سایت سازبیست تولزکد لوگوهای سه گوشه
اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام
اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام
مــــذهـــبي - فــــرهنـــــگي

شیعه و دفاع از حریم آن

در خطبه های حضرت زهرا علیهاالسلام

 

مریم حکمت نیا(1)

 

چکیده

«شیعه» نامی آشنا در فرهنگ توحید بوده و قرآن بزرگ ترین شاهد این گفتار است. در قرآن، حضرت ابراهیم علیه السلام «شیعه» نامیده شده است؛ زیرا ادامه دهنده جریان توحیدی حضرت نوح علیه السلام بود. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و حضرت علی علیه السلام نیز شیعه بودند.

«تشیّع» راهی جدا یا منشعب از اسلام نیست، بلکه امتداد خط حضرت محمّد صلی الله علیه و آله و استمرار طریق توحید است. روشن است که در راه خدا و جریان توحیدی، انتخاب خلیفه و وصیّ پیغمبر همانند انتخاب پیامبر، فقط به دست خدا و به فرمان او انجام می گیرد. این همان اعتقادی است که شیعه را از دیگران ممتاز می گرداند.

حضرت زهرا علیهاالسلام در خطبه مبارک خود، به دفاع از این بینش می پردازد و در مقابل تمام جریاناتی که تا آن زمان پدید آمده بودند یا در آینده به تبع آن ها می توانستند پدید بیایند، ایستاده، مخالفت صریح خود را اعلام می کند؛ زیرا نتیجه آن ها را بسیار شوم می داند که جز خون ریزی و بدبختی ثمره ای نخواهد داشت، در حالی که اگر همان جریان برگزیده الهی که در رهبری حضرت علی علیه السلام متجلّی بود، پس از رسول اکرم صلی الله علیه و آله ادامه می یافت، یقینا به خوش بختی و سعادت تمام جوامع بشری منتهی می شد و اسلام آینده ای روشن و درخشان می داشت که در سایه آن، مردم در نهایت آسایش و رفاه، از نعمت های فراوان مادی و معنوی بهره مند می شدند و درهای برکت از آسمان و زمین برایشان گشوده می گشت؛ ولی افسوس!

کلیدواژه ها: حضرت زهرا علیهاالسلام ، شیعه، ولایت، رهبر، خطبه.

تاریخ و چگونگی پیدایش شیعه

 

«شیعه» در لغت، به معنای پیرو، یار و یاور است و در عرف فقها و متکلّمان، به پیروان حضرت علی علیه السلام اطلاق می گردد.(2)

 

لفظ «شیعه» را در بیشتر کتاب های لغت و تاریخ می یابیم؛ چنان که در قرآن و احادیث نیز به آن اشاره شده است. خداوند تبارک و تعالی در آیه 8385 سوره صافّات پس از ذکر حوادث حضرت نوح علیه السلام می فرماید: «وَ اِنّ مِن شیعته لَاِبراهیم إِذْ جَاء رَبَّهُ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ إِذْ قَالَ لِأَبِیهِ وَقَوْمِهِ مَاذَا تَعْبُدُونَ»؛ از شیعیان او [حضرت نوح علیه السلام ] ابراهیم است که با قلب سالم و دور از بیماری به پروردگارش روی آورد، آن گاه به پدر و قومش گفت: چه می پرستید؟ فاصله زمانی بین حضرت نوح علیه السلام و حضرت ابراهیم علیه السلام بیش از دو هزار سال است، ولی به دلیل آنکه حضرت ابراهیم علیه السلام راه حضرت نوح علیه السلام را در پرستش خدای یگانه و مبارزه با بت پرستی و غیرخداپرستی در پیش گرفت، «شیعه» نامیده شد.

در آیه 15 سوره قصص، پرورردگار متعال پس از ذکر قصه حضرت موسی علیه السلام می فرماید: «وَدَخَلَ الْمَدِینَةَ عَلَی حِینِ غَفْلَةٍ مِّنْ أَهْلِهَا فَوَجَدَ فِیهَا رَجُلَیْنِ یَقْتَتِلَانِ هَذَا مِن شِیعَتِهِ وَهَذَا مِنْ عَدُوِّهِ فَاسْتَغَاثَهُ الَّذِی مِن شِیعَتِهِ عَلَی الَّذِی مِنْ عَدُوِّه ...»؛ در حال غفلت مردم وارد شهر شد و دو نفر را دید که با یکدیگر در نزاعند: یکی از شیعیان او و دیگری از دشمنان او. پس آن که از شیعیان او بود برای مبارزه با دشمن از او کمک طلبید ... .

