به عنوان نمونه: رسول خدا صلوات‌الله‌عليه از سوي خداي متعال فرمود: «من قاله مخلصاً من قلبه، دخل حصي»؛ آن‌كه كلمه‌ي توحيد را همراه با اخلاص به زبان آورد، به قلعه مستحكم و نفوذ ناپذير من وارد مي‌شود. گفتن، اقرار و گفتن همراه با اخلاص در اين روايات، بيانگر يك حقيقت است كه در روايات ديگر به عنوان ماندگاري بر توحيد تا لقاي خدا عنوان شده است.
به عنوان نمونه: آن حضرت از سوي خداي متعال فرمود: «من لقيني منكم بشهادة أن لا اله الا الله مخلصاً بها انه قد دخل حصني ...» اين حديث شريف، حقيقت مورد بحث را آشكار كرده است. مقصود از قلعه‌ي الهي كه توحيد و لا اله الا الله است، توحيد همراه با اقرار، اخلاص و لقاي خداي متعال است.
در پايان اشاره به حديث سلسله الذهب كه از امام رضا صلوات‌الله‌عليه نقل شده است و ديگر شرط آن را كه ولايت است، بيان مي‌كند، بسيار با بركت خواهد بود و با نقل آن، به موارد ديگري از كاربرد حصين مي‌پردازيم: آن حضرت پس از بيان حديث «كلمة لا اله الا الله حصني ...» فرمود: «بشروطها و انا من شروطها». نه‌تنها منظور از آن دژ تسخير ناپذير، توحيد همراه با اخلاص و لقاي خداست بلكه اين شرط، تنها از طريق خاندان پيامبر و به وسيله‌ي آن‌ها به دست مي‌آيد.
4ـ رسول خدا صلوات‌الله‌عليه، ولايت را نيز قلعه‌ي نفوذ ناپذير الهي معرفي فرموده است. به عنوان نمونه از جانب خداي متعال فرمود: «ولاية علي ابن ابي طالب حصني فمن دخل حصني امن من عذابي»
همان گونه كه توحيد دژ نفوذ ناپذير الهي است، ولايت نيز همين گونه است و چنان‌كه پيش‌تر گفته شد، برخي از مراتب تقوي نيز همين ويژگي را دارد و همان گونه كه از سخن امام جعفر صادق صلوات‌الله‌عليه فهميده شد، اين دژ مانع از رسيدن هرگونه گزندي به اهلش مي‌شود؛ نه به گناهي آلوده مي‌شوند و نه به خطايي. اينك با توجه به معني حصن و موارد استعمال آن، به شرح واژه مدينه حصينه باز مي‌گرديم.
واژه حصين هم به معني فاعلي به كار مي‌رود و هم به معني مفعولي. اگر به معني فاعلي باشد، مدينه حصين يعني شهري كه براي اهلش، دژي پايدار است كه آنان را از هرگونه گزندي نگه مي‌دارد و اگر به معني مفعولي باشد، يعني شهري كه در دژ و قلعه مستحكم قرار گرفته است. در معني نخست، آن شهر دژ است و در معني دوم در دژ واقع شده است. در هر صورت، به هر يك از اين دو معني كه باشد براي اهل آن تفاوتي ندارد؛ زيرا آنان در هر دو صورت، يا بي‌واسطه يا با واسطه در دژ قرار دارند.
با توجه به آن‌چه گفته شد، مقصود از مدينه حصينه كه امام صادق صلوات‌الله‌عليه از آن به قلب مجتمع تعبير فرمودند، اهل تقوي، ولايت و توحيد است كه به عنوان گروه چهارم و همچون ملائك مقرب و انبياء مرسل و مؤمنان آزموده دل، از اين مرتبه از معارف الهي برخوردارند.
با اشاره‌ي كوتاهي به معني واژه‌ي «مجتمع»، اين بحث را به پايان مي‌بريم: مجتمع در برابر متفرق قرار دارد. دلي كه مجتمع نباشد، متفرق است. اين تفرقه يا به معني قرار گرفتن در معرض شك و ترديد و اوهام باطل و متأثر شدن از آن است، چنان‌كه برخي گفته‌اند و يا به معني عميق‌تر ا

نوشته شده در تاريخ سه شنبه 9 اسفند 1390برچسب:معارف الهي,سري بودن برخي معارف الهي,مرتبه ويژه احديت,, توسط عباسعلی

شهرستان درمیان

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد

 

پرش به: ناوبری, جستجو

شهرستان درمیان
تصویری از شهرستان درمیان
اطلاعات کلی
کشور ایرانFlag of Iran.svg
استان خراسان جنوبی
سال شهرستان شدن

۱۳۸۴


مردم
جمعیت ۵۱،۷۹۳ نفر
زبان‌های گفتاری فارسی با گویش بیرجندی
مذهب سنی، شیعه
داده‌های دیگر
وب‌گاه فرمانداری شهرستان درمیان
شهرها
اسدیه، قهستان، طبس مسینا
تعداد بخش‌ها
مرکزی، قهستان، گزیک


شهرستان دَرمیان به مرکزیت شهر
اسدیه، یکی از شهرستان‌های استان خراسان جنوبی در ایران است.

این شهرستان در شرق شهرستان بیرجند، جنوب شهرستان قائن و شمال شهرستان سربیشه واقع است و در حال حاضر دارای سه بخش مرکزی، قهستان و گزیک، ۶ دهستان و ۱ نقطه شهری می‌باشد. شهرستان درمیان، تا سال ۱۳۸۴ یکی از بخش‌های شهرستان بیرجند بود که در این سال و پس از تشکیل استان خراسان جنوبی، جدا شده و به شهرستان تبدیل شد.

محتویات

 [نهفتن

جمعیت [ویرایش]

جمعیت این شهرستان بر طبق سرشماری سال ۱۳۸۵، برابر با ۵۱،۷۹۳ نفر بوده است.[۱]


تقسیمات کشوری [ویرایش]

شهرها: اسدیه

شهرها: قهستان

شهرها: طبس مسینا

پیوند به بیرون [ویرایش]

منابع [ویرایش]

 

 

 

 


نوشته شده در تاريخ جمعه 5 اسفند 1390برچسب:شهرستان درميان,استان خراسان جنوبي,تقسيمات كشوري, توسط عباسعلی

شهرستان سرایان در شمال غربی استان خراسان جنوبی واقع است. شهرستان سرایان از غرب به شهرستان فردوس، از شمال به بخش کاخکشهرستان گناباد، از شرق به بخش سده شهرستان قائنات، از جنوب و جنوب شرق به بخش خوسف شهرستان بیرجند و از جنوب غربی به بخش دیهوکشهرستان طبس محدود می‌شود.

این شهرستان تا اردیبهشت ۱۳۸۳، جزء بخش‌های سه‌گانه شهرستان فردوس بود که در این سال به صورت شهرستان مستقل درآمد و به استان خراسان جنوبی ملحق شد.[۴] شهر سرایان، مرکز شهرستان سرایان، در ۵۸ درجه و ۳۱ دقیقه طول شرقی و ۳۳ درجه و۵۱ دقیقه عرض شمالی، در ۱۶۰ کیلومتری مرکز استان (شهر بیرجند) و در دشتی هموار در حاشیه کویر و در دامنه جنوب غربی رشته کوه زابری معروف به شتران قرار دارد.

محتویات

 [نهفتن

جمعیت [ویرایش]

جمعیت شهرستان سرایان طبق سرشماری سال ۱۳۸۵، برابر با ۳۴٬۶۳۶ نفر می‌باشد.[۵]

تقسیمات کشوری [ویرایش]

شهرها: سرایان و آیسک

شهرها: سه‌قلعه

آب و هوا [ویرایش]

آب و هوای این شهرستان نسبتاً معتدل و دارای زمستان‌های سرد وتابستان‌های خشک می‌باشد.

جاذبه‌های گردشگری [ویرایش]

از اماکن زیارتی آن می‌توان مرقد امامزاده سلطان کریمشاه واقع در روستای کریمو و امامزاده سلطان مصیب واقع در دهستان مصعبی و امامزاده سلطان ابوالقاسم واقع در روستای قاسم آباد را نام برد.

از دیگر مکان‌های دیدنی شهرستان سرایان می‌توان به غار بزرگ و زیبای بتون اشاره کرد که ناشناخته مانده‌است. غار بتون در ۱۲ کیلومتری شمال شهر سرایان واقع شده‌است.[نیازمند منبع]

صنعت و کشاورزی [ویرایش]

این شهرستان در بخش‌های صنعت و کشاورزی دارای امکانات زیر می‌باشد:

  • ۱۲۰ واحد مکانیزه دامی
  • کارخانه خوراک دام
  • کارخانه پنبه پاکنی
  • کارخانه روغن کشی
  • کارخانه تولید قارچ صدفی
  • کارخانه شن شوئی و موزائیک سازی
  • کارخانه تولید کیک وکلوچه

پیوند به بیرون [ویرایش]

منابع [ویرایش]

  1. «بانک اطلاعات تقسیمات کشوری». وب‌گاه رسمی وزارت کشور ایران. بازبینی‌شده در آبان ۱۳۸۹.
  2. «نتایج سرشماری عمومی نفوس و مسکن ۱۳۸۵، جمعیت تا سطح آبادی بر حسب سواد»(فارسی)‎. وب‌گاه رسمی مرکز آمار ایران. بازبینی‌شده در آبان ۱۳۸۹.
  3. «درباره شهرستان». وب‌گاه رسمی فرمانداری شهرستان سرایان. بازبینی‌شده در آبان ۱۳۸۹.
  4. تاریخچهٔ فرمانداری در وب‌گاه فرمانداری شهرستان فردوس
  5. پایگاه اینترنتی مرکز آمار ایران

نوشته شده در تاريخ جمعه 5 اسفند 1390برچسب:شهرستان سراين,استان خراسان جنوبي,تقسيمات كشوري,, توسط عباسعلی

شهرستان بشرویه

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد

 

پرش به: ناوبری, جستجو

شهرستان بشرویه
تصویری از شهرستان بشرویه
اطلاعات کلی
کشور ایرانFlag of Iran.svg
استان خراسان جنوبی
سال شهرستان شدن

۱۳۸۷


مردم
جمعیت ۲۳٬۰۴۵ نفر
زبان‌های گفتاری فارسی
مذهب شیعه
شهرها
بشرویه
تعداد بخش‌ها
بخش مرکزی، بخش ارسک

شهرستان بشرویه به مرکزیت شهر بشرویه، از شهرستان‌های استان خراسان جنوبی می‌باشد. این شهرستان تا آبان ۱۳۸۷، یکی از بخش‌های شهرستان فردوس بود که در این سال به شهرستان ارتقا پیدا کرد.[۱]

محتویات

 [نهفتن

جمعیت [ویرایش]

جمعیت این شهرستان بر طبق سرشماری سال ۱۳۸۵، برابر با ۲۳٬۰۴۵ نفر است. از این میزان جمعیت، ۹٬۲۶۷ نفر در روستاها و ۱۳٬۷۷۸ نفر در شهر بشرویه ساکن بوده‌اند. [۲]


تقسیمات کشوری [ویرایش]

این شهرستان دارای ۲ بخش، ۴ دهستان و یک نقطه شهری است: [۳]

شهرها: بشرویه

جغرافیا و زمین‌شناسی [ویرایش]

این شهرستان از دو قسمت کم وسعت کوهستانی در غرب و پهنه وسیع شمال جنوب و شرق کویر و بیابان و ریگزار تشکیل شده است .

بلندترین نقطه آن روی قله جمال در غرب حوضه یا ۲۴۴۵ متر ارتفاع از سطح دریا و پست‌ترین نقطه آن در کویر نمک با ۷۶۹ متر ارتفاع از سطح دریا قرار دارد .

رشته کوه شتران در غرب، این شهرستان را از شهرستان طبس جدا می‌کند. دیگر ارتفاعات این منطقه عبارت‌اند از: علی جمال، سرهنگی، کوه سفید، قلعه دختر و دو شاخ.

در شرق منطقه ریگزارهایی وجود دارد که ارتفاع آنها به ۴۰ تا ۵۰ متر می‌رسد.

کویر بجستان (کویر نمک) با وسعت بیش از ۲۵۰ هزار هکتار در شمال این منطقه قرار دارد. بیشتر آب‌های سطحی منطقه در فصل بارندگی به این کویر می‌ریزند.

حوضه آبریز دشت بشرویه در حد فاصل بین توده لوت در شرق و کوههای شتری (حوضه آبریز دشت طبس) در غرب واقع شده است. قدیمی‌ترین سازند شناخته‌شده در این حوضه از آهک و دولومیت دوران دوم زمین‌شناسی تشکیل شده و در ارتفاعات شمال تا شمال شرق آن رخنمون دارد.

دوران دوم زمین‌شناسی از شیل و ماسه سنگ، آهک دولومیت تشکیل شده و در ارتفاعات جنوبی و غربی منطقه یافت می‌شود سازندهای آهکی ریفی به دلیل داشتن فضاهای خالی در پیوند با منابع زیرزمینی حائز اهمیت است .

سازندهای دوران سوم عمدتاً از سنگهای آذرین بیرونی و در بلندیهای شرق حوضه و حاشیه ارتفاعات غربی رخنمون دارد .

رسوبات دوران چهارم شامل رسوبات آبرفتی تشکیل دهنده سفره آب زیرزمینی ومخروط افکنه‌ها در مناطق کم ارتفاع حوضه گسترش دارند .

اقلیم [ویرایش]

آب و هوای منطقه خشک و کویری است. حداکثر و حداقل مطلق درجه حرارت هوا در ایستگاه بشرویه ۴۷ و ۱۲- درجه سانتی‌گراد گزارش شده است. روستاهای شمال بشرویه گرم‌ترند و روستاهای غربی و جنوب غربی که ارتفاع بیشتری دارند از درجه حرارت ملایم‌تری برخوردارند .

بارندگی در این منطقه بیشتر از اوایل آبان‌ماه شروع می‌شود و حداکثر تا نیمه اردیبهشت ادامه دارد. از آن به بعد به ندرت باران می‌بارد. متوسط بارندگی در این منطقه ۱۱۰ میلی متر در سال می‌باشد .

آب [ویرایش]

منطقه رودخانه دائمی ندارد و چند رود فصلی که پس از بارندگی روانابها و سیلاب در آن‌ها جریان می‌یابد عبارت‌اند از:

  • رودخانه قلعه واقی:از ارتفاعات جنوب شرقی سرچشمه می‌گیرد و به طرف شمال جریان داشته و به کویر نمک می‌ریزد.
  • رودخانه ریسو: از ارتفاعات جنوب سرچشمه گرفته در مسیر شمالی به رودخانه واقی پیوسته با آن کال نمک را بوجود می‌آورند.
  • رودخانه فتح‌آباد: از ارتفاعات کوه جمال شروع در نزدیکی روستای فتح‌آباد وارد دشت بشرویه می‌شود.
  • کال اصفاک: از بلندیهای قرانجیری واقع در غرب منطقه شروع می‌شود و در نزدیکی روستای اصفاک به کال نمک می‌پیوندد. سیلاب این کال در تغذیه سفره آب زیرزمینی نقش دارد.
  • کالشور فردوس: از شرق وارد دشت بشرویه می‌شود و پس ازعبور از شرق روستای نیگنان به کویر نمک می‌ریزد.

آب مورد نیاز کشاورزی این منطقه از قنات، چشمه و چاه تامین می‌شود. طبق آمار موجود در حال حاضر تعداد ۲۰۲ حلقه چاه عمیق ۱۲ حلقه چاه نیمه عمیق ۱۳۳ رشته قنات و ۸۲ چشمه در منطقه وجود دارد که سالیانه حدود ۲۳۶ میلیون متر مکعب آب از زیرزمین استخراج می‌گردد.

پوشش گیاهـی [ویرایش]

گیاهان این منطقه از گونه‌های پرطاقت مانند درمنه، تاغ و اسکمبیل می‌باشد. در کوههای شتری تعدادی درختان جنگلی چون انجیر، پسته کوهی، بادام کوهی و گردو وجود دارد. با توجه به گسترش کویر و نمک‌زار و شنزار در منطقه مراتع آن فقیر است و پوشش گیاهی بصورت تنک مشاهده می‌شود. گیاهان داروئی و صنعتی چون کتیرا، انغوزه، زیره سیاه و بارهنگ از دیگر گیاهان این منطقه می‌باشد .

پانویس [ویرایش]

  1. «بشرویه شهرستان شد»(فارسی)‎. روزنامهٔ خراسان، ۲۲ آبان ۱۳۸۷. بازبینی‌شده در آبان ۱۳۸۷.
  2. پایگاه اینترنتی مرکز آمار ایران
  3. «بخش بشرویه به شهرستان ارتقا یافت»(فارسی)‎. خبرگزاری فارس، ۲۲ آبان ۱۳۸۷. بازبینی‌شده در آبان ۱۳۸۷.

منابع [ویرایش]

  • وب‌گاه کویرهای ایران

پیوند به بیرون [ویرایش]

 


نوشته شده در تاريخ جمعه 5 اسفند 1390برچسب:شهرستان بشرويه, استان خراسان جنوبي,تقسيمات كشوري,, توسط عباسعلی

ذكر اين نكته نيز ضرورى است كه تعداد انبوهى از بهائيان كه با پيروزى انقلاب اسلامى تمام نقشه هاى بيت العدل را در ايران بر باد رفته مى ديدند و نسبت به اين مرام بى اعتقاد شدند، با ايجاد تسهيلات لازم ازطرف نظام جمهورى اسلامى به سوى مساجد حركت كرده و به صورت دسته جمعى و خانوادگى مسلمان شدند. 
 وضعيت بين الملى بهائى گرى
بهائيت از زمان عباس افندى «جهان وطني» آغاز نمود و به دام كشورهاى امپرياليستى افتاد و در راستاى منافع آنان مورد استفاده قرار گرفت. به اين ترتيب دول خارجى مخصوصاً آمريكا و صهيونيست ها در صحنه بين المللى از آنان حمايت نموده و آنان را زير چتر حمايتى خويش قرار دادند. بهائيت نيز موجوديت خود را در اين وابستگى و حمايت مى داند و به آن تن داده است. به طورى كه سياستهاى پهلوى دوم در مورد آنان نشان داد، ابرقدرتها نيز در مقابل اين فرقه سياستى دوگانه دارند و گاهى آنها را محدود ساخته و از طريق جريانات موازى به آنها گوشمالى مى دهند تا از حدود خويش تجاوز نكنند و گاهى نيز به عنوان حربه اى عليه اسلام از آنها استفاده مى برند.
بعد از انقلاب اسلامى هر كدام از رؤساى جمهورى آمريكا به تناسب حال و موقعيت خود به حمايت از بهائيان پرداخته و ايران را به خاطر برخورد با آنان محكوم كرده است. براى نمونه ريگان رئيس جمهور وقت آمريكا كه به مناسبت روز جهانى حقوق بشر سخن مى گفت، اظهار داشت: "درايران اعضاى فرقه بهائى را اعدام مى نمايند و تاكنون 198 بهائى اعدام و 717 نفر زندانى و ده هزار نفر بى خانمان و 25 هزار نفر وادار به خروج از كشور شده اند."
البته اين اولين بار نبود كه ريگان نسبت به سرنوشت وابستگان به فرقه سياسى بهائى در ايران اظهار تأسف مى كرد. وى در سال 1983 نيز طى بيانيه اى ضمن اخطار به ايران از تمامى كشورهاى جهان سوم خواست كه از ايران بخواهند از اعدام 22 بهائى كه به جرم جاسوسى براى اسرائيل دستگير شده بودند خوددارى نمايد.
آنچه اهميت دارد نفوذ اين گروه در كاخ سفيد و كنگره آمريكا و نوع فعاليت آنان است كه با وجود ادعاى آنها مبنى بر مذهبى بودن وسياسى نبودن، به خوبى نمايانگر وابستگى اين گروه به محافل امپرياليستى است.