حضرت موسی علیه السلام به یاری شیعه اش شتافت، با یک مشت به زندگی اش خاتمه داد و او را از جنگ و منازعه برای بار دیگر نهی فرمود. در این آیه، «شیعه» به معنای یار و دوست و هواخواه است که در مقابل دشمن قرار دارد.

با توجه به آیات مزبور، روشن می شود که لفظ «شیعه» پیش از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله ، در زمان حضرت موسی علیه السلام و پیش از ایشان در عصر حضرت ابراهیم علیه السلام نیز وجود داشته است و تاریخی دیرینه دارد؛ چنان که بر معنای عام نیز دلالت می کند که همانا «پیرو» و «دوست» و «هواخواه» است.

اما چگونه و چسان و از چه زمانی این لفظ مبارک در خصوص یاران و پیروان حضرت علی علیه السلام استعمال شده، موضع اختلاف مورّخان و نویسندگان مذاهب است:

بعضی از نویسندگان پیدایش شیعه را از زمان وفات پیامبر خدا و پدیدآمدن مسئله انتخاب خلیفه در «سقیفه بنی ساعده» دانسته اند.

جمعی دیگر  به اصطلاح خودشان  تکوّن حزب شیعه را پس از شهادت امام حسین علیه السلام تاریخ زده اند.

بعضی نیز معتقدند: شیعه زمانی به وجود آمد که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله واپسین لحظات زندگی خویش را در این عالم سپری می کرد. او از مردم خواست دوات و ورقی حاضر سازند تا کلماتی را بر آن ها املا کند. بعضی از اصحاب پیامبر با آوردن کاغذ و قلم مخالفت ورزیدند و با عمر بن خطّاب، که می گفت: پیامبر از شدت تب هذیان می گوید و دستورش لازم الاجرا نیست، همصدا شدند. از همین جا بود که اختلاف و دوگانگی بین مسلمانان پدید آمد و بعدها به پیدایش شیعه و غیرشیعه انجامید.

گروهی دیگر برآنند که اصلاً تاریخ شیعه به پیش از تمام این اقوال برمی گردد؛ زیرا پیغمبر صلی الله علیه و آله خود سنگ زیربنای تشیّع را نهاد. با این حساب، در زمان پیامبر صلی الله علیه و آله و حتی پیش از بیماری ایشان، شیعه به دست مبارک خود پیامبر خدا شکل گرفت و به وجود آمد.

بی تردید، تمام اخبار و اقوال و نظریه های مزبور تنها تاریخ به وجود آمدن اختلافات و شکل گرفتن گروه های اسلامی را بازگو می کنند و به وضع لغوی «شیعه» و چگونگی وضع این لفظ در خصوص پیروان علی علیه السلام اشاره ای ندارند. تنها نظریه اخیر تا حدی به موضوع مورد بحث اشاره دارد؛ زیرا پیامبر خدا را بنیانگذار تشیّع می داند. شاید همین امر سبب شد که از روزهای نخستین، به کسانی که در کنار حضرت علی علیه السلام ایستادند و او را یاری کردند «شیعه» گفته شود. این نظریه منطقی تر نیز به نظر می رسد؛ زیرا بیان می کند که چگونه لفظی «عام» در معنایی «خاص» استعمال شده است، وگرنه چطور ممکن بود لفظی که همیشه بر معنایی عام دلالت داشته است، از مدلول لغوی عام خود خارج و در مدلول عرفی خاص استعمال شود، آن هم بدون هیچ دلیلی؟ مثلاً، در کتب مذهبی و تاریخی و ادبی، کلماتی مانند «شیعه ابوسفیان» و «شیعه بنی امیّه» یا «شیعه بنی عبّاس» می یابیم که هر یک با اضافه شدن به مضافٌ الیهی استعمال شده است؛ ولی در هر جای تاریخ، کلمه «شیعه» را بدون مضافٌ الیه و بدون قرینه یافتیم، بی شک، شیعه حضرت علی علیه السلام مقصود است. در بین مورّخان، تنها کسانی می توانند پرسش ما را پاسخ گویند که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله را واضع اصلی «شیعه» می دانند.