كنگره امريكا نيز در جهت حمايت از بهائيان اقداماتى داشته است. در ادامه خبر فوق روزنامه كيهان چنين مى نويسد: «در 16نوامبر 1982 بر اساس گزارش روزنامه واشنگتن پست پنج عضو كنگره آمريكا به ريگان پيشنهاد كردند كه با يك اقدام بين المللى از مجازات بهائيان در ايران جلوگيرى نمايد.» اين قطعنامه همچنين به امضاى سى و سه عضو سناى آمريكا رسيده بود.
ديگر كشورهايى كه از خدمات بهائيان در دوران شاه استفاده فراوان برده بودند نيز در صحنه بين المللى به حمايت از آنان پرداخته اند. گروههاى مخالف با جمهورى اسلامى ايران نيز كه در خارج به سر مى برند به حمايت از آنان مبادرت مى ورزند. همين روزنامه درهمين خبر چنين ادامه مى دهد: «علاوه بر آمريكا بسيارى از كشورهاى غربى از جمله انگليس، كانادا و اسرائيل نيز از حاميان پرو پا قرص اين فرقه سياسى در سازمان ملل و محافل سياسى به شمار مى روند. در دو سال اخيرنماينده اين فرقه در صحنة فعاليتهاى خود همدردى جديد يافته است كه سفير سيار مسعود رجوى در مراكز ديپلماتيك است. نماينده بهائيان در كنار كاظم رجوى كه چندماهى است در نيويورك از اين دفتر نمايندگى در سازمان ملل به دفتر ديگر و از اين ميهمانى به ميهمانى ديگرميرود و مى كوشد حمايت نمايندگان دولتها و محافل امپرياليستى را جلب كند، فعاليت مى نمايد.»
شبكه هاى خبرى وابسته به صهيونيزم نيز در اختيار تبليغات اين فرقه مى باشند و سمت وسوى تبليغات بيگانگان در مورد بهائيت تكيه بر مظلوميت آنان و حق آزادى عقيده مى باشد. اما چنان كه بيان شد با اين كه بهائيت با نظام جمهورى اسلامى ايران اختلاف مبنايى دارد، موضع گيرى جمهورى اسلامى ايران در مورد آنان در جهت محدود كردنشان و نه محو آنان بوده است به طورى كه تمام مقامات ايرانى بارها اعلام كرده اند هيچ كس به جرم داشتن عقايدش در جمهورى اسلامى مورد تعقيب و مجازات قرار نمى گيرد و در مورد مجازات برخى اعضاى اين فرقه سياسى نيز به وضوح اعلام شده كه اين عده صرفاً به جرم فعاليتهاى جاسوسى و خيانت مجازات مى شوند.»
در پاسخ به اظهارات ريگان جناب آقاى مهندس موسوى نخست وزير وقت ايران بياناتى را در جمع كاركنان كارخانجات توليدى بهمن اظهار داشت. وى درگوشه اى از سخنان خود گفت: «دفاع رئيس جمهورى آمريكا از يك فرقه جاسوسى يعنى بهائيت همان طور كه نشان دهندة ماهيت اين فرقه است كه در پايتخت بزرگترين جنايتكاران جهان مورد حمايت قرار مى گيرد در عين حال خشم و كينه آمريكا نسبت به انقلاب اسلامى را نمايان مى سازد».
نگاهى اجمالى به گزارشهاى هدفدار و غيرمنصفانه فرستادگان سازمانهاى حقوق بشر مثل گاليندوپول و كاپيتورن اين واقعيت را آشكار مى سازد كه همه ابزارهاى امپرياليستى و صهيونيستى دست به دست هم داده اند كه نظام اسلامى را وادار سازند اين اقليت را به رسميت بشناسد، يعنى كارى را كه رژيم شاه از ترس ملت نتوانست انجام دهد جمهورى اسلامى به آن مبادرت ورزد. اين مطلب ضمن اين كه ميزان حمايت آنان را از بهائيت مشخص مى كند نشان مى دهد كه قاعدتاً پشت پرده خبرهايى بسيار مهمتر از تضييع حقوق بشر در ايران است. اگر اين اخبار را در كنار قرينه هاى سركوب اقليتهاى مسلمان در جهان مانند سركوب مسلمانان و ديگر آزاديخواهان در جنوب لبنان، فلسطين اشغالى، اريتره، ‌آسياى جنوب شرقى و ديگر نقاط جهان قرار دهيم ، معناى روشنترى پيدا مى كند. مخالفت با تحصيل دختران محجبه در فرانسه، عدم اجازه به حضور بانوان با حجاب در ادارات و مدارس و دانشگاههاى تركيه و سكوت سازمانهاى حقوق بشر، مناديان آزادى خواهى واصالت انساني در خارج از كشور مشتى است نمونه خروار.
بهائيت امروز يك تشكيلاتى بين المللى است مقر آن در اسرائيل است و بيشترين پيروان آن در آمريكا ساكن مى باشند. تشكيلات آنان در كليه كشورهاى جهان بخصوص كشورهاى آفريقايى و آسيايى شعبه دارد و به تبليغ خود مى پردازد.
نكته:
در دوران پهلوى بهائيت با تأسيس تشكيلات گسترده اى با مركزيت اسرائيل به تقويت خويش پرداخت. اين تشكيلات كه عضويت در آن به عنوان يك وظيفه دينى محسوب مى شد، موجب تقويت بهائيت در ايران و ديگر نقاط جهان گرديد.
پس از كودتاى 28مرداد سال 1332 ديكتاتورى قوى تر و موثرترى از ديكتاورى رضاشاه در ايران به كمك بيگانگان تأسيس شد. نقش دولت آمريكا و نماينده او در منطقه خاورميانه يعنى اسرائيل در اين حمايتها در درجه اول اهميت قرار دارد. از همين سالها ميدان عمل براى بهائيان به عنوان كارگزارانى مطمئن در دستگاههاى دولتى بيشتر شد كه عكس العمل مردم ايران و روحانيت را به دنبال داشت. انجمن حجتيه تأسيس شد و روحانيت نيز تحت زعامت آيت الله بروجردى به مقابله تبليغاتى با بهائيت پرداخت. مقابله هاى فيزيكى مردمى نيز در اين دوره صورت گرفت.
پس از فوت آيت الله بروجردى، دستگاه دولتى حركت ضد دينى خود را شدت بخشيد و لايحة انجمن هاى ايالتى و ولايتى را تقديم مجلس كرد. طرح انقلاب شاه و ملت نيز در همين سالها ريخته شد. اين اصلاحات، مقابله دستگاه دينى و بخصوص روحانيت معتقد به مداخله در امور سياسى را به دنبال داشت. نهضت 15 خرداد به رهبرى حضرت امام خميني(ره) به اين امتياز، ايشان از كشور تبعيد شدند. به علت جو ارعاب حاكم، حركتى در خور در مقابل اين تبعيد از جانب روحانيت و مردم صورت نگرفت و اين علامت خوبى براى شاه و حاميانش تلقى شد تا بر شدت دين زدايى بيفزايند. از اين رو از اين پس به كارگيرى مهره هاى بهائى در دستگاه دولتى بدون هيچ ابايى صورت گرفت هويدا براى مدت سيزده سال به سمت نخست وزيرى برگزيده شد. از اين سالها به بعد بر قدرت اين فرقه در ايران افزوده شد و هواداران آنان افزايش يافت.
شاه مى توانست براى كنترل بهائيت از نيروهاى مخالف آنان سود جويد. به اين دليل آنان را به عنوان گروهى بى خطر از لحاظ تعرض به منصب پادشاهى خويش بيش از پيش به كار گرفت. نتيجه خودسريهاى شاه و وابستگان به او از جمله بهائيان اين بود كه دين اسلام كه تا حد زيادى ازصحنه عملى زندگى مردم خارج شده بود در قلب يكايك آنان جوانه زده با فرياد رساى حضرت امام خميني(ره) در فرصتى استثنايى سربلند كند. به اين صورت انقلاب اسلامى شكل گرفت.
انقلاب اسلامى در نتيجه تقابل ميان روحانيت آگاه به زمان با پشتيبانى ملت و دستگاه دولتى شاه با پشتيبانى امپرياليزم به ظهور رسيد. در اين هنگامه بهائيت همراه جناح دولت بود. با غلبه مردم،‌بهائيت و استفاده از تفرقه ميان آنان و ملت مسلمان ايران در جهت تضعيف انقلاب اسلامى قرار گرفت اين طرح به اجرا گذاشته شد و در كنار اعدام يا زندانى شدن برخى از سران آنان به جرم جاسوسى توسط جمهورى اسلامى ايران، حركتهايى عليه اقشار پايين اين فرقه كه به جد از مداخله در امور سياسي خوددارى مى كردند و حتى به گواهى اسناد ساواك از عضويت در حزب رستاخيز نيز سرباز مى زدند، صورت گرفت. در هيم اوان برخى از جوانان بهائى عليه سران به وابسته به اسرائيل و غرب مطالبى نوشتندو راه خود را از آنان جدا اعلام نمودند.
در سال 1362 تشكيلات بهائى بنا به غيرقانونى خوانده شدن آن از جانب دادستان انقلاب اسلامى،‌ خود را منحل اعلام كردو متعاقب آن در پى سخنرانى شديد حضرت امام (ره) عليه روحانيونى كه مداخله در امورسياسى را منع مى نمودند، انجمن حجتيه نيز اعلام انحلال كرد.
امروزه اين فرقه با مركزيت اسرائيل و بيشترين طرفدار در آمريكا در سطح جهان داراى سه شاخه اصلى است ومورد حمايت كشورهاى سلطه گر مى باشد. به نظر مى رسد علت حمايت كشورهاى فوق از آنان اين باشد كه نشر عقايد بهائيت يكى از وسايل مهم براى مقابله با حركتهاى اسلامى بخصوص در منطقه خاورميانه باشد.
با توجه به آنچه آمد مى توان نتيجه گرفت كه فرضيه يا نظريه تحقيق ما مبنى بر استفاده از جنبش بهائيت توسط قدرتهاى استثمارى براى شكستن كيان واقتدار دينى در ايران درست است، زيرا هر جا كه موضوع دين زدايى از نهاد سياست و يا جامعه مطرح بوده است، بهائيان نقش فعال داشته اند. هم در انقلاب مشروطه و هم در دوران پهلوى اين همكارى بين بيگانگان و بهائيت براى مقابله با ديانت و روحانيت به روشنى به چشم مى خورد. اين جنبش هم اكنون نيز در دنيا و درمنطقه خاورميانه و شمال آفريقا به عنوان يكى از ابزارهاى بالقوه فرهنگى در اختيار قدرتهاى بزرگ براى مقابله با حركتها و جنبشهاى اسلامى باشد.
«اسلام و مذهب مقدس جعفرى سدى است در مقابل اجانب و عمال دست نشانده‌ آنها، چه راستى و چه چپى و روحانيت كه حافظ آن است سدى است كه با وجود آن اجانب نمى توانند به نحوى كه دلخواه آنهاست، با كشورهاى اسلامى و خصوص با كشور ايران رفتار كنند، لهذا قرنهاست كه با نيرنگهاى مختلف براى شكستن اين سد نقشه مى كشند، گاهى از راه مسلط كردن عمال خبيث خود بر كشورهاى اسلامى و گاهى از راه ايجاد مذاهب باطله و ترويج بابيت و بهائيت و وهابيت و گاهى از طريق احزاب انحرافى امروز كه مكتب بى اساس ماركس با شكست مواجه است و بى پايگى آن برملا شده است، عمال اجانب كه خود بر ضد مكتب آن هستند در ايران از آن ترويج مى كنند براى شكست وحدت اسلامى و كوبيدن قرآن كريم و روحانيت در ايران كه مهد تربيت اهل بيت عصمت و طهارت است و با زنده بودن اين مكتب بزرگ هرگز اجانب غارتگر به آرزوى غيرانسانى خود نمى رسند ناگزير هستند مذهب مقدس تشيع و روحانيت را كه پاسداران آن هستند، به هر وسيله تضعيف كنند و بكوبند.»
صحيفه نور، ج 1،مركز مدارك فرهنگى انقلاب اسلامى، 1361، ص 229
درحالى كه دستگاه دولت به سوى تقويت بهائيت در ايران حركت مى نمودو بخش بزرگى از آن در اختيار آنان بود و دستشان به علت سفارش اربابان شاه در همه امور باز بود، از سوى ديگر در ميان ملت، متدينين به بعضى تحركات عليه بهائيت دست مى زدند .عمده ترين مخالف آنان در ميان ملت روحانيت بود. روحانيت و مذهبيون كشور به شيوه هاى مختلف براى مقابله با بهائيت وارد ميدان شدند كه از جمله تحركات انجام شده توسط ملت، تأسيس سازمانى تحت عنوان انجمن حجتيه به وسيله عده اى از مذهبيون بود.
نام اين سازمان كه در حدود سال 1332 تأسيس شد،«انجمن خيريه حجتيه مهدويه» مى باشد كه به آن انجمن ضد بهائيت و يا اختصاراً انجمن نيز گفته مى شد. مؤسس اين انجمن يك روحانى به نام شيخ محمد ذاكرزاده تولايى است كه به شيخ محمود حلبى شهرت دارد. انگيزه تأسيس اين گروه آن بود كه آقاى حلبى در سالهاى 32 خوابى مى بينند كه در آن امام زمان (عج) به نامبرده امر مى فرمايند كه گروهى را براى مبارزه با بهائيت تشكيل دهند. اين انجمن در همه شهرهايى كه بهائيان در آنها فعال بودند تشكيل شد و با يك پيگيرى سازمان يافته درصدد مبارزه با آنان برآمد. فعاليتهاى آنان عمدتاً فرهنگى و در راستاى پيشگيرى از تبليغ و ترويج بهائيت، منزوى نمودن بهائيان در جامعه و نيز دعوت آنان به دين مبين اسلام بود.
در دوران حيات اين انجمن بسيارى از جوانان متدين جذب آن شدند. با توجه به اين كه اين انجمن يك مشى غيرسياسى براى خود انتخاب نموده بود، پوشش مناسبى براى فعاليتهاى سياسى برخى از متدينين مخالف شاه نيز بود، اما سازمان اطلاعات و امنيت شاه گهگاه يورشهايى به محلهاى تشكيل اين انجمن مى برد و در بازجويى ها آنان را كه به قصد مبارزه با دولت در اين انجمن گرد آمده بودند دستگير و زندانى مى كرد. از نظر آقاى پرورش، ‌شاه نيروهاى انجمن و بهائيت را در يك موازنه قرار داده بود تا يكديگر را كنترل كنند.حضرت امام(ره) به عنوان رهبر نهضت اسلامى در دوران شاه به علت مشى غيرسياسى آنان و تشويق جوانان به شركت در مبارزات بى خطر با بهائيت به عوض مبارزه با شاه،‌ اين حركت را مورد تأييد قرار نمى دادند. از نظر حضرت امام، در زمان غيبت مسلمين مى بايست در جهت تشكيل حكومت نواب امام عصر(عج) تلاش نمايند و حكومت ولى فقيه را تشكيل دهند. اين اعتقاد با مشى غير سياسى انجمن سازگار نبود. به هر صورت اين انجمن تا بعد از انقلاب اسلامى وجود داشت و در سال 1363، يعنى يك سال پس از اعلام انحلال تشكيلات بهائيت در ايران و پس از سخنرانى حضرت امام در مورد روحانيونى كه دين را از سياست جدا مى دانند اعلام تعطيلى نمود.
در دوره پهلوى سازمان روحانيت خود به طور علنى عليه بهائيت تحركاتى داشت كه مشهورترين اين حركتها مخالفتهاى مرحوم فلسفى است. از سال 1330 بخصوص در دوره نخست وزيرى حسين علاء، دست بهائيان در امور كشور بازتر شد و پس از كودتاى 28مرداد، تجرى آنان بيشتر گرديد. به همين مناسبت شكايات زيادى در اين مورد به آيت الله بروجردى رسيد.ايشان هم آقاى فلسفى را مأمور مقابله با تبليغات بهائيت نمودند كه ما در زير به شرح ايـن اقــدامــات مى پردازيم.
در سال 1334 قبل از ماه رمضان آقاى فلسفى به حضور آيت الله بروجردى رسيدند و اجازه گرفتند عليه بهائيت بر منابر و حتى در سخنرانى هايى كه از راديو پخش مى شد سخن بگويند. آيت الله بروجردى هم فرمودند اگر بگوييد خوب است، ‌حالا كه مقامات گوش نمى كنند اقلاً بهائى ها در برابر افكار عمومى كوبيده شوند. به اين ترتيب سلسله سخنرانى هايى توسط آقاى فلسفى و ديگر وعاظ عليه بهائيت انجام گرفت كه منجر به مقابله مردم با بهائيان شده حضيره القدس آنان مورد هجوم واقع شد و حتى در برخى از روستاها افراد معدود بهائى ساكن در آنجا به بيرون رانده شدند. در اين حركت بسيارى از مكانهاى مذهبى بهائيان نيز تخريب شد. حسين علاء كه براى معالجه در اروپا به سر مى برد به شاه تلگراف كرد كه اين اعمال براى وجهه ايران در خارج خوب نيست. در اثر اين حادثه تعدادى از بهائى ها از ايران رفتند و ايادى نيز به دستور شاه، به ايتاليا رفت.
آيت الله بروجردى در نامه اى از تلاشها و خدمات آقاى فلسفى در مقابله با اين فرقه كه به گفته ايشان به صورت حزب سياسى قريب به صد سال است كه با پولهاى مجهول المخزن عليه اسلام فعاليت دارند قدردانى نمودند. ايشان در اين نامه ضمن اشاره به جناياتى كه بهائيان مرتكب شده اند اشاره كردند كه آزادى و عدم مجازات آنان نشان از اين دارد كه در دستگاههاى حكومتى نفوذ دارند و مى بايد از ادارات تصفيه شوند.همچنين آيت الله بروجردى درمصاحبه اى با روزنامه كيهان در مورد مسئله بهائيان چنين بيان داشتند:
1.بايد نظم و آرامش در كشور برقرار شود.
2.بايد حظيره القدس را ويران نمود و ساختمان جديد در تصرف انجمن خيريه باشد.
3.كليه بهائيان بايد از ادارات دولتى و بنگاههاى ملى هر چه زودتر طرد شوند.
در شيراز در جريان يكى از سفرهاى شاه به اين شهر، بعد از زيارت حضرت احمد بن موسى شاهچراغ (ع) كه معمولاً بلافاصله پس از ورود شاه به اين شهر انجام مى گرفت، آيت الله سيد نورالدين حسينى الهاشمى در مقابل او دستور دادند كه معبد بهائيان واقع در محل خانه سيد على محمد باب كه حدود دويست متر از شاه چراغ فاصله داشت تخريب شود. اين عمل موجب شد كه شاه مسافرت خود به شيراز را نيمه تمام گذاشته به تهران بازگردد.
بهائيان در شيراز از تعداد نسبتاً بالايى برخوردار بودند. در همين شهر طبق گزارشى از ساواك جلسه اى با شركت 12نفر از بهائيان ناحيه 2شيراز در منزل يكى از بهائيان تشكيل شده است كه گفتار آنان در اين مجلس نحوه تصور آنان نسبت به وضعيت كشور و ملت را نشان مى دهد. آنان پس از انجام مراسم عبادى خود به بحث پيرامون وضع اقتصادى بهائيان در ايران پرداخته اند. يكى از حضار گفته است: «بهائيان دركشورهاى اسلامى پيروز هستند و مى توانند امتياز هر چيزى را كه مى خواهند بگيرند. تمام سرمايه هاى بانكى، واردات و رواج پول دراجتماع ايران مربوط به بهائيان و كليميان مى باشد. تمام آسمان خراشهاى تهران، شيراز و اصفهان مال بهائيان است. چرخ اقتصاد اين مملكت به دست بهائيـان و كليميــان مى چرخد. شخص هويدا بهائى زاده است. عده اى از مأمورين مخفى ايران كه در دربار شاهنشاهى مى باشند مى خواهند هويدا را محكوم كنند، ولى او يكى از بهترين خادمين امرالله است و امسال مبلغ 15هزارتومان به محفل ما كمك نموده است. آقايان بهائيان نگذاريد كمر مسلمانان راست شود.»
حضرت امام خمينى (ره) پس از فوت آيت الله بروجردى به صورت بسيار فعال وارد صحنه سياست كشور شدند. ايشان از آغاز دهه 40 با مشاركت فعال در اعتراض عليه لايحه انجمن هاى ولايتى و ايالتى در صحنه حضور يافتند. ايشان خطر بهائيان را براى اسلام و كشور جدى دانستند و به روحانيت در درجه اول سفارش اكيد كردند تا مردم را از اين خطر آگاه نمايند. ايشان در ديدارى با علما چنين مى فرمايند: «آقايان بايد توجه فرمايند كه بسيارى از پست هاى حسابى بــه دست اين فرقه است كه حقيقتاً عمال اسرائيل هستند. خطر اسرائيل براى اسلام و ايران بسيار نزديك است. پيمان با اسـرائيل در مقابل دول اسلامى يا بسته شده يا مى شود. لازم است علماى اعلام و خطباى محترم، ساير طبقات را آگاه فرمايند كـه در موقعش بتوانيم جلوگيرى كنيم. امروز روزى نيست كه به سيره سلف صالح بتوان رفتاركرد؛ با سكوت و كناره گيرى هـمـه چيز را از دست خواهيم داد.»
خود حضرت امام (ره) در مواقع مختلف براى آگاهى دادن به مردم اقدام مى نمودند. مثـلاً در اوايل دهه 40 در مخالفت با بهائيت و اين كه آنان جاسوسان اسرائيل هستند مطالبى بيان داشته اند.در سال 1341 وقتى دو هزار نفر از بهائيان ايران با عنايات و تخفيفات ويژه ازطرف دولت براى شركت در جلسه بهائيت عازم لندن شدند، امام اعتراض خود را به دفعات اعلام داشتند: «دو هزار نفر را با كمال احترام، با دادن پانصد دلار ارز به هريك، ‌پانصـد دلار از مال اين ملت مسلم به بهائى داده اند، ارز داده اند، ‌به هريك هزار ودويست تومان تخفيف هواپيما؛ چه بكنند؟ بروند در جلسه اى كه بر ضد اسلام در لندن تشكيل شده است ‌شركت كنند.» در جاى ديگر با ذكر همين ماجرا از تخفيف بيست و پنج ميليون تومانى شركت نفت به ثابت پاسال، ‌بهائى معروف سخن به ميان مى آورند و مى گويند: «اين وضع نفت ما ، اين وضع ارز مملكت ما، اين وضع هواپيمايى ما، اين وضع وزير ما، ‌اين وضع همه ما، سكوت كنيم باز؟ هيچ حرف نزنيم؟ ‌حرف هم نزنيم؟ ناله هم نكنيم؟!… » امام در همين سال روحانيت را دعوت به اعتراض عليه سياستهاى شاه نموده چنين مى گويند: «اين سكوت مرگبار سبب مى شود كه زير چكمه اسرائيل به دست همين بهائى ها، اين مملكت ما، نواميس ما پايمال شود . واى بر اين اسلام ، واى بر اين مسلمين، اى علما ساكت ننشينيد.»
در جاى ديگرى ايشان ابعاد نفوذ و سلطه بهائيان در ايران را ذكر مى كنند و علما را به مبارزه عليه سلطـه آنــان فــرا مى خوانند:» ..اينجانب حسب وظيفه شرعيه به ملت ايران و مسلمين جهان اعلام خطر مى كنم. قرآن كريم و اسلام در معرض خطر است. استقلال مملكت و اقتصاد آن در معرض قبضه صهيونيست هاست كه در ايران به صورت حزب بهائى ظاهر شدند و مدتى نخواهد گذشت كه با اين سكوت مرگبار مسلمين، تمام اقتصاد اين مملكت را با تأييد عمال خود قبضه مى كنند و ملت مسلمان را از هستى درتمام شئون ساقط مى كنند. تلويزيون ايران پايگاه جاسوسى يهود است و دولتها ناظر آن هستند و از آن تأييد مى كنند. ملت مسلمان تا رفع اين خطرها نشود، سكوت نمى كند و اگر سكوت كند در پيشگاه خداوند قاهر، مسئول و در اين عالم محكوم به زوال است.»
در مورد اصلاحاتى كه شاه تحت عنوان انقلاب سفيد در ايران به اجرا گذاشت، حضرت امام برخى از اصول آن را ملهم از تقويم بهائيان ذكر مى كنند و چنين مى گويند: «شما آقايان در تقويم دو سال پيش از اين يا سه سال پيش از اين بهائى ها مراجعه كنيد، در آنجا مى نويسد: تساوى حقوق زن و مرد رأى عبدالبهاء :آقايان هم از او تبعيت مى كنند، آقاى شاه نفهميده مى رود بالاى آنجا مى گويد تساوى حقوق زن و مرد، ‌آقا اين را به تو تزريق كردند، تو مگر بهائى هستى كه من بگويم كافر است بيرونت كنند. نكن اين طور، نكن اين طور… نظامى كردن زن رأى عبدالبهاء؛ آقا تقويمش موجود است، نگويد نيست، ‌شاه نديده اين را؟ اگر نديده مؤاخذه كند از آنهايى كه ديده اند و به اين بيچاره تزريق كرده اند كه اين را بگو.»
البته لازم به ذكراست كه برخى از مبلغين و بزرگان بهائيت همچون عبدالحسين آيتى (آوا) و فيض الله صبحى (كاتب عبدالبهاء) و ميرزا حسن نيكو و كسان ديگرى از عقايد بهائى به دامان پاك اسلام برگشتند و چون شوقى آنان را به باد ناسزا و بدگويى گرفت، آنها هم با نوشتن كتابهايى چون كشف الحيل،‌خاطرات صبحى و فلسفه نيكو، سوابق زشت و ناپسند ايام صباوت و شباب شوقى را بروز دادند. گروهى ديگر از بهائيان ، الواح وصايا را نامعتبر دانستند و ميرزا احمد سهراب را كه از خويشان نزديك شوقى بود به پيشوايى برداشتند و نام سهرابى بر خود نهاده، ‌كاروان خاور و باختر را تشكيل دادند.
شوقى افندى در ايام رياست خود به تقليد از اروپاييان به بهائيت صورت تشكيلات حزبى داد و محافل منتخب محلى و ملى به وجود آورد و در برخى كشورها آنها را به عنوان محافل مذهبى يا حتى شركتهاى تجارتى به ثبت رساند. روحيه خانم همسر شوقى در اين باره مى نويسد: «ميل مبارك آن است كه …. محفل را به اسم جمعيت دينى و اگر نشد به عنوان هيئتى تجارتى تسجيل نمايند.» به نظر مى رسد به سبب همين تشكيلات ادارى و حزبى است كه تاكنون بهائيت توانسته است باقى بماند. يك نظام كنترل اجتماعى نيز در اين تشكيلات تعبيه شده بود و هر كس مخالف ميل شوقى كارى مى كرد ابتدا از اين تشكيلات اخراج مى شد كه به آن «طرد اداري» مى گفتند و سپس از جامعه بيرون مى شد كه آن را «طرد روحاني» مى خواندند. بسياري كسان گرفتار چنين مجازاتى شدند.
بهائيت و آغاز همكارى با اسرائيل
در زمان حيات شوقى حكومت يهودى اسرائيل در فلسطين روى كار آمد و به پاداش مساعى بى شمار بهائيت در ايجاد يك فرقه مذهبى در قلب جامعه اسلامى، اين مسلك در آنجا رسميت يافت و املاك و اموال ايشان تحت حمايت واقع شد و از ماليات و عوارض معاف گرديدو براى اولين بار نام «ارض اقدس» و «مشرق الاذكار» كه منظور كشور اسرائيل است از زبان شوقى شنيده شد.
با بيان و بهائيان توسل به زور را براى پذيرفتن آيين خود منع كرده بودند مگر در مورد مسلمانان كه مال و جان و ناموس آنان را مباح اعلام كرده و حتى آنان را شكنجه مى دادند و سپس به شهادت مى رساندند. با توجه به اختلاف شديد و ديرين مسلمانان و يهوديان، شوقى تصميم گرفت تا سرزمين اسرائيل را مركز اصلى بهائيان قرار داده و دولت يهود را به عنوان پناهگاه و تكيه گاه اين فرقه در آورد. از آن جا كه يهوديان نيز بر اثر اختلافى كه با مسلمانان داشتند هر نيروى ضد اسلامى را مورد حمايت قرار مى دادند و نيز سرزمين اسرائيليان (فلسطين اشغالى) در محاصره كشورهاى مسلمان قرار داشت،‌اسرائيل يكى از اولين و مؤثرترين حكومتهايى بود كه بهائيت را به رسميت شناخت و آن را جزو مذاهب رسمى كشور خود قرار داد. ضمناً جذب سرمايه هاى بزرگ بهائيان و طبعاً سرمايه گذارى آنان در اسرائيل كه باعث شكوفايى اقتصادى اين حكومت مى شد، از عواملى بود كه باعث شد اسرايئل به شدت روى خوش به بهائيان نشان دهد.با توجه تدفين رهبران بهائى در اين كشور كه هر ساله گروههاى بهائى را با سرمايه هاى كلان به آنجا مى كشاند، به انگيزه تفاهم فوق العاده اسرائيليان و بهائيان بيشتر و بهترواقف شويم. از اين كه شوقى يكى از وظايف شوراى بين المللى بهائيان را رابطه با دولت اسرائيل بيان مى كند، مى توان به توجه شديد او بدين حكومت پى برد.همچنين وى در نقشه ده ساله اش در هدف بيست و چهارم ، حمايت از دولت اسرائيل را بر همه دولتهاى جهانى ترجيح مى دهد و تأسيس شعب محافل روحانى و ملى بهائيان را فقط در ارض اقدس و برحسب قوانين حكومت جديدالتأسيس اسرائيل ممكن مى داند.
بهائيت مخصوصاً پس از مرگ شوقى افندى چهره اصلى مورد نظر بانيان خود را نمايان ساخت و در جهت اهداف به وجود آورندگان اصلى خود كارآيى خويش را در معرض ديد عموم گذاشت .اگر نگاهى تطبيقى به عملكرد اين فرقه و ديگر اديان در سراسر جهان بيندازيم به وضوح روشن مى شود كه اين فرقه تا چه اندازه ابزار دست سياستمداران جهان گشته و در راستاى اهداف صهيونيزم بين الملل دركشورهاى اسلامى در جهت تضعيف دين مبين اسلام به كار رفته است. حتى اگر كارآيى آن در مقايسه با مكتبهايى مانند كمونيسم كه ادعاى ديانت ندارند به نظاره بنشينيم، روشن مى شود كه چگونه در سمت و سوى اهداف سياسى بيگانگان در كشورهاى اسلامى مورد استفاده قرار گرفته است.اين عملكرد مديون تشكيلاتى است كه از زمان شوقى افندى به كار گرفته شد و بيت العدل در اسرائيل تأسيس گشت.
براى تشكيل بيت العدل در سال 1951م (1328 ه.ش)يعنى هشت سال قبل از درگذشت شوقى،‌او هيأت بين المللى بهائى را با اهداف زير تأسيس كرد:1- با اولياى حكومت اسرائيل رابطه برقرار نمايد.2- او را در ايفاى وظايف مربوط به ساختمان فوقانى مقام اعلى كمك كند.3- با اولياى كشورى در باب مسائل مربوط به احوال شخصى وارد مذاكره شود.اين هيأت پس از تغيير و تحولاتى مى بايد به شكل بيت عدل عمومى درآمده اعضاى آن از طريق انتخاب معين شوند.
اسامى انتخاب شدگان به شرح زير است.
1.ايادى امرالله ام البهاء روحيه خانم ماكسول - عضو رابط بين ولى امرالله و هيأت
2.ايادى امرالله چارلز ميسن ريمي- رئيس
3.ايادى امرالله امليا كالز-نايب رئيس
4.ايادى امرالله ليروى ايواس- منشى
5.ايادى امرالله يوگو جياگرى - عضو سيار
6.ايادى امرالله امه الله جسى رول - امين صندوق
7.ايادى امرالله اتل رول - معاون منشى براى مكاتبه با غرب
8.ايادى امرالله لطف الله حكيم - معاون منشى براى مكاتبه با شرق
9.امه الله سيلوآ آيوانس نيز طبق تلگراف مورخ 4مه 1955 م. به عضويت اين هيئت تعيين شد.
بيت العدل در حقيقت مركزيت حزب سياسى بهائيت مى باشد.
در روز 25نوامبر 1957 م (3آذر ماه 1335 ش) توسط شوقى تعداد 27 نفر براى انجام وظايف مختلفى از جمله حفاظت و تبليغ امر حضرت بهاءالله تحت نظر ولى امرالله انتخاب شدند كه به آنان اياديان امرالله گفته مى شود. اسامى آنها به شرح زير است:
10.ايادى امرالله چارلزميسن ريمى
11.ايادى امرالله روحيه خانم ماكسول
12.ايادى امرالله امليا كاليز
13.ايادى امرالله لروى ليواين
14.ايادى امرالله على اكبر فروتن
15.ايادى امرالله جلال خاضع
16.ايادى امرالله ابوالقاسم فيضى
17.ايادى امرالله پل هنى
18.ايادى امرالله حسن باليوزى
19.ايادى امرالله دكتر يوگر جياگرى
20.ايادى امرالله دكتر هرسن گروسمن
21.ايادى امرالله دكتر ادلبرت موشگل
22.ايادى امرالله جان فرابى
23.ايادى امرالله هورانسس هولى
24.ايادى امرالله گورين ترو
25.ايادى امرالله موسى هنانى
26.ايادى امرالله انيوك اليگا
27.ايادى امرالله جان روباتس
28.ايادى امرالله جان روباتس
29.ايادى امرالله كلارا دان
30.ايادى امرالله اگنس الكساندر
31.ايادى امرالله كاليس فدرستون
32.ايادى امرالله طرارالله سمندرى
33.ايادى امرالله شعاع الله علايى
34.ايادى امرالله ذكرالله خادم
35.ايادى امرالله على محمد ورقا
36.ايادى امرالله رحمت الله مهاجر
اين رهبريت از طريق شبكه اى تا اقصا نقاط جهان شاخه زده است كه در كتاب انشعاب بهائيت به تفصيل آمده است. درايران محافلى از سطح ملى تا سطح ده تشكيل شد و هر محفل داراى 40 لنجه براى پوشش كليه فعاليتهاى بهائيان بوده است كه در فصل آينده در اين باره مفصل تر بحث خواهدشد.



ادامه مطلب...

نوشته شده در تاريخ دو شنبه 1 اسفند 1390برچسب:بهائي, ملت, آمريكا, بين المللي, شاه, جمهوري اسلامي, توسط عباسعلی

در زمان انقلاب مشروطه بهائيت رشد خود را تا رسيدن به چندمين فرقه مجزا از يكديگر و كامل طى كرده بود. بعد از بهاءالله ديگر دين سازى متوقف شد اما پيروان اين فرقه ها در قالب شيخيه ،بهائيّه ، بابيه وازليه و ديگر فرقه هاى فرعى كه قبلاً نام آنان آورده شد ادامه حيات مى دادند.
پس از نهضت تنباكو، انقلاب مشروطه براى از بين بردن سلطه پادشاهان جبار و خود رأى در كشور با رهبرى روحانيت و همراهى مردم برپا گرديد. اما اين انقلاب با حضور گروهى از روشنفكران غرب گرا از مسير اوليه خويش منحرف گرديد و به نوع جديدى از استبداد فرهنگى تبديل گرديد كه مى توان از آن به استبداد روشنفكرى تعبير نمود.
در اين دوران يحيى نورى معروف به صبح ازل و جانشين على محمد باب و رهبرى ازليان و عباس افندى مشهور به عبدالبهاء كه جانشين حسينعلى نورى شده بود رهبرى بهائيان را به عهده داشتند
در زمان مشروطه:
1- دولت ايران فاسد بود و سوء مديريت داشت
2- به دليل سوء مديريت و ولخرجيهاى گزاف از لحاظ مالى ضعيف بود
بهمين دليل مردم خواستار عدالت،آزادى و پيشرفت روزافزون بود و خواهان اصلاحات سياسى بودند درزمان مشروطه دو خط مشيء فكرى تحريكات اجتماعى را رهبرى مى كرد.
1- علماى اصولى ،اصلاحات اجتماعي- مذهبى را تشويق مى نمودند.
2- روشنفكران تحصيل كرده در غرب يا متأثر از آنان الگوهاى اجتماعى دموكراسى اروپايى را دنبال مى كردند.
در اين گيرودار برخى از بابيان كه دوره تجديد نظر در اصول و اعتقادات دينى خود را پشت سر گذاشته بودند به خيل روشنفكران غرب گرا پيوستند و اغلب بهائيان به رهبرى عباس افندى دنباله بدعت هاى مذهبى على محمدباب و حسينلعى بهاءالله را گرفتند.
آنچه بهائيّت براى آن بوجود آمده بود در انقلاب اسلامى مضمحل گشت و نابود شد. اقتدار روحانيت يا مكتب شيعه در اين انقلاب احياء شد و مجدداً مراجع تقليد در يك شكل رسمى و حساب شده بر مسند اقتدار دولت و ملّت نشست. طبيعى است كه در چنين شرايطى عرصه بر آنان كه از ابتدا بناى كارشان بر دشمنى با اقتدار روحانيت بود بسيار تنگ شد.
جنبش شيخيه و بابيه:
- شكست ايران در جنگ هاى ايران و روس
- از دست دادن سرزمين هاى زيادى از كشور در اثر جنگ
- شكست روحيه سياست مداران و مردم ايران
اين عوامل موجب وابستگى سياست مداران به دول خارجى و در برخى از مردم سبب پناه بردن به انديشه هاى افراطى شد.همچنين دادن كلمه جهاد در مورد جنگ ايران و روس و شكست در جنگ باعث ترديد برخى دركارايى دين و در وضعيت موجودش شد و عده اى برآن شدند تا به فكر نوآورى در دين و عده ديگر به فكر كنارگذاشتن آن افتادند.
آنان كه دين را كنارگذاشتند به مكتب هاى دنياگرا پناه بردند و نوعى روشنفكرى بيمار را بوجود آوردند و آنان كه گرايش به خرافات داشتند به غلو در دين كه زمينه آن در بين عوام بود مشغول گشتند.
به شهادت تاريخ وقتى سيد محمد نجفى يكى از مراجع تقليد دوره فتحعلى شاه از حوض وضو مى گرفت مردم آب آن را براى تبرك خالى مى كردند همچنين الگار به نقل از ويولك مى گويد مردم خاك غبار زيـر ســم قاطــر او را جــمـع مى كردند. ايــن نوع شيفتگى نسبت به علمـا بـه عنوان نواب امام عصر(عج) مى توانست زمينه را براى جذب عـوام بــه انديشه هاى اغراق آميز در دين فراهم نمايد.
البته بعد از بوجود آمدن شيخيه و بهائى گرى تكفير شيخ احمد توسط شهيد ثالث وديگر علماى آن زمان از همه گير شدن انديشه هاى او پيشگيرى بعمل آمد.
در مقابل كم آوردنهاى مالى سياست ناصرالدين شاه دريافت وام از ديگر كشورها بود.
1- درسال 1318(ه.ق) 5/22 ميليون روبل از طرف روسيه با بهره 5%، بازپرداخت 75ساله
2- پرداخت مبلغ 500 هزار پوند به بانك شاهنشاهى كه متعلق به بريتانيا بود به عنوان غرامت برهم زدن قرارداد تنباكو و وام نگرفتن از هيچ كشور ديگرى تا بازپرداخت اين وام از شرايط اعطاى وام بود.با توضيحاتى كه گفته شد:
1- نفوذ روسيه با اعطاى اين وامها افزايش يافت
2- در زمينه اجتماعى انقلاب مشروطه تضاد بين مردم به رهبرى علما و ساخت سياسى اهميت زيادى در جريان حوادث داشت. نظام سياسى مستبد كشور را درگرو وامهايى گذاشته بودكه نه براى توسعه كشور بلكه براى خوشگذرانى شاه و درباريانش صرف مى شد، ولى مردم خواهان عدالت و اصلاح نظام سياسى بودند.
از طرفى همه جا توسط عوامل حكومتى سركوب مى شدند و هيچگونه حق قانونى و سياسى براى آنان در نظر گرفته نشده بود .به دليل فشارهايى كه بر مردم – روحانيون و حتى تجار وارد شد براى سرنگونى ستمگرى و سركوب مجتهدين عمده پايتخت با تجار عليه استبداد همدست شدند و تلاش نمودند تا ساخت نهايى را تغيير دهند .روشنفكران مدرن نيز پشتيبان اصلاحات بودند. در ميان روشنفكران هم افراد طرفدار بابيه و بهائيّه وجود داشتند برخى عيناً با دين اسلام مخالفت مى كردند.
در كل انقلاب مشروطه نهضتى مبتنى بر ارزشهاى ملى و در جهت حفاظت از كيان اسلامى كشور ايران تحت اقتدار روحانيت آغاز گشت و درصدد محو سلطه حكام جبار و مستبد بود، اما اين انقلاب به سمت ديگرى رفت و نهايتاً به استبداد روشنفكرى منجر گرديد كه رضاخان ميرپنج مجرى آن بود و بدين ترتيب فرقه بابيه و بهائيّه طبق آنچه در طرح اوليه آنان براى ايجاد تفرقه و شكست اقتدار شيعه در كشور اسلامى ما تأسيس شده بود تا زمينه را براى سلطه بيگانگان فراهم نمايد كارايى خود را نشان داد بطوريكه كشور فرانسه را نيز به هوس انداخت تا در تونس و الجزاير با استفاده از مبلغين اين فرقه به مبارزه خود با مسلمانان آن ديار شدت و اثر بيشترى بخشد و بدين ترتيب نهضت مشروطه على رغم اهداف اوليه موجب شد تا اقتدار علماى دين به تدريج كم تر شده و مديريت اجتماعى ظاهراً در دست دولت و در واقع در دست گروههايى كه قدرت اثر گذارى بر دولت را داشتند قرار گيرد. اين ذى نفوذان در درجه اول دولت هاى روس و انگليس و بعد از انقلاب بلشويكى روسيه دولت انگلستان و متعاقباً آن دولت آمريكا مى باشند و وابستگان فرقه بابيه و بهائيّه از جمله نيروهايى بودند كه در اين انتقال قدرت نقش داشتند.
بتدريج حضورآنان در مواضع تصميم گيرى افزايش مى يابد بطوريكه در دوره محمدرضا شاه يكى از منسوبين آنان براى مدتى طولانى در رأس قوه مجريه قرار مى گيرد.
بهائى گرى در عصر پهلوى
يكى از دستاوردهاى انقلاب مشروطه پس ازغلبه مشروطه خواهان بر مشروعه خواهان حاكميت انديشه كافى نبودن دين براى اداره جامعه و تسلط منطق ايجاد تحول اجتماعى بر اساس مدلهاى غربى و عمدتاً اقتباس از غرب بود رضاخان با استفاده از اين جو به تضعيف نهاد مذهب پرداخت و از حيطه اقتدار روحانيت كم كرد و به رتبه اقتدار دولت افزود.تفاوت اين دوران با دوره قاجار در اين بود كه به علت انحراف در انقلاب مشروطه منطق اداره كشور در دوران پهلوى كنارگذاشتن مذهب و اداره امور به سبك غربى بود حال آنكه در دوره قاجار اعتبار شاه به ظل الله بودن او بود.
الگار مى گويد: شانزده سال سلطنت پهلوى اول انصافاً مى توان به عنوان يك دوره دشمنى سنگين نسبت به نهادهاى فرهنگ اسلامى توصيف شود . آنچه از نظر نويسندگان غربى با تأييد «اصلاحات» و «نوسازي» خوانده مى شود از طرف بسيارى اگر نگوئيم ، اغلب ايرانيان اهانتى سخت به فرهنگ و سنت ها و هويتشان تلقى مى شد.
اصلاحات و نوسازى پس از رضاشاه توسط فرزندش كه علناً توسط متفقين روى كار آمد ادامه يافت . براى جلب قلوب مردم و متدينين ،اجراى مراسم عزادارى اباعبدالله الحسين (ع) كه ممنوع اعلام شده بود آزاد گشت و حجاب زنان ديگر جرم تلقى نشد.ديگر آزادى هاى دموكراتيك در قالب يك حكومت ليبرال منش نيز ارائه شد به نحوى كه فرق مختلف فكرى در ايران رواج يافتند.در دهه اول روى كار آمدن محمدرضاشاه ،روزنامه ها آزادى نسبى يافتند و احزابى نظير حزب توده، حزب سوسياليستهاى خداپرست،كسروى گرايى و غيره در كنار گروه فداييان اسلام رونق گرفت. در همين فضا بود كه اقليتى در مجلس شوراى ملى به دنبال ملى كردن صنعت نفت و خلع يد از شركت نفتى انگلستان افتاد. اما جالب است كه طى چندين دوره مجلس اين گروه در اقليت ماند و حتى حدود شش ماه قبل از ملى شدن صنعت نفت وقتى مظفر بقايى نماينده كرمان خواست لايحه ملى شدن صنعت نفت را تقديم مجلس كند، نتوانست پانزده نماينده موافق كه آن را امضا كنند پيدا كند. بالاخره مجاهدتهاى مردم و همكارى احزاب و بخصوص تهديدهاى گروه فداييان اسلام با مشاركت دكتر مصدق وهمت آيت الله كاشانى صنعت نفت را ملى كرد. اما كودتاى 28 مرداد، شاه و نفت ايران را از چنگال انگلستان بيرون آورد و دربست در اختيار آمريكا قرار داد. پس از آن شاه به كمك برنامه ريزان آمريكايى و با استعانت از سازمان مخوف امنيتى خود در راستاى اصلاحات به سبكى كه رضاخان شروع كرده بود، ‌با سرعت و شدت و حدت بيشترى ادامه حركت داد.
پس از درگذشت آيت الله بروجردى در سال1340ه.ش .محمدرضا شاه احساس نمود كه فرصتى براى خارج كردن كامل مذهب از امور اجتماعى به دست آمده است. ابتدا لايحه انجمنهاى ايالتى و ولايتى را در دولت علم به تصويب رساندند كه با عكس العمل شديد روحانيت مواجه شد. اما همان نهضت موجب شناسايى آرايش نيروهاى مذهبى شد وحمله همه جانبه دوم كه در مقابل نهضت 15خرداد و در دفاع از انقلاب به اصطلاح سفيد صورت گرفت ، روحانيت را به شدت منزوى نمود. تبعيد حضرت امام به تركيه و سپس نجف به علت اعتراض ايشان به كاپيتولاسيون يا حق مصونيت قضايى ارتشيان آمريكا در ايران و عدم مشاهده عكس العمل فراگير در بين روحانيت و مردم، آمريكا و شاه را مطمئن نمود كه ديگر رمقى در سازمان مذهبى براى مقابله با آنان باقى نمانده است. از اين پس بود كه بهائيان علناً در صحنه اجتماعى و سياسى كشور ظاهر شدند. به عبارت ديگر حضور آنان درصحنه پس از اطمينان از سركوب كامل روحانيت شيعه و نهاد مذهب پس از قيام 15خرداد درسال 1342 و تبعيد حضرت امام در سال 1343 مى باشد. در همين سال است كه هويدا به سمت نخست وزيرى انتخاب مى شود و مديريت برنامه هاى شاه را به عهده مى گيرد و حدود13سال در اين منصب باقى مى ماند.
گفتاردوم دولت و بهائيان
در دوران پهلوى به ويژه در دوره پهلوى دوم به علت مساعد شدن شرايط حضور بهائيان در صحنه هاى اجتماعى و بخصوص سياسى، شاهد حضور گسترده و فعال آنان در مناصب كليدى هستيم. آغاز حكومت رضاخان با ابتداى رهبرى شوقى افندى جانشين عباس افندى همراه است. در دوران پهلوى شاهد اين هستيم كه بهائيت در پناه دولت خود را حفظ كرده بر پيروان خود مى افزايد و در اين دوران ايران به پناهگاه امنى براى بهائيان تبديل مى گردد. لازم به ذكر است كه در دوران پهلوى سران اصلى بهائيت در خارج از كشور (عمدتاً در اروپا و آمريكا) به سر مى بردند و امور بهائيان ايـران بــه دستور شوقى افندى و بعدها بيت العدل اعظم كه مركزيت آن در اسرائيل مى باشد از مجارى محافل ملى داخل كشور اداره مى شد.
به نظر مى رسد رضاخان نسبت به بهائيان بسيار خوش بين بوده است، چنان كه يكى از افسران بهائى را به عنوان آجودان مخصوص فرزند خود وليعهد انتخاب مى كند. به گفته فردوست اين شخص كه سرگرد صنيعى نام داشت، بعدها سپهبد مى شود و به وزارت جنگ و تصدى يكى ديگر از وزارتخانه ها منصوب مى گردد و اين مثال خود حاكى از احترام و اعتماد رضاخان به بهائيان و ميزان نفوذ آنان در دستگاه دولتى مى باشد.
جنبش بهائيت در دوران پهلوى يكى از شاخه هاى بسيار مؤثر و با نفوذ در تشكيلات سياسى دولت و به تبع آن ساختارهاى فرهنگى و اقتصادى كشور بوده است. در دوران پهلوى اول سياست دين و روحانيت زدايى او مطابق ميل وهدف بهائيان بود. بنابراين مقابله آنان با دولت از ميان رفت و برعكس نوعى همكارى با آن داشتند. آنها با همكارى دولت به مقابله با نهاد دين پرداختند. اين مقابله تا حد كشف حجاب كه از احكام ضرورى دين مبين اسلام است، پيش رفت. براى اين كه جريان جنبش بهائيت را در دوران پهلوى بخصوص پهلوى دوم پيگيرى كنيم و دريابيم تا چه ميزان فعاليت داشته و در سرنوشت سياسى و اجتماعى اين كشور نفوذ و تأثير داشته است در اين قسمت به معرفى برخى از عناصر بهايى كه از ديگران تأثير گذارتر و مهمتر بوده اند مى پردازيم.
عناصر بهائى زيادى به خصوص بعد از نهضت 15خرداد 1342 در بخشهاى مختلف سياسى اقتصادى، فرهنگى و هنرى كشور حضور داشتند.
 افرادى همچون هژبر يزدانى سرمايه دار معروف،‌ثابت پاسال رئيس راديوتلويزيون ،عهديه خواننده زمان شاه، فرخ رو پارسا وزير آموزش وپرورش كابينه هويدا، دكتر شاهقلى وزير بهدارى كه پسر سرهنگ شاهقلى مؤذن بهائى ها بود، مهندى از بهائيان كاشان شاغل در دفتر مخصوص فرح پهلوى، مهدى ميثاقيه سرمايه دار و صاحب استوديو ميثاقيه و صدها نفر بهايى متنفذ ديگر. به طور كلى بهاييان يكى از اركان اداره كشور بودند. در اين قسمت مختصراً به شرح احوال عوامل عمده بهائيت در ايران و عملكرد آنان در اين دوره مى پردازيم.
الف- تيمسار ايادى: «پدر ايادى از رهبران مذهبى بهائى ها بود و اين سمت به ايادى به ارث رسيده بود، لذا بدون ترديد بايد گفت كه او از آغاز توسط سرويس انگليس نشان شده بود و واجد شرايط يك جاسوس طراز اول بود و لذا او را به دربار معرفى كردند. نقشى را كه ايادى تا انقلاب براى غرب داشت مجموع مهره هاى غرب روى هم نداشتند.» فردوست او را به عنوان پزشك ارتش، پزشك عليرضا پهلوى برادر شاه و پزشك خود شاه معرفى مى كند. او هر روز دراوقات فراغت، شاه را مى ديد و متجاوز از هشتاد شغل داشت. مشاغل او به گفته فردوست همه مهم و پولساز بودند: او رئيس بهدارى كل ارتش بود كه در اين پست، ساختمان بيمارستانهاى ارتش، وارد كردن وسايل آنان و وارد كردن داروهاى لازم به امر او بود. دادن درجات پرسنل بهدارى ارتش از گروهبان تا سپهبد به امر او بود و هيچ پزشك سرهنگى بدون امر او سرتيپ نمى شد. ايادى رئيس «اتكا» يعنى فروشگاههاى زنجيره اى ارتش و نيروهاى انتظامى بود. سازمان دارويى كشور تماماً تحت امر ايادى بود و وارد كردن اقلام دارويى بنابر صلاح ديد اين مبلغ بهائيت بود. شيلات جنوب و تعيين اين كه به كدام كشورها و شركتها اجازه صيادى داده شود نيز دراختيار اوبود.مشاغل فوق ميزان نفوذ ايادى دردولت و ارتش شاهنشاهى را كه در آن زمان مقتدرترين ارتش خاورميانه خوانده مى شد نشان مى دهد.فــردوست در ادامـــه مى گويد:«دردوران هويدا ايادى تا توانست وزير بهائى وارد كابينه كرد و اين وزرا بدون اجازه او حق هيچ كارى نداشتند.» همچنين فردوست با توجه به نفوذ ايادى مى گويد نمى دانم در اين دوران «آيا ايادى بهائى بر ايران سلطنت مى كرد يا محمدرضا پهلوي؟» در دوران قدرت ايادى تعداد بهائيان ايران به سه برابر رسيد و درايران بهائى بيكار وجود نداشت.فردوست مى گويد ايادى كه همسرى اختيار ننموده بود، مشهور به راسپوتين ايران بود و او را جاسوس بزرگ غرب و مطلع ترين منبع اطلاعاتى سرويسهاى آمريكا و انگليس در دربار و كشور معرفى مى نمايد به عقيده فردوست ايادى در رساندن هويدا به نخست وزيرى نقش اصلى را داشت»
در حقيقت ايادى به علت نفوذ و مديريتى كه در فرقه بهائيت داشت با تشكيلات بهائيت در خدمت شاه بود و امور مختلفى را كه برخى از آنان در فوق نامبرده شد مى گرداند. از اين رو بود كه در اين دوره بهائى بيكار يافت نمى شد و هر كدام به كمك ايادى،هويدا و امثال آنان در پستى مشغول به كار بودند.
پروين غفارى نيز در كتاب «تا سياهى در دام شاه» درباره ايادى مى نويسد: «…ايادى پزشك معتمد اوست(شاه) و به دليل اين كه بهائى است مورد توجه خاص شاه است. درمدتى كه در دربار رفت و آمد داشتم احساس كردم كه شاه به دوستان بهائى اش بيشتر اهميت مى دهد كه ايادى نيز از آن جمله است.» وى در جاى ديگرى مى نويسد: «ايادى نيز چون از متنفذين فرقه بهائيت بود و به محافل بهايى نزديك بود، موقعيت مهمى داشت و در تمام دشواريها با يارى هم مسلكان بهايى اش مشكلات را مرتفع مى كرد. من نيز به همراه او در محافل و مجالس بهائيان شركت مى كردم وبعينه مى ديدم كه اكثر دولتمردان و صاحبان نفوذ درصنايع و پستهاى مهم كشور از اين فرقه هستند.»
ب- اميرعباس هويدا:پدرش كارمند وزارت امور خارجه بود. وى نيز در شهريور 1322 به استخدام وزارت امورخارجه درآمد. در اول مهر ماه1323 از سربازى به وزارت امورخارجه بازگشت و به عضويت در اداره اطلاعات اين وزارتخانه درآمد و در بهمن همان سال به اداره سوم سياسى انتقال يافت. در تاريخ 1/5/1324 وابسته سفارت ايران در پاريس شد و از تاريخ 1/8/1325 كارمند اداره حفاظت منافع ايران در آلمان گرديد. از 1/1/1328 سركنسول ايران در اشتوتگارت شد و در اسفند ماه 1329 وزير امور خارجه گرديد. وى در دولت دكتر مصدق معاونت اداره سوم سياسى وزارت امور خارجه را داشت. او از 29/7/1330 مأمور به كار در كميسارياى عالى پناهندگان سازمان ملل و چهارسال و نيم بعد يعنى از 13/12/1335 رايزن سفارت ايران در آنكارا و شش ماه بعد در آبان و دى ماه 1336 سرپرست سفارت ايران در تركيه شد. اواخر سال 1336 به عنوان كادر مأمور وزارت امورخارجه گرديد. وى در دولت دكتر مصدق معاونت اداره سوم سياسى وزارت امور خارجه را داشت. اواز 29/7/1330 مأمور به كار در كميسارياى عالى پناهندگان سازمان ملل و چهارسال و نيم بعد يعنى از 13/12/1335 رايزن سفارت ايران در آنكارا و شش ماه بعد در آبان و دى ماه 1336 سرپرست سفارت ايران در تركيه شد. اواخر سال 1336 به عنوان كادر مأمور وزارت امورخارجه در شركت نفت اشتغال داشت. سپس وزير دارايى در دولت حسنعلى منصور شد. از 6/6/1338 به عضويت در ساواك درآمد و در3 همان سال به انتشار نشريه كاوش دست زد. او از مؤسسان كانون مترقى به رياست منصور درسال 1340 بود و از بهمن 1343 تا مرداد ماه 1356 در سمت نخست وزيرى ايران قرار داشت.
در مورد بهائى بودن هويدا بهترين و گوياترين سند، نامه اى است با امضاى اسكندر كه در مهرماه 1343 به وسيله پست براى اكثر مقامات دولتى آن زمان ارسال شد كه به افشاى سوابق او مى پردازد. گويا اين نامه توسط منوچهر اقبال تنظيم شده است. متن اين نامه در جلد دوم از خاطرات فردوست از صفحه 377-375 آمده است. در اين نامه سوابق خدمتگزارى پدر هويدا به بهائيت و برخى از تخلفات خود او در مناصب قبلى كه داشته آمده و از برخى دوستان بهائى او نام برده شده است. دو سند ديگر كه بهائى بودن هويدا را مورد تأييد قرار مى دهد، يكى نامه اى است كه يكى از سران جامعه بهائيت به نام قاسم اشرافى در تاريخ 12/6/1343 به مناسبت تصادف هويدا در جاده شمال و شكسته شدن پاى او، براى فرهنگ مهر ارسال داشته است و سند دوم گزارش ساواك از جلسه بهائيان ناحيه 2شيراز به تاريخ 19/5/1350 مى باشد.
انتصاب هويدا به صدارت نه تنها اعتراض عامه مردم بلكه حتى اعتراض «خواص» رژيم پهلوى را نيز برانگيخت. به طورى كه در يكى از گرارشهاى ساواك در دوران نخست وزيرى هويدا دست اندازى بهائيان به مراكز حساس مملكت به شدت فزونى يافت (مراجعه به جلد دوم خاطرات ارتشبد فردوست)
ج- پرويز ثابتى: وى معاون ساواك و سازمان اطلاعات و امنيت مخوف شاه) نيز به گفته خودش بهائى بوده است. او در شرح زندگى خود مى گويد«بنده از بدو تولد در يك خانواده بهائى مى زيسته و پدرم و مادرم بهائى بوده اند . لازم به يادآورى است كه در آن دوره استخدام بهائيان قانوناً ممنوع بوده است، به اين علت استناد ثابتى به بهائيت پدر و مادرش است نه خودش.
-پس از قيام 15خرداد نفوذ بهائيان در ايران افزايش مى يابد و در دانشگاه و ارتش و نيز عرصه هاى اقتصادى و فرهنگى افراد پرقدرتى از بهائيان بوده اند.
محمدرضا پهلوى معتقد بود كه بهائيان عليه او توطئه نمى كنند بنا بر اين وجودشان در مناصب دولتى براى او مفيد تلقى مى شد. آنان هم از اين موقعيت براى ثروتمند شدن و در دست گرفتن اقتصاد كشور سود مى جستند. آنان با استفاده از نفوذ سياسى خود در غصب اموال ديگران نيز كوشا بودند. به نظر فردوست كسب ثروت هاى فراوان به دست هژبر يزدانى همه متعلق به جامعه بهائيّت مى باشد و نام هژبر در حقيقت پوششى براى كسب قدرت اقتصادى توسعه اين فرقه بوده است.
نتيجه:
در دوران محمدرضا پهلوى بهائيت روند رو به رشدى مى يابد شخص شاه از گسترش نفوذ آنان به عنوان عناصر مطمئن و در ضمن بى خطر براى سلطنتش حمايت ويژه نموده است.
وضعيت بهائيان در اين دوره با شعارهاى مذهبى و ادعاهاى وابستگى به مكتب تشيع محمدرضا چندان سازگار نيست او مى توانست با تكيه بر آنان در مقابل فرهنگ هنوز غالب شيعه مردم و اقتدار روحانيت بايستد از آنان بعنوان كارگزار استفاده كند و هرگاه كه صلاح بداند در صورت خطرى از جانب آنان با نيروهاى مذهبى مردم آنان را كنترل كند.به عبارت ديگر شاه با استفاده فرهنگ غير شيعى وغرب باور بهائيان از آنان در راستاى استحاله فرهنگ مــذهبى - مـلـى و جـلب حمايت بيگانگان استفاده مى نمود و با استفاده از تضاد بين آنان و مردم ،‌اهرم كنترل آنان را در دستان خويش مى فشرد.
از ديدگاه حضرت امام (ره) بهائيّت با سازمان خود در ايران به جاسوسى براى اسرائيل يعنى بزرگترين دشمن مسلمانان در منطقه مشغول بود و در اساس براى شكستن مذهب شيعه و روحانيت به وجود آمده بود.مبارزات حضرت امام عليه بهائيّت تا پس از انقلاب هم ادامه پيدا كرد.