شاید بتوان گفت: کلمه «شیعه» مانند الفاظ اسلامی دیگری همچون «صلاة، صوم، زکات و حج» است که پیش از عصر پیغمبر و پیش از زمان تشریع، مدلولی عام داشت و پس از اینکه پیامبر آن را در معنایی خاص وضع نمود یا در موردی خاص استعمال کرد، معنای جدیدی به خود گرفت. برای مثال، «صلاة» در معنای مطلق، «دعا» بود، ولی اکنون در عرف اسلامی به دعایی گفته می شود که با کیفیت خاص و کمیّت معیّن انجام می شود. «صیام» به هر امساکی گفته می شود، ولی در عرف اسلام، عبارت است از: امساک از مجموعه ای مفطرات که از اول فجر تا غروب آفتاب ادامه می یابند. بی تردید، وضع کننده این لغت در معنای عرفی خاص، خواه به صورت تعیینی یا تعیّنی پیامبر خداست که برای نخستین بار در دین مبین اسلام، آن ها را با شکل و هیأت ویژه معرفی نمود. همین طور است کلمه «شیعه» که سابقا معنایی عام داشت، ولی اکنون با استعمال یا وضع پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله معنای خاص پیدا کرده است.

دلایل اثبات این مدّعا احادیث شریفی هستند که از طریق شیعه و سنّی روایت شده اند و دقیقا نشان می دهند که پیامبر عظیم الشأن از این کلمه برای پیروان حضرت علی علیه السلام گاه با قرینه و زمانی بدون قرینه استفاده کرده است. ابن حجر از پیامبر صلی الله علیه و آله چنین نقل می کند: «یا علی، اِنّکَ ستُقدمُ علی اللّهِ و شیعتُکَ راضینَ مرضیّینَ و یَقدُمُ علیه عَدوُّک غَضابا مُقمَحینَ»؛(3) ای علی تو و شیعیانت در روز قیامت در محضر پروردگار عالم، با کمال رضایت و خشنودی وارد می شوید و دشمنانت خمشگین و در زنجیرند.

از جابر بن عبدالله انصاری نیز چنین روایت شده است: کُنّا عندَ رسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله فأقبلَ علیٌّ علیه السلام فقال صلی الله علیه و آله : «قد أتاکُم أخیِ» ثمّ قال: «والذی نفسی بیدهِ، اِنّ هذا و شیعتَه هُم الفائزونَ یَومَ القیامةِ»؛(4) نزد رسول خدا بودیم که حضرت علی علیه السلام وارد شد. پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: به راستی که برادرم آمد. سپس فرمود: به خدایی که جانم در دست اوست، سوگند یاد می کنم که این شخص و شیعیانش همان رستگاران روز قیامتند.

در کتاب شافی، فیض کاشانی از عمّار آورده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «اِنّ الشیعةَ الخاصةَ الخالصةَ مِنّا اهلُ البیتِ»؛(5) شیعه خاص و خالص از ما اهل بیت است.

اگر در احادیثی که از جانب دو گروه شیعه و سنّی نقل شده اند دقت کنیم، درمی یابیم که پیامبر خدا لفظ «شیعه» را گاه با قرینه و اضافه کردن آن به حضرت علی علیه السلام و گاه بدون قرینه آورده است؛ گویا آن حضرت واقعا و عمدا می خواسته این لفظ را در معنایی خاص وضع کند.

پس از این کلام مختصر درباره شیعه و پیدایش آن، چند پرسش دیگر رخ می نمایند: شیعه چه کسانی هستند؟ چه امتیازاتی دارند؟ پی روی حضرت علی علیه السلام چرا؟

اگر همانند اهل سنّت بیندیشیم و مسائل را با عینک آن ها ببینیم و بخواهیم تشیّع را از دید آن ها بررسی کنیم، با مطالعه کتب اهل سنّت، نه تنها تصویر درست و کاملی از «شیعه» در ذهنمان نقش نمی بندد، بلکه به نقیض آن نیز برمی خوریم. به جرأت، می توان گفت: نمی توان از میان کتاب های اهل سنّت، تصویر روشن و واضحی از شیعه را به دست آورد؛ مثلاً، وقتی می خواهند از شیعه سخن به میان آورند و شیعه را معرفی کنند، اقوال مختلفی می گویند؛ مثل:

1. شیعه فرقه ای از فرقه های اسلامی است که علی علیه السلام را بر بقیه افراد ترجیح می دهد.