برگرفته از کتاب بهاییت در ایران


نوشته شده در تاريخ دو شنبه 1 اسفند 1390برچسب:برقه,بائي,شيخيه,مشروطه,ايران,جنبش, توسط عباسعلی

مقدمه
شيخ احمد احسايى اولين فرد مؤثر در ايجاد اين جريان بود و وى با ايجاد يك نوآورى در دين موجب شد تا نزد پيروان خود مرجعيت شيعه از اعتبار دينى و به تبع آن سياسى ساقط شود و كسانى به عنوان رابطين خاص با امام زمان مطرح کردند كه طبيعتاً قدرت پاسخگويى به همه نيازهاى دينى جامعه و افراد را نداشتند زيرا اين امر از عهده يك فرد آن هم بدون مراجعه روشمند به قرآن كريم و روايات صحيح معصومين خارج است و بهمين دليل ديرى نمى پايد كه ضعف اين افراد به پاى دين نوشته شده و ديرى نمى پايد كه دين با روش اخباريين كه هر نوع تفسير عقــلى از قرآن كريم را منـع مى نمود به شيئى قديمى ،كهنه و بى اثر تبديل مى شد.
نوآورى بعدى توسط سيد على محمد باب شكاف بين روحانيت اصيل و پيروان او را بيشتر نمود و بطوركلى مردم را در برابر دولت قرار داد و دين جديد كه ساخته شد با ايجاد شورش ها و ناآرامى ها به تبعيد بابيان از ايران منجر شد. آنان در تبعيد به فرقه سازى خود ادامه دادند و به ابزارى سياسى در دست دول استعمارگر مبدل گرديدند.

گفتار اول: كنشگران شيخيه:

رهبران اصلى اين گروه عمدتاً در دوره فتحعلى شاه زندگى مى كردند و بابيه به رهبرى يكى از شاگردان دومين رهبر اين فرقه در دوره محمدشاه ظهور نمود.
الف:شيخ احمد احسايى ( م1242 ه.ق)
اوايل قرن سيزدهم هجرى در عراق شهرت يافت و مريدانى كه به دورش جمع شدند شيخيه نام گرفتند.
شيخ احمد از اهالى احساء فرزند زين الدين بن ابراهيم بن قصر بن ابراهيم بن داغر مى باشد كه در ماه رجب سال 1366 ه. ق به دنيا آمد.
ايشان در دودمان پيرو مذهب تسنن زاده شده است. پس از مدتى از مذهب پدران خود برگشت و مذهب شيعه اماميه را قبول كرد.او در 20سالگى مقدمات علوم دينى (ادبيات عربى) را خواند و توجه خود را به اخبار و احاديث شيعه معطوف ساخت و در نتيجه پيرومذهب شيعه 12 امامى گشت.
كنشگران بابيان:
سيدعلى محمد باب (شيرازى) از لحاظ سياسى در مقابل دو اقتدار اصلى موجود در نظام اجتماعى زمانش مواضع مختلف گرفته است.
ايستادگى در مقابل دولت از سويى و اقتدار روحانيت از سوى ديگر:
او درمقابل دولت با تبليغ ظلم ستيزى و درمقابل روحانيت با معرفى كردن خود به عنوان باب امام زمان و سپس در دين سازى موضع گرفته است.درزمانى كه فشار از جانب هر يك از اين دو اقتدار زياد مى شد عقب نشينى هايى از باب مشاهده مى شد.
ادعاهاى سيد باب هر يك دليل خروج او از دين مبين اسلام است و حكم آن اعدام مى باشد.آنچه علما را از دادن قتل او بازمى داشت احتمال جنون او بود. اين موضوع خود نشان مى دهد كه تا چه حد با توجه به جو حاكم بر زمان ادعاهاى على محمد باب به دور از منطق و خارج از شرايط ذهنى زمان خود بوده است.نهايتاً علت دادن فتواى قتل او بلواهايى بود كه به خاطر او توسط توزيع كنندگان افكار و پيروانش ايجاد شد. به عبارت ديگر حكومت را بر اعدام او وام داركرد تا فتنه فروكش كند.

علل گرايش پيروان به بهائيگرى
علت اصلى گرايش به بهائيگرى در ابتداى ظهور آنرا نميتوان در اوضاع اقتصادى و سياسى آنزمان جستجو کرد. آقاى عبد الله شهبازى در کتابى مفصل کليه فاميلهاى بهائى ابتداى ظهور اين دين را با ذکر نام و سند معرفى مينمايد که بيش از نود درصد آنان يهوديانى بودند که همان اواخر مسلمان شده بودند. گويا دستورى به آنها داده شده بود تا خود را مسلمان معرفى کنند و با آغاز ادعاى ظهور به آدين جديد بپيوندند تا با اين گرايش برد تبليغاتى اين فرقه جديد بالاتر رود. اين کتاب را ميتوانيد در همين سايت مطالعه نمائيد.

علت گرايش از بعد اقتصادى :
دكتر يوسف فضايى در كتاب (تحقيق در تاريخ و عقايد شيخيگرى و بابيگرى و…) از ديد جامعه شناسى اديان به ريشه يابى اين جنبش ها و علت بروزشان مبادرت ورزيده و مى گويد: وضع اقتصادى و كشاورزى ناسالم و محدود دوره قاجاريه مبتنى بر كشاورزى سنتى و رابطه ارباب رعيتى و نظام فئوداليزم قرون وسطايى بود كه هر شهر بايد از نظر ارزاق خود را كفايت مى كرد.به اين علت اگر در شهرى به علت كمبود ارزاق قحطى پيش مى آمد و احياناً در شهرو ولايت ديگر ارزاق وجود داشت ، نمى توانست به ناحيه قحطى زده كمك كند زيرا حاكمان درحدود نصف ارزاق آنها را به جاى ديگر مى بردند و در انبارها نگه مى داشتند.
روى اين اصل دهقانان و زحمت كشان ديگر كه نيروهاى توليد كننده اقتصادى بودند هيچگونه تأمين اقتصادى و اجتماعى نداشتند و در نتيجه در فلاكت و تيره روزى و نااميدى به سر مى بردند و افق زردهايشان تيره بود و تن و روحشان در انتظار فرج و ظهور نجات دهنده خدايى بود.

علت گرايش از بعد امنيتى:
محمدرضا فشاهى در كتاب واپسين جنبش قرون وسطايى در قالب نظريات تضاد به بررسى علل و عوامل ايجاد و عوامل ايجاد فرقه هاى مورد نظر پرداخته و وضعيت امنيتى آن دوران را چنين بيان مى دارد: «نيروهاى نظامى دولت بلاى جان زحمتكشان بودند، زيرا دولت قاجار از ولايات و شهرها و دهات كسانى را كه عموماً بيكار و قلدر و قمه كش و به اصطلاح عوامانه لات و لوط كوچه و بيابان و گذر و خيابان بودند داوطلبانه به عنوان سرباز مزدور اجير و استخدام و جزء ارتش موهوم خود مى كرد .پس از ثبت نام و گرفتن اسلحه آنها را در محل زندگى خود آزاد مى گذاشت اين افراد درشهرها و دهات بلاى جان زحمت كشان مى شدند و از دسترنج آنها اخاذى و مفتخوارى مى كردند و جز ايجاد و تشديد تيره روزى مردم نقش ديگرى نداشتند و همچنين ماليات هاى ديگرى نيز بر روستائيان تحميل مى شد ،مأموران حكومت براى مخارج خود و افرادشان درمناطقى كه تحت اختيارشان بود مالياتى به نام تفاوت عمل دريافت مى كردند افراد قشون و پيكهاى دولتى به زور در خانه هاى روستائيان اقامت مى كردند و علاوه بر مخارج خود و چارپايانشان اهل خانه را مجبور به خدمت مى كردند و در صورت كمترين مقاومت آنها را با قنداق تفنگ و چماق مجروح مى كردند.

علت گرايش از بعد عقيدتى:
عقيده آوردن پيروان شيخ احمد احسايى به او به اين علت بود كه آنان در جنگ هاى ايران و روس ديده بودند که دولت و روحانيت اصولى با تمام توان وارد شدند و شكست خوردند.نا اميدى از اقتدار شاه و روحانيت آنان را به سمت اميد مستضعفان عالم يعنى امام زمان (عج) متمايل نمود و ادعاى ركن رابع از جانب شيخ آنان را فريفته كرد.