 

2. شیعه کافر و فاجر و یاغی و طغیانگر است.(6)

 

در این دو نظریه چه می یابیم؟ به طور طبیعی، این سؤال در ذهن نقش می بندد که مگر چه اشکال دارد شخصی معتقد باشد حضرت علی علیه السلام از دیگر اصحاب پیامبر برتر است؟ مگر نه این است که حضرت علی علیه السلام از دید اهل سنّت، تنها صحابی پیامبر است که هرگز به خدا شرک نورزید؟ حال چه اشکال دارد که گروهی حضرت علی علیه السلام را برتر از دیگران بدانند؟ کجای این اعتقاد مستلزم کفر و بغی است؟ از این گذشته، اگر این امر جرم باشد و مستلزم کفر و شرک و طغیان، پس اهل سنّت چه حکمی خواهند داشت؟ مگر نه این است که جرم ما و آن ها یکی است؟ آن ها هم ابوبکر را بر دیگر اصحاب پیامبر ترجیح می دهند و برتر از بقیه می دانند. ابوبکر یک «صحابی» است و علی علیه السلام هم یک «صحابی»!

در جایی دیگر می گویند:

3. شیعه با انگیزه هواپرستی به جانب داری از علی علیه السلام برخاست.

4. شیعه با رافضی فرق می کند.

 

5. شیعه کسی است که علی علیه السلام را بر اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله برتری می دهد و اگر او را از ابوبکر و عمر هم برتر بداند «غالی» است که در عقیده اش غلو می کند و به چنین شخصی «رافضی» اطلاق می گردد و آن شیعه یا رافضی، که از شیخین تبرّی کند، گم راه و مفتری است.(7) جالب اینجاست که بعضی از علمای اهل سنّت می گویند: رافضی های زمان پیامبر عبارت بودند از: زید بن ارقم، مقداد بن اسود، سلمان فارسی، ابوذر غفاری.(8)

 

 

نویسنده همین سخنان در جای دیگر کتابش می نویسد: «اما رافضی و شیعه و امثال این دو گروه، برادران شیطانند. سفهاء العقولند، مخالف اصول و فروعند. آنان شیعیان ابلیس لعین اند  که لعنت خدا و ملائکه و همه مردم بر آن ها باد!»(9)

 

سبحان الله! شیعه فقط با برتر دانستن حضرت علی علیه السلام یا تکفیر یک «صحابی» و یا تبرّی جستن از یک صحابی، از دید برخی نویسندگان اهل سنّت، غالی و مفتری و ضالّ به حساب می آید، ولی اهل سنّت، که به ابوذر و سلمان و مقداد و عمّار نسبت رفض می دهند و رافضی ها را اخوان الشیاطین و سفهاء العقول و شیعیان ابلیس لعین معرفی می کنند، گم راه نیستند! مگر ابوذر و سلمان و مقداد، اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله خدا نبودند؟ پس چگونه تکفیر آن ها موجب کفر و گم راهی این نویسندگان نمی شود؟

وقتی از فحش ها و بدزبانی ها بگذریم، احادیث دیگری در لابه لای کتب اهل سنّت می یابیم که دلالت بر پیروزی و کام یابی شیعیان حضرت علی علیه السلام و دوست داران حضرت فاطمه علیهاالسلام می کنند. عجبا! نویسنده ای که آن همه فحاشی ها را به شیعه روا داشته است، با احادیثی که همه به نفع شیعه حکم می کنند چه خواهد کرد؟ در این مواقع، می بینیم نویسنده کاسه داغ تر از آش شده و رافضی تر از ابوذر گشته و با کمال جرئت، در تفسیر این احادیث چنین می گوید: «و شیعتُه هم اهل السنّة»؛ شیعیان او در واقع همان اهل سنّت اند.(10) و پس از قدری شرح و توضیح، گویا فراموش کرده باشد که شیعیان حضرت علی علیه السلام همان سنّیان هستند، باز بر شیعه می تازد و چنین می نگارد: «ولاتتوّهم الرافضةُ والشیعةُ  قَبَّحَهُم اللّهُ  مِن هذه الاحادیث أنّهم یُحبّونَ أهلَ البیتِ»؛(11) شیعیان و رافضی ها  که خدا آن ها را زشت گرداند  با مشاهده این احادیث، گمان نکنند که محبّان اهل بیت هستند.

آری، تناقضات را چنان متراکم می یابیم که دیگر جای بحثی باقی نمی ماند. مطلب روشن تر از آن است که به تحقیق یا بحث و مناقشه نیاز باشد. راستی مگر پیامبر خدا صلی الله علیه و آله بلد نبود بگوید: فائزان و رستگاران روز قیامت سنّیان هستند، و چه اجباری بود که بفرماید شیعیان هستند، تا به ابن حجری نیاز باشد که آن را چنین تفسیر کند؟! بلکه شیعه از نظر اعتقادی، حضرت علی علیه السلام را دارای جایگاهی بسیار رفیع نزد خدا می داند که وظیفه اش درباره آن مقام والا جز اطاعت و تسلیم و پی روی او چیزی نیست.

آیات و احادیث منقول در شأن حضرت علی علیه السلام

حال به بخشی از آیات و احادیثی مراجعه می کنیم که مقام ویژه حضرت علی علیه السلام را بازگو و وظیفه امّت حضرت محمد صلی الله علیه و آله را در رابطه با او بیان می نماید:

1. خداوند متعال در قرآن مجید، حضرت علی علیه السلام را نفس حضرت محمّد صلی الله علیه و آله معرفی می کند و می فرماید: «قُلْ تَعَالَوْاْ نَدْعُ أَبْنَاءنَا وَأَبْنَاءکُمْ وَنِسَاءنَا وَنِسَاءکُمْ وَأَنفُسَنَا وأَنفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَل لَّعْنَةَ اللّهِ عَلَی الْکَاذِبِینَ» (آل عمران: 61): بگو، بیایید بخوانیم فرزندانمان و فرزندانتان را و زن هایمان و زن هایتان را و خودمان و خودتان را، سپس مباهله کنیم و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم.

در تفسیر این آیه، امام حسن مجتبی علیه السلام فرمود: «فأخرجَ رسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله مِنَ الانفسِ مَعَهُ أبی و مِنَ البنینَ أنا و أخی و مِنَ النساءِ فاطمةَ امّی مِن الناسِ أجمعینَ، فنَحنُ اهلهُ و لَحمُه و دُمه و نفسُه و نحن مِنه و هو مِنّا»؛(12) پس رسول خدا صلی الله علیه و آله با خودش از میان «أنفس»، پدرم علی علیه السلام را و از میان فرزندان، من و برادرم را و از میان زنان، فاطمه مادرم را برای مباهله با قومش بیرون آورد. پس ما خاندان او و گوشت و خون او و خود او هستیم؛ ما از اوییم و او از ماست.

2. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله برای ابلاغ برائت از مشرکان، ابوبکر را به سوی آنان فرستاد، ولی طولی نکشید که دستور بازگشت او را صادر کرد و ابلاغ را به دست حضرت علی علیه السلام سپرد. ابوبکر ناراحت شد و دلیل این کار را پرسید. پیامبر پاسخ فرمود: «اِنّ اللّهَ أمرنی ألاّیَبلُغَه الاّ أنا أو رجلٌ مِنّی؛ و فی حدیث: هو مِنّی و أنا مِنه»؛(13) خداوند به من فرمود تا آیه برائت را ابلاغ نکند، مگر خودم یا مردی که از من است؛ و در حدیثی دیگر، چنین وارد شده است: مردی که او از من است و من از اویم.