علل گرايش از بعد اجتماعى:
اگر بخواهيم درمورد زمينه اجتماعى پيوستن پيروان به فرقه شيخيه مشروح تر سخن بگوييم، مى توان گفت كه شكست در جنگهاى ايران و روس نوعى تحقير، فقر، گرسنگى و بيمارى براى ايرانيان به ارمغان آورد. دربار كه از روى خوشگذرانى و زياده طلبى نمى توانست از هزينه هاى خود كم كند به فساد مالى از قبيل رشوه گيرى و گرفتن ماليات مضاعف از مردم پرداخت. مظالم دولتى و بخصوص شكست تلاش روحانيت تراز اول در جنگ پس از ابراز حكم جهاد، زمينه را براى نوعى درون گرايى و كناره گيرى از امور اجتماعى در بين اقشار مختلف جامعه پديد آورد. احساس شكست و كناره گيرى صاحب نفوذان سياسى از امور دولتى وحكومتى كه بخشى از آن نيز مى تواند به علت فساد دربار باشد، موجب افزايش نفوذ قدرتهاى بيگانه در دربار شاهى گشت و ميل به دورى گزيدن از استبداد، فقر وشكستها، برخى از مردم را به سوى انديشه هاى خيالپردازانه گرايش داد. از اين رو با آن كه مقابله با افكار صوفيانه و اخباريگرى توسط علماى اصولى و پيشرفتهاى علمى آنان، دين و زندگى دينى را به واقعيتهاى اجتماعى و عملى نزديك تر مى نمود، اما همين تعارض نيز به نوبه خود زمينه را براى ظهور انديشه هاى نوى كه داراى خصلتهاى دنياگريز بودند فراهم تر كرد.

در مورد زمينه كسب وجهه باب در ميان مردم ، به غير از فراهم بودن زمينه تقابل دولت و ملت يكى به رهبرى شاه و ديگرى به رهبرى روحانيت، مى توان از نوع اعتقادات شاه نيز سخن به ميان آورد. در اين دوره محمدشاه بيش از هر كس ديگر تحت تأثير حاج ميرزا آقاسى استاد و صدر اعظم خود بود. به عقيده الگار«اخلاص بى چون و چراى محمد شاه به حاجى ميرزا آقاسى جايى براى گفتگو از مرجع مذهبى باقى نگذاشت.» حاج ميرزا آقاسى در ايروان به دنيا آمد و هنگام جوانى پدرش او را به عتبات عاليات برد و در محضر عبدالصمد همدانى صوفى معروف، به تحصيل پرداخت. در حمله وهابيه به كربلا استادش كشته شد و او به ايروان بازگشت و چندى در سمت منشى اسقف بزرگ ارمنى ايروان مشغول به كارگشت. «پس از سرگردانيهاى بيشتر در زى يك درويش در تبريز به دربار عباس ميرزا راه يافت و در آنجا خود را به عنوان معلم و رفيق محمد ميرزا مستقر كرد.» پيشگويى ها و خرافه پردازى هاى آقاسى زمينه را براى شيفتگى بيشتر شاه فراهم تر نمود. براى مثال معروف بودكه او وقتى براى سلامت شاه حرارت تابستان را كم كرده بود!
با توجه به همين نشانه ها و گزافه گويى هايى كه در مورد كرامات آقاسى و ديگر صوفيان بيان مى شد وبا توجه به فاصله گرفتن محمد شاه از علماى اصولى، محمد باب به خود جرأت داد و ماجراى درگيرى خود با علماى شيراز را به اميد اثر بر شاه براى او نوشت. اين درگيرى پس از ادعاى او به نيابت امام زمان (عج) صورت گرفت و در آن پس از شكست در بحث با علما، على محمد مجبور به توبه شد.همچنين او در زندان ماكو رســاله اى تحــرير كـــرده بــه حاج ميرزا آقاسى تقديم كرد.
به طور كلى در تفحص درباره رابطه دولت با فرقه بابيه بايد گفت به نظر مى رسد در دوره محمد شاه، فاصله گرفتن دولت يا دستگاه سياسى از متشرعين اصولى و گرايش دولت به افكار خرافى و صوفى مآبانه از جمله عواملى است كه زمينه را براى ابراز عقيده على محمد باب پس از طرد شدن از جانب روحانيت فراهم كرده است. حمايت حاكم اصفهان از او نيز بسيار كارساز بوده است. به عبارت ديگر در ابتدا سيد على محمد باب با استفاده از كسوت روحانيت و اعتبار نيابت امام زمان (عج) توانست عده اى را به خود جلب كند. پس از ابراز برائت روحانيت از او على محمد باب به دامن اقتدار دولت چنگ زد. يعنى در قدم اول با پشتيبانى اقتدار روحانيت وارد ميدان ادعاى خويش شد و پس از دستگيرى به دنبال جلب حمايت دولت براى مقابله با روحانيت رفت.
با استفاده از آنچه دراين گفتار آمد علل گرايش پيروان اين فرقه ها به آنان را مى توان به صورت زير جمع بندى نمود: على رغم برخى كه زمينه اجتماعى جنبش بهائيت را تضاد طبقاتى مبتنى بر عوامل اقتصادى مى دانند به نظر مى رسد كه طبقات اجتماعى آن زمان مبتنى برزمينه هاى سياسى شكل گرفته بود و ريشه اين جنبش عمدتاً در زمينه هاى سياسى و فرهنگى نهفته است نه اقتصادي. شكست اقتدار دين و دولت در جنگهاى ايران و روس و فقر عمومى مردم زمينه را براى گرايش به شيخيه در پيروان اين فرقه فراهم نمود. تمايلات صوفى گرايانه محمد شاه و صدراعظم ، خواست دولت روسيه و همراهى بريتانيا براى شكستن مهم ترين عامل انسجام اجتماعى جامعه ايرانى يعنى مذهب شيعه ، تضاد ميان دولت و ملت در بخش ساختار سياسي- اجتماعى و وجود جنبش شيخيه و تمايلات واقع گريز در اذهان عمدتاً طبقات پايين فرهنگى – سياسى جامعه نيز عمده ترين عواملى هستند كه زمينه را براى به وجود آوردن جنبش بابيه فراهم نمودند. از آن پس اين جنبش عمدتاً با حمايت بيگانگان در خارج از ايران برنامه ريزى شد و به حيات خود در شكل بهائيت و انواع آن ادامه داد.

نتيجه گيرى
در اين فصل شرح احوال كنشگران بهائيت از تأسيس فرقه شيخيه تا بهائيه يعنى از دوره فتحعلى شاه تا انقلاب مشروطه را بيان داشتيم. ظهور و تكامل اين جنبش در همين دوره اتفاق مى افتد و با پشت سرگذاشتن فرقه هاى گوناگون، از اين تاريخ به بعد عمدتاً در قالب يك فرقه مذهبى – سياسى به حيات خود ادامه مى دهد. توجه به سير روند خصوصيات رهبران اين فرقه نتايج جالب توجهى را به دست مى دهد. شيخ احمد احسايى با مرامى به شدت پايبند به ائمه اطهار و روايات آنان به طورى كه بنابر مشرب اخباريگرى تعبير و تفسير آن روايات را هم جايز نمى دانست، با تعبير نيابت عامه امام زمان (عج) به نيابت خاصه بدعتى در دين گذاشت كه در آخر عمر خود او موجب تكفيرش شد و بر همان اساس ، فرقه هايى پايه ريزى شد كه اسلام را منسوخ اعلام نمودند و به طورى كه خواهيم ديد با همكارى اسرائيل خواستار محو آن از كره زمين گرديدند.
اين فرقه ها با انگشت گذاشتن بر نقطه مركزى اعتقاد سياسى شيعه يعنى وجود امام زمان(عج) و محدود كردن نايب آن امام همام در وجود يك انسان تلاش نمودند زمام اعتقادات مردم را به دست گيرند. با توجه به شخصيت شيخ احمد احسايى، اين حركت فقط با خود بزرگ بينى او قابل توجيه است. او خود را در حدى مى ديد كه مى تواند با امامان معصوم تماس داشته باشد و دستورات دينى را مستقيماً از آنان دريافت دارد. چيزى كه از ديدگاه همه علماى اصولى شيعه در طى قرون ، كذب محض است ، زيرا اگر كسى به چنين مقامى دست يابد نيازى به ادعاى آن ندارد. او به عنوان نايب عام امام (يعنى مرجع تقليد) از جانب مردم مطاع است و با اين ادعا به مقام بالاترى نخواهد رسيد.تا آوازه علمى و تقوايى شيخ احمد احسايى در ايران بالاگرفت از جانب علما به ايران دعوت شد و حتى شاه براى تقرب جستن به اين درگاه نامه چاكرانه آن چنانى نوشت كه تا آن زمان براى هيچ يك از علما ننگاشته بود. از سوى ديگر اگر باب اين ادعا باز شود به راحتى مى تواند مورد سوء استفاده كذابين قرار گيرد و موجب انحراف در دين اسلام شود.
به طورى كه نتيجه آن را در سيدعلى محمدباب و بعد از آن در حسينعلى نورى مى بينيم. بنابراين به نظر مى رسد شيخ احمد نمى توانست تماماً آن كسى باشد كه ادعا مى نمود.
سيدعلى محمد باب با ادعاهايى كه بيمارگونه به نظر مى رسيد، كما اين كه تا مدتها علماى دين به علت احتمال خبط دماغ از دادن فتواى قتل او اجتناب ورزيدند، و حسينعلى نورى با سياست بازيهاى خاص خود و تلاش در جهت معقولتر نمودن آن ادعاها، درصدد جدا كردن مردم ايران از رهبران اجتماعى خود يعنى مراجع تقليد برآمدند. اين حركت از جانب اين دو نفر و عمدتاً با حمايت دولت روس و پشتيبانى بريتانيا انجام گرفت و با كسب موفقيتهايى در مراحل اوليه نظر ديگر دول اروپايى نظير فرانسه را نيز به سوى خود جلب نمود. در ادامه اين حركت، با كنار گذاشتن روسيه به علت وقوع انقلاب بلشويكى در آن كشور، دولت انگلستان به بهره بردارى از كاشته آنان پرداخت.
ادعاهاى وابستگى اين جنبش از زمان سيد على محمد باب به بيگانگان از اين روست كه او بخصوص پس از طرح ادعاهايش در شيراز و انجام مناظره با علماى وقت و طرد وى از جانب روحانيت ، تحت حمايت حاكم گرجى الاصل اصفهان قرار مى گيرد و بر اثر پذيرايى بسيار سخاوتمندانه آن حاكم بر شدت ادعاهايش مى افزايد. با برگزارى تجمع با بيان در دشت به دشت، اين ادعاها رنگ نوآورى دينى مى گيرد و به بدعتهاى تازه در دين مى انجامد. نقش حسينعلى نورى كه در ارتباط تنگاتنگ با سفارت روسيه بود بخصوص در ماجراى به دشت بسيار بارز است. اگر از ديد منافع خارجى به اين مسئله بنگريم، ايجاد شورشهاى سه گانه در ابتداى سلطنت ناصرالدين شاه خود زمينه اى است براى مقابله با دولت و گرفتن امتياز از آنان از سويى و ايجاد دودستگى ميان ملت از سوى ديگر. شايد اگر درايت اميركبير در بدنه دولت و هوشمندى علماى شيعه در ميان ملت نبود اين نقشه موفق مى شد و جدايى ايران شمالى و ايران جنوبى تحقق مى يافت، اما چنين نشد. تبعيد اين فرقه ها به خارج از ايران و صدور دستور اعدام على محمدباب توسط اميركبير، همراه با اعتقاد راسخ مردم به مذهب شيعه موجب شد تا نقشه شوم بيگانگان در ايران عملى نگردد.
ارتباط حسينلعى نورى كه يكى از جانشينان و مروجان اصلى بابيت و سپس بهائيت درايران به شمار مى آيد با سفارت روس كاملاً روشن و بارز است. او خود براى شكستن كيان و اقتدار روحانيت شيعه ، نوآورى دينى را تكميل كرد و به طورى كه خواهيم ديد، بهائيان عكا را مركز خود قرار دادند. از اين پس اين فرقه ، جهان وطنى آغاز كرد و به عنوان ابزار دستى براى شكستن اسلام در سراسر دنيا توسط دولتهاى استعمارگر به كار گرفته شد. بعدها اسرائيل هم كه به دنبال ايجاد شكاف در بين مسلمانان و شكستن اتحاد و اتفاق آنان بود و هست، از تقويت بهائيان دريغ نورزيد.
در سير تحولات تدريجى كنشگران بهائيت مى بينيم كه رهبرى دينى نهايتاً به نوعى رهبرى حزبى مبدل مى شود. اين تحولات از فرقه شيخيه كه با جداشدن از روحانيت شيعه خود را در پناه اقتدار دولت ايران قرار داده بود، آغاز گرديد. مخالفت باب با اقتدار دولت و روحانيت به جداشدن بابيان از دولت و ملت ايران انجاميد. سپس با طرد جانشينان او از كشور، رهبران اين فرقه به طور كلى جهان وطنى اختيار نموده در دامن اقتدار كشورهاى بيگانه قرار گرفتند و به عواملى در خدمت دولتهاى استثمارگر مبدل شدند. با آن كه در تعليمات بهائيت فعاليت سياسى منع شده است اما نحوه تعامل كنشگران اين جنبش با اقتدارهاى موجود در هر عصر نشان مى دهد كه به شدت از امكانات سياسى زمان خود بهره بردارى نموده اند. شيخيه تلاش مى نمود تا همسو با دولت وقت باشد، بابيه از تضاد ميان دولت و ملت سود جست و با تحريك مردم به ظلم ستيزى براى خود هوادارانى فراهم نمود و درمقابل دولت قاجار شورشهايى را رهبرى كرد. بهاءالله نيز با رفتن به سوى سياستمداران روس و عثمانى تلاش نمود تا از قدرت و نفوذ آنان براى اقتدار مذهبى خويش استفاده نمايد.حسينعلى نورى راه جهانى شدن اين فرق را با ايجاد روابط حسنه با دول بيگانه مانند روس و انگليس و فرانسه و عثمانى باز نمود. در فصول آينده خواهيم ديد كه عباس افندى با پيوستن به دول بيگانه ، وجه بين المللى اين آيين را تكميل ساخت و به حدى به دولت انگلستان خدمت كرد كه از انگليسى ها لقب «سر» دريافت كرد. شوقى ربانى اين دين را به شكل حزبى جهانى درآورد و جهان وطنى را رسماً اعمال نمود.
در جريان اين روند كلى ما شاهد جداشدن ها و تفرقه هاى زيادى در اين ميان هستيم. فرقه هاى جدا از يكديگر به فراوانى ساخته شد و مانند يك بمب خوشه اى فرهنگى گروههاى پراكنده اى را در كشور ما ايجاد نمود. اين روند نتوانست به انهدام فرهنگ مسلط شيعى بينجامد، اما به هر صورت افراد زيادى را از بدنه اصلى اقتدار دينى حاكم بر كشور كه به بيانى مبناى هويت فرهنگى اين مرز و بوم بودند، جدا كرد.

برگرفته از کتاب بهاییت در ایران


نوشته شده در تاريخ دو شنبه 1 اسفند 1390برچسب:فرقه,بهائيت,شاه,گرايش,پيروان, توسط عباسعلی

 

نگاهی جامعه شناسانه به فرقه بهاییت

پيشگفتار

بهائى گرى به عنوان يك جنبش اجتماعى در قرن سيزده هجري(نوزده ميلادى)در ايران پا به عرصه وجود گذاشت و به عنوان حركتى عليه سنتهاى دينى و اجتماعى حاكم بر جامعه به حيات خويش ادامه داد.اين جنبش در كنار حكومتهاى استعمارى و در مقابل فرهنگ اصيل ملي- اسلامى قرار گرفت و به عنوان ابزار استعمارگران به كار رفت.از نظر اجتماعى، بروز اين جنبش در ايران زمانى بود كه پس از جنگهاى ايران و روس به علت افزايش تماس با فرهنگ اروپايئ ، نو گرايى افكار بسيارى از متفكرين و نيز عوام را به خود مشغول كرده بود و در نتيجه مخالفت با سنتهاى غلطى نظير استبداد شاهان، زمينه براى ظهور حركتهاى اجتماعى فراهم شده بود. در چنين شرايطى جنبشهاى اصلاحى چندى در ايران شكل گرفتند و در اين فضا برخى به فكر تغيير فرهنگ ملى حاكم و ايجاد نوآوريهاى مذهبى افتادند.در نتيجه اين طرز تفكربود كه فرقه هايى چون شيخيه و بهائيه در كنار مكاتب سكولار در ايران ظاهر شدند و همواره در مقابل حركتهاى احياگر سنتهاى ملي- دينى ايستادند و حركتهاى سنت شكن را تأييد كردند. با اين طرز فكر كلى، اين فرقه ها، حتى اگر به قول بعضى به وسيله همان استعمارگران به وجود نيامده باشند، آلت دست استعمارگران قرار گرفتند.
براى بيان ضرورت مطالعه جنبشهاى مذهبى ايران از جمله بهائيت ، بايد گفت كه ايدئولوژى نقشى اساسى در ايجاد تشكل هاى سياسى دارد. يكى از مهمترين وجوه تمايز بين گروهها، دسته ها و احزاب سياسى، توجه به مرام يا ايدئولوژى آنان است.
هر ايدئولوژى براى خود جنبشى ايجاد مى كند و پهنه اى از جغرافياى سياسى را به خود اختصاص مى دهد.نظرى به جنبش هاى اجتماعى ايران در صد سال اخير نشان مى دهد كه همه آنان از نوعى ايدئولوژى مذهبى بهره مند بوده اند، چرا كه اززمان روى كار آمدن دولت صفويه به بعد، سياست كشور ما با دين عجين شد. از سوى ديگر نگاهى به ايدئولوژى هاى غير مذهبى وطرز تلقى مردم ايران نسبت به آنان از عدم موفقيت اين گونه مرامها در اين سرزمين حكايت مى كند. شدت دورى جستن مردم جامعه ما از ايدولوژى هاى سكولار(غيردينى ) به اندازه اى است كه در تاريخ پنجاه سال اخير ايران، قدرتمندان سياسى به راحتى توانسته اند آنان را از صحنه سياست حذف كنند و حتى براى مشروع جلوه دادن سركوب مخالفان خود آنان را به وابستگى به اين دسته از انديشه ها متهم نمايند. از آن جمله مى توان به سركوب سريع وابستگان و هواداران حزب توده بعد از نهضت ملى شدن صنعت نفت و متهم كردن مخالفين به انتساب به اين حزب در سالهاى بعد، و نيز استفاده از عبارت ماركسيست هاى اسلامى توسط محمدرضا شاه براى سركوب مخالفين مذهبى خويش در دهه 40 و 50 اشاره كرد.
اين امر نشان مى دهد كه در جغرافياى سياسى ايران زمين، براى ايجاد حركتهاى پايدار سياسى استفاده از ايدئولوژى هاى مذهبى به مراتب كارسازتر از ايدئولوژى هاى سكولار است. نگاهى به تاريخ ايران از دوره باستان تا به امروز اين امر را واضح تر مى كند. دولت مقتدر كورش كبير با اتكا به ايدئولوژى مذهبى زرتشت قوام گرفت و دولت ساسانيان براى تجديد آن شكوه به وجهى از همان ايدئولوژى تمسك جست. دولتهاى بنى اميه و بنى عباس چند قرن به اسم خلفاى اسلامى بر اين سرزمين حكومت كردند و پس از حكومت سلسله هايى كه تقريباً همگى خطبه هاى نمازجمعه را به نام خليفه بغداد مى خواندند ، اولين دولت پايدار ملى با تشكيل حكومت صفويه و با ايدئولوژى مذهب شيعه به وجود آمد و حدود دويست سال دوام يافت. بعداز نادرشاه كه دولت مستعجلى داشت، شاه بعدى به اين مناسبت كه اعقاب صفويه مشروعيت دارند، خود را وكيل الرعايا خواند وسلسله نسبتاً پردوام بعدى يعنى قاجاريه با استعانت ازدين و شاهانش با استفاده از لقب ظل الله پذيرش حكومت خود را بر مردم هموار نمودند. دو انقلاب صدسال اخير كشور نيز با نام اسلام و با ايدئولوژى مذهبى اتفاق افتاد و نظامهاى سياسى زمان خويش را دگرگون كرد.
اين واقعيت اهميت ايدئولوژى مذهبى و به تبع آن جنبش هاى مذهبى در ايران را نشان مى دهد و نيز توجه ما را به اين نكته جلب مى كند كه در انجام حركتهاى پايدار و در نتيجه تغييرات با ثبات دراين سرزمين ، همواره جنبش هاى مذهبى دخيل بوده اند.