اگر شیعه از حضرت علی علیه السلام پی روی می کند به این دلیل است که او از حضرت محمّد صلی الله علیه و آله است و حضرت محمّد صلی الله علیه و آله از او؛ او «نفس» پیامبر و «خود» رسول اللّه است. آن دو، حقیقت واحدند؛ همان امتیازی را که پیامبر صلی الله علیه و آله بر مردم دارد، حضرت علی علیه السلام نیز دارد. همان گونه که پیامبر صلی الله علیه و آله با هیچ یک از مردم عصر خویش و دیگر عصرها قابل مقایسه نیست، حضرت علی علیه السلام نیز چنین است. تنها وظیفه و مسئولیت آن ها با هم تفاوت دارد. پیامبر صلی الله علیه و آله وحی می آورد و علی علیه السلام آن را حفظ می کند: «إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ.»(حجر: 9)

3. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرماید: «یا علی، اِنّما انتَ مِنّی بِمنزلةَ هارونَ مِن موسی اِلاّ أنّه لا نبیَّ بعدی»؛(14) ای علی، نسبت تو با من نسبت هارون با موسی است، جز اینکه پس از من دیگر پیامبری نیست. درست بدانسان که حضرت موسی و هارون علیهماالسلام در پی یک مسئولیت به راه افتادند، با یکدیگر تبلیغ رسالت را آغاز کردند و هارون علیه السلام پس از موسی علیه السلام پیامبر شد، حضرت علی علیه السلام نیز همراه پیامبر رسالت را آغاز کرد  البته پس از حضرت محمّد صلی الله علیه و آله نبوّت پایان یافت و حضرت علی علیه السلام نبوّتی نداشت.

با این بینش، شیعه هرگز حضرت علی علیه السلام را بر هیچ یک از اصحاب پیامبر خدا صلی الله علیه و آله ترجیح نمی دهد و این کار را در شأن او نمی بیند، بلکه او را شخصیتی کاملاً ممتاز از دیگران به شمار می آورد و از همان «نفسی» می داند که محمّد بن عبداللّه صلی الله علیه و آله را بر تمام کائنات برتری بخشید؛ همان نفسی که حضرت محمّد صلی الله علیه و آله را حتی از پیامبران نیز ممتاز گردانید. حضرت علی علیه السلام شخصیتی مستقل از پیامبر خدا نیست صلی الله علیه و آله و دستورهایش نیز جز قوانین نبوی نمی باشد.

به همین دلیل است که مرحوم والد می فرمود: «ما شیعه را نفس اسلام می دانیم، نه فرقه ای از فرقه های اسلامی.» اسلام چیزی نیست که قابل تجزیه و تفرقه باشد. آن فرد و گروهی که متفرّق می شود، در واقع از اسلام اصیل و ناب جدا می گردد و تنها به اعتبار اینکه حضرت محمّد صلی الله علیه و آله را پیامبر می داند یا به بعضی از احکام و دستورات نبوی پایبند است، مسلمان خوانده می شود، وگرنه اسلام یکی بیش نیست. وقتی حضرت علی علیه السلام «نفس» حضرت محمّد صلی الله علیه و آله بود، پی روی از او نیز پی روی از رسول خداست.

این واقعیت بر زبان حضرت علی علیه السلام نیز جاری گشته است؛ در عصر حضرت علی علیه السلام ، شیعیان در نامه ای از ایشان درباره نام «شیعه» پرسیدند، حضرت در پاسخ چنین نوشت: «بسم اللّه الرحمن الرحیم. اِنّ اللّه  تبارک و تعالی  یقولُ: «و اِنّ مِن شیعتِه لاَِبراهیم اِذ جاءَ ربَّه بِقلبٍ سلیمٍ» و هو اسمٌ شرَّفهُ اللّهُ فِی الکتابِ و أنتم شیعةُ النبیِ محمّدٍ صلی الله علیه و آله ، کما أنّ محمّدا مِن شیعةِ ابراهیم علیه السلام . اسمٌ غیر مختصر و امرٌ غیر مبتَدع»؛(15) به نام الله بخشنده نعمت های ظاهری و باطنی. خدای تبارک و تعالی در قرآن می فرماید: از شیعیان او حضرت ابراهیم علیه السلام است، آن گاه که قلبی سلیم نزد پروردگارش آورد. و آن نامی است که خداوند در کتابش از آن تجلیل کرده و آن را محترم شمرده است. و شما شیعه پیامبر خدا هستید؛ همان گونه که محمّد صلی الله علیه و آله نیز شیعه ابراهیم است. نامی است غیرمختصر و امری است [دیرینه] که ما آن را بدعت ننهاده ایم.