اين واقعيت تيغى دو دم است ، چرا كه اصلاحگران مى توانند در بهبود اوضاع از اين قاعده سود جويند و ناصالحان در به بند كشيدن اين ملت و غارت ثروت هاى او از آن بهره مند شوند.از اين رو شناخت ابعاد اين واقعيت ضرورى است تا بتوان مصلحان حقيقى را از مدعيان دروغين اصلاحگرى بازشناخت. براى دريافت بهتر اين امر، لازم است به مطالعه جنبش هاى مذهبى ايران زمين، علل بروز و سازوكار انجام و سرانجام آنان بپردازيم. بررسى «چرايي» و «چگونگي» ظهور و دوام و رشد و يا انحطاط اين جنبش ها ما را نسبت به قواعد حاكم بر آنان آگاه مى نمايد و از اين طريق به سياستمداران و دلسوزان ملك و ملت رهنمود دقيقترى ارائه مى نمايد. در تاريخ دويست ساله اخير ايران جنبشهاى مذهبى فراوانى پا گرفته اند كه برخى از آنان مانند انقلاب مشروطه و انقلاب اسلامى موجب تحولات ملى شده اند و برخى ديگر مانند جنبش تنگستان و نهضت جنگل در قالب منطقه اى و با بخشى از مردم محدود مانده اند.
در اين تحقيق حركت بهائيت مورد نظر ماست.براى شناسايى اين حركت لازم است همه عوامل و زمينه هاى ابعاد دخيل در ايجاد و بقاى اين جنبش مورد بررسى قرار گيرد. برخى از محققين جنبش بهائيت را در رديف جنبشهاى اصلاحى قرار داده و ارزيابى نموده اند. آيا به واقع اين جنبش يك جنبش اصلاحى بوده است؟
ما به دنبال تعريفى جامع و مانع از جنبشهاى اجتماعى هستيم.با توجه به تعاريف و بحث فوق از نظرما:
يك جنبش اجتماع عبارت است از حركت مجموعه اى از انسانها، در زمينه اى از امكانات و محدوديتها، به صورت سازمان يافته، به دنبال يك رهبر يا مجموعه اى از رهبران ، با يك ايدئولوژى مشخص.اين حركت مى تواند يك حركت انقلابى براى ايجاد تغييرى بنيادى باشد و يا يك حركت آرام براى ايجاد تغييرى تدريجي.
ما نيز مانند تيلى معتقديم كه ايدئولوژى نشانه هر جنبش است.بنابراين از نظر اين نويسنده اگر ايدئولوژى جنبشى مذهبى باشد آن جنبش نيز مذهبى تلقى مى شود.

هدف از تحقيق
هدف از اين تحقيق بررسى چند و چون جنبش بهائيت به عنوان يك جنبش مذهبى از آغاز تا امروز است. سؤال اصلى ما اين است:فرقه هاى شيخيه، بابيه،ازليه و بهائيه( كه همه را تحت عنوان بهائى گرى در ايران خلاصه نموده ايم )كى، چرا،چگونه و توسط چه كسانى به وجود آمده اند؟ ديدگاهها و اعتقاداتشان چيست و در مقابل حوادث مختلف در ايران، از آغاز پيداش تا كنون، چگونه موضع گيرى نموده اند؟
در اين تحقيق مى خواهيم به جنبش بهائيت از زاويه جامعه شناسى سياسى بنگريم و نحوه تعامل آن را با اقتدارملى مورد توجه قرار دهيم. كيان و اقتدار ملى ايران بعد از دوران صفويه حول محور ايدئولوژى تشيع شكل گرفته است. به گمان ما قدرتهاى استعمارى از اين فرقه ها براى شكستن كيان يا اقتدار ملى ايران استفاده نموده اند.به عبارت ديگر فرضيه ما دراين تحقيق اين است كه از اين جنبش يا سلسله جنبش ها در ايران براى شكستن كيان يا اقتدار ملى، كه از زمان صفويه حول محور تشيع سامان يافته است استفاده شده و همواره در اين راستا ايفاى نقش نموده اند.
 

ايدئولوژى بهائيت

مذهب شيعه ،مذهب حاكم بر كشور و مراجع تقليد،رهبران حقيقى مردم ايران در دوره قاجاريه بود.دولتهاى روس و انگليس كه سلطه خود را بر دولت ايران مستقر كرده بودند براى شكستن اقتدار ملت ايران كه در مقابل آنان حاضر به تسليم نبود به فكر شكستن اقتدار مذهب شيعه افتادند و زمينه اين تفرقه را در مكتب شيعه يافتند و بر اساس آن به تحريم و ايجاد فرقه بابيه پرداختند.
ايدئولوژى بهائيت طى چند دهه تغييراتى مى يابد كليه مراحل تحول اساس ايدئولوژيك اين جنبش در دوره قاجاريه طى مى شود براى روشن شدن مرام اين فرقه بهتر است به معرفى ايدئولوژى شيخيه و بابيه و ازليه و بهائيت بپردازيم.
 

گفتار اول:ايدئولوژى شيخيه

اين ايدئولوژى با دست گذاشتن روى مفهوم« نايب امام زمان» از مكتب شيعه فاصله مى گيرد و نهايتاً با تدوين اصول و فروع دين جديد كاملاً از دين اسلام جدا مى شود.

1-تاريخچه شيخيه؛
در دوره آقامحمدخان و فتحعلى شاه قاجار با رشد دانش دين در نزد ايران و عتبات عاليات، مخالفت با تصوف و اخبارى گرى فزونى مى يابد و در همين اوان است كه رشد شيخيه و بعد از دوران بابيگرى و بهائى گرى از سوئى و مخالفت با آنان از سوى ديگر اتفاق مى افتد.
اصولى ها و اخبارى ها به نبوغ علمى رسيده بودند ، اصولى ها با نوشتن كتاب«جواهر» به نقطه اى از تكامل در كاربرد عقل به عنوان ابزارى براى استخراج احكام دين از متون مذهبى دست مى يابند و برخى از اخبارين (شيخيه) براى اجتناب از بكارگيرى عقل در پاسخ به انتقاد كسانيكه روش آنان را موجب تهجر وكهنه شدن دين مى دانستند با ابداع«ركن رابع» ادعاى ارتباط مستقيم با معصوم را طرح مى كنند بدين وسيله ادعا مى كنند كه از طريق مكاشفه و خواب و نظاير اينها فرامين در هر زمان را از خود امام معصوم مى گيرند تا نيازى به بكارگيرى عقل در تفسير دين نداشته باشند.
از طرفى فتحعلى شاه در دوره خود به تجديد بقاع متبركه امامان معصوم و امامزادگان همت گماشت تا بر مشروعيت خود از طريق جلب پشتيبانى نهاد دين بيفزايد.رهبران و مبدعان اصلى فرقه شيخيه كه خود مستقلاً از بهائيت تا به امروز به حيات خويش ادامه داده است، سيدكاظم دشتى و شيخ احمد احسايى مى باشد. شيخ احمد احسايى همانند ديگر دانشمندان شيعــه اعتقـاد بــه خاتميــت حضــرت رسول و امــامت و حيـات حضرت حجة ابن الحسن المهدى (عج) دارد. اين موضوع را در همه نوشته هاى خويش مانند شرح الزياره و جوامع الكلام بارها بيان كرده است.او در كتاب جوامع الكلام مى نويسد:
«حضرت محمدبن عبد الله(ص) خاتم الانبيا است و پس از او پيغمبرى نخواهد آمد زيرا كه خداوند فرموده: ولكن رسول الله و خاتم النبيين… و پيامبر فرموده است:لانبى بعدي.پس فرمايش آن حضرت حق است و بايد بپذيريم.
بنابراين عقيده ما اين است كه پس ازآن حضرت پيغمبرى نيست و او خاتم رسل مى باشد.»و در رساله حيوه النفس همين كتاب چنين مى نگارد:«والعله الموجب لنصـــب ابنــه الحســن ثم… ثم احســن بـن على ثم الخلف الصالح الحجه القائم محمد بن الحسن صلوات الله عليهم اجمعين.»(و همان علتى كه سبب نصب على بن ابيطالب به جانشينى او شود سپس… سپس حسن بن على العسكرى منصوب گردد و پس از او خلف صالح و حجت قائم محمدبن الحسن جانشين شود كه درود خدا بر همه ايشان باد»

يكى از نقاط افتراق شيخ احمد احسايى با علماى شيعه نوع عقيده او در مورد نواب امام زمان (عج) مى باشد. به نظر او ميان امام غايب و مردم بايد رجال الهى باشند كه ايشان واسطه فيض و رابط بين خلق و حجت خدا گردند و ايشان را به تقليد از قران كريم« قريه ظاهره» بين امام و رعيت مى ناميد.او صفات بسيارى ازجمله آشنايى به علوم ائمه و مذاق ايشان را براى قراء ظاهره قائل مى شد و اين صفات را به گونه اى عنوان مى نمود كه نهايتاً به شنونده القا شود كه خود او داراى آن صفات است و همان قريه ظاهره است درحقيقت با توجه به انديشه علماى شيعه باب نيابت خاصه امام غايب را كه از سال 329 (با شروع غيبت كبرى مسدود شده بود بار ديگر شيخ احمد باز نمود و خود را به تلويح همان نايب خاص يا باب امام و يا قريه ظاهره بين امام و مردم خواند. تنها تفاوتى كه او ميان قراء ظاهره و نواب اربعه قائل مى شد اين بود كه آنان از جانب خود امام به طور رسمى تعيين شده بودند و حال آن كه اينان به سبب بزرگى مرتبت خود حائز چنين مقامى مى گشتند.

شيخ داراى استادانى مبرز و نحوه سلوكى ساده و عارفانه بود. اما در لابلاى نوشته هاى شيخ مواردى يافت مى شود كه به سختى مى توان او را داراى چنين مرتبه اى دانست و البته اغلب آنان امروز به گفته كسروى بى دليل مورد انكار مريدان او مى باشد.او براى نشان دادن درجه بالاى علمى خويش هيچ سوالى را بدون پاسخ نمى گذاشت و شايد همين موجب شده باشد كه نقطه ضعف هايى را از خود به جا گذاشته باشد. نمونه اى از اين گونه پاسخها در رساله قطيفيه كه جزء كتاب جوامع الكلام مى باشد وجود دارد كه علاقه مندان مى توانند به آن مراجعه كنند. مثلاً در اين رساله مواردى در مورد شهر زنان آمده است كه به نوشته هاى خيالى يك اديب خيال پرداز بيشتر شبيه است تا يك رهبر موجه مذهبي.
شيخ احمد در كتاب جوامع الكلام و كتاب شرح رساله عرشيه گفتار تازه اى مطرح مى كند كه در كتب علماى شيعه يافت نمى شود.مثلاً او در مورد محل اقامت امام زمان (عج) مى گويد:«در اقليم هشتم(او زمين را داراى هفــت اقليــم مى داند و اقليم هشتم از ديدگاه او هور قلياء است كه بيرون از كره زمين است.) عالمى است به نام عالم هور قلياء كه در اين عالم دو شهر به نامهاى جابلقا و جابلسا در مشرق و مغرب ديده مى شود. چهار نفر در اين عالم هستند كه به حوضى مى ريزند براى شنيدن صداى ريزش آبها در حوض بايستى با دو انگشت خود گوشهايت را محكم بگيرى تا صداهاى خارجى به گوش تو نرسد آن گاه صداى مخصوصى خواهى شنيد كه همان صداى ريزش آبها است. مردم اين دو شهر به زبانهاى گوناگون سخن مى گويند و چون در آسمانها به هم مى رسند با هم صحبت مى دارند و اگر نيمه هاى شب در مكان خلوت و بدون سروصدايى بايستى و گوش فرا دهى صداى وزوزى مى شنوى كه همان طنين گفتگوى مردمان جابلقا و جابلسا است!.

شيخ احمد در رساله رشتيه كه در كتاب جوامع الكلام مندرج است، حضرت حجت را ساكن همين عالم هور قلياء و سرزمين جابلقا و جابلسا مى داند. در حالى كه عموم دانشمندان شيعه حضرتش را در روى زمين و ميان مـردم بـــاور مى دارند.
اغلب بيانات شيخ توسط او به خوابهايى نسبت داده مى شد كه از امامان معصوم مى ديد. از اين رو در بسيارى از موارد روش او از نظر استناد با روش علماى اصولى كه مطالب خويش را به قرآن كريم و روايات ارجاع مى دهند متفاوت است و مرجع مكتوبى ندارد. همانطور كه گفته شد مشرب فقهى او مشرب اخبارى است. شيخ احمد احسايى عقايد خويش را صريح و روشن بيان نمى كرد. شايد اگر نظرات او روشن بيان مى شد با توجه به مباحثات علمى مرسوم در آن زمان كه بين صوفيه و اخباريين و اصوليين در جريان بود، علماى وقت در همان آغاز به تك تك گفته ها و نوشته هاى او پاسخ مى دادند. اما به هر صورت در تاريخ نشانه هايى از برخورد علماى شيعه با او به چشم مى خورد.بـــراى مثال شهيد ثالث به علت رد معاد جسمانى توسط شيخ او را تكفير نمود. شيخ محمدحسن نجفى يكى از علماى بسيار معتبر در نزد شيعيان و صاحب كتاب مشهور جواهر نيز كه همزمان با او مى زيسته است، پيرو ادعاى شيخ در مورد شنـاسـايــى و تشخيص بيانات و احاديث معصومين ، بر روى پاره كاغذ چركينى از خودش جمله اى را به عربى نوشت و به شيخ داد تا بازشناسد. شيخ احسايى فريب حالت نوشته را خورده بى غور و درنگ گفت كه اين يكى از احاديث ائمه است. بعد از آن هرقدر صاحب جواهر اصرارورزيد كه اين بيان از خود من است شيخ نپذيرفت و زير بار نرفت.

سيد كاظم رشتى نيز مانند شيخ احمد خود را مسلمان و شيعه دوازده امامى مى داند و معرفى مى كند. او اعتقادات خود را در وصيت نامه اش كه در ابتداى كتاب مجموعه الرسائل آمده چنين مى نگارد:
«وصيت من آن است كه شهادت مى دهم… كه محمدبن عبدالله بنده خدا و فرستاده اوست. تمام شرايع منسوخ شده اند جز اسلام كه تا روز قيام باقى خواهد بود… شهادت مى دهم به دوازده نفركه بنص پيامبراسلام به جانشينى معرفى گشته اند و عبارتند از ابوالحسن على بن ابيطالب سپس… سپس ابوالقاسم حجه ابن الحسن كه عدل و دادگرى را روى زمين بگستراند. او نمى ميرد تا آن گاه كه بت پرستى را از جهان براندازد.خدايا اينان پيشوايان من اند… آنچه پيغمبر اسلام فرمود حق است و شكى در آن نيست و شريعت او تا پايان روزگار پا بر جا خواهد بود.»
سيد كاظم رشتى، به موضوع قريه ظاهره اهميت زياد مى داد و پياپى مردم را به يافتن اين رجل الهى دعوت مى نمود و در واقع به طور غيرمستقيم آنان را به سوى خويشتن مى خواند. وى مدعى بود كه اساس دين بر شناسايى چهار ركن استواراست: خدا، پيغمبر،امام و باب امام يا قريه ظاهره.اما مردم نمى توانند به معرفت خدا و پيامبر و امام و شناخت آنان نائل گردند زيرا كه از دسترسشان بدورند. پس بناچار بايد به دنبال ركن چهارم و يا شيعه خالص باشند و با شناخت او به معرفت اركان بعد نائل آيند. بر اين پايه وى مريدان بسيارى را گرد آورد.
سيد كاظم همانند شيخ احمد به هر پرسشى پاسخ مى داد. او به سنت استادش به دنبال هر گفته اى آن را از معارف و اسرار و رموز ناگفتنى الهى به شمار مى آورد.براى نمونه در رساله اى بنام شرح خطبه طنتجيه كه به حضرت علي(ع) نسبت داده مى شود، اما اين استناد سند درستى از ديدگاه علماى شيعه ندارد، درباره ملائكه آسمانها مى گويد: «رؤساى ملائكه در هر آسمانى معلومند. فلك اول ملائكه كلى آن اسماعيل است، فلك دوم سيخائيل و سيمون و زيتون و شمعون و عطيائيل،فلك سوم سيديائيلو زهريائيل، چهارم صاصائيل و كليائيل و شمائيل، پنجم كاكائيل و فشائيل، ششم سمحائيل و مشوائيل، هفتم قرثائيل و رقيائيل، هشتم ملائكه آن زيادند مانند نهفائيل و صرصرائيل و… » و به همين سياق و قافيه 67 اسم ديگر به اين اسامى مى افزايد.

او در كتاب مجموعه الرسائيل در رساله هيأت مى نويسد:«علت برودت و رطوبت زمين ماه است! و جزر و مد درياها به سبب او است و شنيده ايم كه در مغرب زمين شيشه اى ساخته اند كه چون آن را مقابل ماه بگيرند پر از آب مى شود! و يا در كتاب شرح القصيده راجع به كلمه قبه (گنبد) چنين سخن مى گويد كه قبه اى را به ارتفاع هفده فرسنگ از دود مى داند و قبه اى را از مس و مسكن طوايف جن به شمار مى آورد و از قبه اى به نام گورستان اهل عالم ياد مى نمايد و قبه اى را هم متعدد بيان مى كند و قبه اى را… و در آخر مى نويسد:«هشيار باش و حواست را به من متوجه نما كه اين مطالب را كسى جز صاحبان خرد و انديشه درك نمى كنند و بسيارى از رموز عجيبه و غريبه را من پنهان مى كنم زيرا كه براى شنيدن آن كسى را نمى يابم و در دلم مطالب زيادى است كه هرگاه سينه ام از آن تنگى مى كند زمين را با دستهايم حفر مى نمايم و اسرار دلم را به زمين مى گويم»
سيد كاظم براى شيخ احمد مقامات علمى و روحانى بسيار قائل مى شد و خود را شاگرد يگانه و وارث و بهره مند از دانش ها و دين جويى هاى او عنوان مى نمود. ! !

پيرامون اصول عقايد شيخيه:
غير از اختلاف در مورد نواب امام زمان برخى اصول عقايد شيخيه با عقايد متشرعه متفاوت است در مـورد معــاد، مى گويد: عقيده شيعيان و ديگر پيروان مذاهب اسلام معاد جسمانى است ولى شيخ احمد معاد را روحانى مى دانست البته پس از آن كه معاد را روحانى از نوع جسم هور قليايى دانست.اصل معاد را مانند اصل عدالت از رديف اصول دين و مذهب كنار گذاشت و حذف كرد. او مى گفت كسى كه به آيات قرآن معتقد است الزاماً به معاد هم معتقد خواهد بود.

اصل عدالت: شيخيان اين اصل را از اصول دين حذف كرده و گفتند لزومى ندارد كه صفت عدالت خدا را از ميان صفت هاى ديگر او جدا كنيم و اصل دين قرار دهيم. ولى شيعيان عدالت را جزء اصول دين قبول دارند .البته از نظر شيعيان عدالت چنين نيست و يكى از صفات خداست ولى چون عده اى از مسلمانان بنام اشاعره اعتقاد به عدالت خداوند نداشتند براى اعلام موضع شيعه در مقابل اشاعره اين صفت جزء اصول مذهب شيعه قرار گرفت.
اصل امامت:شيعيان اصولى وجود امام زمان را به عنوان حجت حق بر روى زمين مى دانند و رهبران دينى خود را نايب امام زمان مى خوانند و شرط اين فقاهت و عدالت و رهبرى امت مى شمارند در شيخيه امام عنوان مقتدا و پيشوا است و بر شيعه كامل و ركن رابع هم اطلاق مى شود .از نظر آنان ركن رابع يا امام زمان يا شيعه كامل بايد از نجبا باشد كه دين را حفظ كند و هر بدعت گذارى را دفع نمايد. از نظر شيخيه:زندگى امام زمان در جسم هور قليايى است و زندگى روحانى دارد و آزادى او مانند زندگانى ما نيست و بلكه به اراده خداست و داراى زندگى برزخى است به اين ترتيب در هنگام ظهور ممكن است در قالب خود نباشد.
معراج: معتقد به معراج روحانى پيامبر هستند چون معتقدند آسمانها و افلاك پاره شدنى نيست و محال است تا انسان با جسم عنصرى خود آسمانها را پاره كرده بالا برود. در مورد فقهى روش استنباط احكامشان شبيه روش اخباريون است و معتقدند كه عقل حجيت ندارد و بايد از ظاهر روايات پيروى نمود وتفسير قرآن را جايز نمى دانند.
 

گفتار دوم:ايدئولوژى بابيه

عمده فعاليت هاى آنان نيز حول محور مهدويت دور مى زند. ابتدا به پيروى از شيخيه على محمد باب خود را ركن چهارم يا قريه ظاهره و سپس خود را امام زمان معرفى مى نمايد. و اين درحالى بود كه پيروانش گردهم نشسته و اسلام و اساس آنرا منسوخ اعلام نمودند. البته على محمد باب در شعبان سال 1264 يك هفته بعد از ادعاى مهدويت در حضور ناصرالدين ميرزا وليعهد زمان توبه كرد. اما در اواخر سال 1264 دوباره ادعاى مهدويت نمود وبه نسخ احكام اسلام پرداخت و خويشتن را پيامبر خواند و سرانجام خود را به مقام الوهيت رسانيد! البته به دليل دور بودن پيروانى از على محمد (در زندان بود) ادعاى آخرين او كمتر به گوش پيروانش رسيده است.

پيرامون اصول عقايد بابيان
1-اصول تعاليم باب:على محمدباب با توجه به شماره ابجد على محمد با حروف رب خود را رب اعــلى ناميــده است.
2-على محمد باب خاتميت پيامبر اكرم را نفى مى كند و پيامبرى خود را اعلام مى كند و نويد آمدن پيامبرهاى بعدى را مى دهد و معتقد است كه مقام او از مقام پيامبر بالاتر است و پيامبران بعدى از او بالاتر خواهند بود. وى در هر صورت تا در قيد حيات است او رب اعلى است.
3-در مورد قيامت، على محمد موت و قبر و سؤال ملائكه در قبر و ميزان و صراط و حساب و كتاب و امثالها را تعبيـر مى كند قيامت از نظر او در همين دنيا اتفاق مى افتد و قيامت بعد از مرگ را جز خدا كسى نمى داند .
على محمد باب منكر توحيد و نبوت و معاد و امامت بوده است و در 6مرحله ادعاى خويش را تغيير داده است:
1-ابتدا سيد ذكر بوده ادعاى ذكريت كرده است.
2-ادعاى بابيّت (نايب خاص امام زمان).
3-ادعاى مهدويت.
4-ادعاى نبوت.
5-ادعاى ربوبيت.
6-ادعاى الوهيت.

فروع دين با بيان:
1- از فروع تعاليم باب محو كردن تمام كتب دينى و علمى و ادبى و اخلاقى بوده است.
2- على محمد باب منهدم كردن ابنيه و بقاع روى زمين از كعبه تا قبور انبياء و ائمه و تمام مساجد و كنسيه ها و كليساها و بت خانه را و هر بنايى كه به اسم ديانت باشد را واجب كرده است.
3- چون على محمد باب متولد شيراز بوده است به هر شخصى كه به او روى مى آورد واجب نموده كه خانه شيـراز خود را به طور مخصوص بنا كنند.
4- هر چيز گرانبها كه صاحبى ندارد متعلق به باب است.
5- حج بيت شيراز بر تمام مردان بابى دنيا واجب است.
6- ازدواج به رضاى زوجين است.
7- لباس ابريشم و طلا و نقره براى مرد حلال است.
8- بر معلم حرام است شاگرد را بزند و در صورت ضرورت بايد پنج ضربه به اطراف لباس او بزند هـر گاه از 5 مـرتبــه زيادتر شد يا چوب به بدن او خورده نوزده روز زنش بر وى حرام مى شود.
9- سال بابيان نوزده ماه و ماه نوزده روز- روزه نوزده روز و روز عيد فطر اول نوروزاست .
بحثى درباره من يظهره الله: باب به مردم مژده ظهورش را داده و گفته هر كس در هر زمانى من يظهره الله را درك كرد هر چه او گفت بپذيرد و حتى اگر يك نفر ادعا كرد كه من يظهره الله است حتى اگر او نبود باز هم بپذيرد. به عقيده باب من يظهره الله محمد بن الحسن العسكرى است و محل ظهورش را مسجد الحرام مى داند.لقب او قائم است.
 

گفتار سوم: ايدئولوژى ازليه و بهائيه

مرام ازليان همان مرام بابى گرفته شده از على محمد باب است. فقط وجه تمايزشان اين است كه صبح ازل را جانشين باب مى دانند. آثار صبح ازل عمدتاً توضيح و تفسير آثار باب است. درمورد ايدئولوژى بهائيه بايد گفت كه بهاءالله همچون على محمد دين اسلام را منسوخ اعلام نمود و دين جديدى را آغاز نمود. ميرزا حسينعلى دعاوى چندى داشت كه هر جا به تناسب موقع و مقام و شخص طرف خطاب يكى از آنها را مدعى مى شد گاهى خود را مصداق "من هيچم و كم زهيچ" و گاهى خود را "آفريننده پروردگاران"

پيرامون اصول عقايد بهائيان
احكام بهائيّت :
احكام اعلام شده از جانب حسينعلى بهاء بر اساس احكامى است كه از جانب على محمد باب در كتاب بيان آمده است. البته در فلسفه و فروع تفاوتهايى بين اين دو مى باشد.
1- نماز و روزه: به عقيده بهائيان از اول بلوغ واجب مى شود- نماز ميت از نظر آنان 7ركعتى است.
2- قبله: به نظر بهائيان جهت قبله همان جايگاه جسد بهاءالله در عكا است.
3- محارم: ازدواج با محارم در اين آيين مگربا زن پدر منع نشده است.
4- عيد: روز ولادت ميرزا حسينعلى و روز بعثت باب اعياد واجب است.
5- ازدواج با بيش از دو زن حرام است ولى خود ميرزا به دو سه زن هم قناعت نكرده است.
6- معاملات ربوى آزاد است، حجاب زنان و ترك تراشيدن ريش مردان ملغى شده است.
- يكى از ابداعات بهاءالله نفى روحانيت و نهى نمودن اين نهاد است.
- بعد از على محمدباب 8 نفر ادعاى من يظهره الله كردند كه هيچكدام به موفقيت ميرزا حسينعلى نورى نبوده اند.
- در كتابهاى مذهبى بهائيان از دخالت درسياست منع شده اند.
ميرزا حسينعلى نورى مى گويد: اين حزب بهائيان در مملكت هر دولتى ساكن شود بايد به امامت و صدق و صفا با آن دولت رفتار نمايد.
بحث در خصوص من يظهرالله بهائيان
من يظهرالله بهائيان لقبش بهاءالله است.
امروزه از هر بهائى كه بپرسيد حسينعلى داراى چه مقامى است مى گويند من يظهرالله ، ولى باب مى گفت كه بايد اسمش محمد باشد كه با توجه به عقايد بهائيان اسمش حسينعلى است به گفته باب بايد محل ظهورش مسجد الحرام باشدكـه بـا نظر بهائيان بغداد است.
مى توان نتيجه گرفت كه من يظهرالله به عقيده على محمد باب همان حضرت حجت(عج) است و نه بهاء .
 

نتيجه گيرى

با توجه به آنچه گفته شد جهت گيرى كلى ايدئولوژى اين فرق جداسازى ملت ايران از مراجع تقليد و مشغول كردن آنان به مكتبى ساخته بشر است ، مكتبى كه جنبه هاى غيرعقلانى آن به عقلانيتش مى چربد و به تدريج از صحنه عملى زندگى اجتماعى و سياسى خارج مى گردد.در نهايت گرايش به اين ايدئولوژى موجب جداشدن مردم از دين و ديندارى گرديده پيوستن به مكاتب غيردينى را تسهيل مى نمايد. نمونه هاى اين جداشدن از دين و ديندارى و گرايش به مكاتب سكولار را در كنشگران بهائيت در دوران مشروطه و پهلوى خواهيم ديد.
در اين فصل روند جدايى ايدئولوژى بهائيت از ايدئولوژى شيعى مشخص گرديد. ابتدا در مسئله نيابت امام زمان (عج) تغيير ايجاد شد و پيروان آيين شيخيه از مرجعيت شيعه كه آنان را نايب امام زمان مى دانستند جدا گرديدند و به ركن رابع پيوستند. با توجه به اختيارات انحصارى ركن رابع در تفسير دين در شيخيه و تفسير و تدوين اصول جديد در بابيه، با ارائه تعبيرات تازه از اصول توحيد، نبوت، معاد،عدل و امامت توسط على محمدباب دين تازه اى بنا نهاده شد و آيين اسلام منسوخ اعلام گرديد. ايجاد آيين و مناسك تازه در فروع دين پيروان على محمد را از ديگر شيعيان در زندگى عملى و اجتماعى نيز جدا نمود. با ادعاى بعثت بهاءالله و افاضات او،بابيه از حالت سنتى خارج شد و به آداب و رسوم متناسب با ذائقه روز نزديكتر گرديد. اين نزديكى با سهل تر كردن احكام مربوط به روابط جنسى و وجهه هاى ظاهراً انسان دوستانه در مجازات دزدان و حكم به عدم سوزاندن كتب قابل مشاهده است.به اين ترتيب آيين جديد نام بهائيت گرفت.
اگر از زاويه جامعه شناسى سياسى به اين تحولات بنگريم، روند مقابله با اقتدار سياسى مذهب شيعه كه در دوره قاجار درايران و در بين عموم مردم حاكم بود به خوبى مشاهده مى شود. مقام نيابت امام زمان (عج) كه شيعيان براى مراجع خويش و فقها قائل هستند نقطه كليدى در انديشه سياسى شيعه است. پيروى از نايب امام زمان به شيعيان اين امكان را مى دهد كه در هر عصرى به تشكيل حكومت مورد نظر و اعتقاد خويـش بپردازنــد. معصوم نـدانستـن ايــن نــواب امام عصر(عج) و پيروى از اعلم و اعدل فقها قائل هستند نقطه كليدى در انديشه سياسى شيعه است. پيروى از نايب امام زمان به شيعيان اين امكان را مى دهد كه درهر عصرى به تشكيل حكومت مورد نظر و اعتقاد خويش بپردازند. معصوم ندانستن اين نواب امام عصر(عج) و پيروى از اعلم و اعدل فقها ضمن انتخابى بودن و امكان تغيير مرجع در هر زمان، ضمانت اجرايى خوبى براى منزه ماندن اسلام و مديريت جامعه اسلامى از سوء برداشت ها و سوءمديريت هاست. انتخابى بودن مرجع و ولى فقيه ضامن مردمى بودن آن و امكان تغيير آن با سلب عدالت و يا اعلميت از او ضمانت كننده حفظ دين و مديريت آن از كج انديشى و ناتوانى هاست.اگراين نيابت عام مبدل به نيابت خاص شود، ديگر امكان انتخاب،تغيير و سرپيچى از آراء خودسرانه فردى كه نايب خاص تلقى شده و فرامين خود را منتسب به امام معصوم مى نمايد از بين مى رود. به اين ترتيب هرگونه تعبير و تفسير از دين از جانب نايب خاص امكان پذير مى شود و بر اين اساس هم محتواى دين و هم حاكميت آن با بحران مواجه مى گردد. اين وضع دربلند مدت نتيجه اى جز سرخوردگى از دين و جدايى آن از سياست نخواهد داشت.
به اين ترتيب در آيين شيخيه از لحاظ سياسى تشكيل حكومت دينى با مشكل بزرگى مواجه خواهد شد. اين فرقه بر حساس ترين نقطه سياسى مكتب شيعه درزمان غيبت كبرى انگشت مى گذارد كه سرمنشأ اقتدار روحانيت شيعه مى باشد. بعد از مشوه شدن اصل نيابت امام عصر(عج) با ملغى نمودن دين اسلام از جانب باب و بهاءالله اين حركت به سوى محو كامل دين اسلام از صحنه اجتماع پيش مى رود. مخالفت با وجود قشرى به نام فقها كه طبق قرآن كريم در مكتب اسلام براى تفسير متشابهات و نگهبانى از دين و در انديشه شيعيان و هم اهل سنت در صورت تشكيل حكومت اسلامى براى مديريت جامعه در نظر گرفته شده است در انديشه هاى باب و حسينعلى نورى به حدى است كه وجود چنين قشرى را در آيين بهائيت ممنوع اعلام مى كنند.
جدا شدگان از اقتدار روحانيت به علت پيروى از مكتب شيخيه به راحتى در دامن آيين جديد يعنى بابيت مى افتند. اين كه معانى جديد اعتقادى و رفتارى از طرف على محمد باب با قصد بهره بردارى سياسى بيان شده باشد، مورد بحث ما نيست. هر چند رد پاى دولت روسيه در ايجاد اين نوگرايى دينى و يا حداقل كمك به ايجاد آن كاملاً مشهود است، اما چنان كه در فصل گذشته گفته شد در عمل شكسته شدن اقتدار مذهب شيعه در ايران به معناى شكسته شدن اقتدار ملى در اين كشور است و به نظر مى رسد حمايت روسيه وسپس انگلستان و بعد از آن اسرائيل و ايالات متحده آمريكا از اين فرقه، انگيزه اى جز شكستن اقتدار ملت ايران نداشته باشد. البته بايد خاطر نشان سازيم كه شواهد چنين نشان مى دهد كه هيچ مكتبى نمى تواند جايگزين مكتب ريشه دار و عميق شيعه در كشورى كه به كشور امام زمان (عج) مشهور است شود. به ويژه در مكتب بهائيت تشتت به گونه اى است كه همواره مانند يك بمب خوشه اى فرهنگى رهبر تازه اى ظهور مى كند، مكتب جديدى احداث مى شود و فكر نوى مطرح مى گردد. وعده اين نوبه نو شدن ها در گفتار سيد باب نيز داده شده است در آن جا كه او از آمدن پيامبران آينده و من يظهره الله سخن مى گويد.

برگرفته از کتاب بهاییت در ایران


نوشته شده در تاريخ دو شنبه 1 اسفند 1390برچسب:فرقه,بهائيت,مذهب,ايران,, توسط عباسعلی