تشیّع از دیدگاه مولی المتقین علی علیه السلام راهی جدا یا منشعب از اسلام نیست، امتداد خط محمّدی صلی الله علیه و آله و استمرار طریق سلیم توحیدی است؛ چنان که اسلام هم امتداد خط ابراهیمی است. در واقع، لفظ «شیعه» بیان کننده یک «خط» و «جریان» است که از آن در قرآن به «صراط مستقیم» تعبیر شده است.

شیعه مسلمانی است که به این جریان اعتقاد راسخ دارد و ارتباط با این جریان و بودن در این راه را مهم ترین وظیفه الهی خویش می داند؛ راهی که اولیای الهی و رسولان خدایی یکی پس از دیگری آن را پاس داشتند و پیروان آنان با تمسّک به آن ها و پی روی از دستورهایشان، در آن راه قرار گرفتند و با آن پیوند خوردند و حضرت علی علیه السلام به امر خدا، ادامه دهنده این جریان پس از رسول اکرم صلی الله علیه و آله است.

نقش حضرت زهرا علیهاالسلام در تبیین راه تشیّع و دفاع از آن

حرکت انقلابی حضرت زهرا علیهاالسلام و دفاع مقدّس او از صراط مستقیم الهی و ولایت رهبران بر حق اسلامی از همان روزهای اولیه وفات پیامبر خدا صلی الله علیه و آله شروع شد. آن گاه که پیامبر صلی الله علیه و آله دار فانی را وداع نمود و مسلمانان تاری به نام «خلافت» گرد خویش تنیدند و از پذیرش رهبری حضرت علی علیه السلام سرباز زدند، رهاورد شورای سقیفه اختلاف شدید مهاجران و انصار بود که به پیروزی مهاجران و خلافت ابوبکر انجامید.

تمام این حوادث زمانی تحقق یافتند که حضرت علی علیه السلام همراه چند تن از یاران به غسل و کفن پیامبر مشغول بود. در این موقعیت، تنها مشکل خلیفه جدید، حضرت علی علیه السلام و یاران او بود؛ زیرا می دانست که حضرت علی علیه السلام هرگز به چنین عملی تن نخواهد داد و این مهم جز با تهدید و تخویف به دست نخواهد آمد.

ظاهرا هنوز این تهدیدها عملی نشده بودند که صدای گریه حضرت فاطمه علیهاالسلام در مدینه پیچید. این صدا دقیقا با قلب مؤمنان رابطه برقرار کرد. گویا حضرت فاطمه علیهاالسلام می خواست با زبان قلب ها مردم را متوجه حق مسلوب سازد.

پرداختن فاطمه زهرا علیهاالسلام به گریه در حوصله این نوشتار نمی گنجد؛ آن نیز خطبه ای غرّا و جهادی است بزرگ؛ خطبه ای که بر نفوس مردم اثری عمیق نهاد و ذهن ها را از پرسش های گوناگون آکنده ساخت؛ پرسش هایی که سرانجام به یک پاسخ روشن می رسیدند: ناخشنودی فاطمه علیهاالسلام که خشنودی اش خشنودی خداوند است و غضبش غضب خدا.

مسلمانان در جهت پایان بخشیدن به گریه حضرت فاطمه علیهاالسلام بسیار کوشیدند، ولی تلاششان ناکام ماند و اشک های اعتراض دخت رسول خدا علیهماالسلام همچنان بر دامن پاکش فرو می ریختند. این وضعیت تا غصب «فدک» و بیرون راندن کارگزاران فاطمه علیهاالسلام از آن منطقه ادامه یافت.

در این موقعیت، حضرت فاطمه علیهاالسلام احساس کرد تمام درهایی که پیامبر صلی الله علیه و آله به فرمان خدا بر روی همگان بسته و تنها بر علی و فاطمه علیهماالسلام گشوده بود، بر آن دو بسته و بر دیگران گشوده شده اند؛ حقوق معنوی او و رهبری بر حق الهی، که خداوند تنها به همسر و فرزندانش عطا فرموده بود، در جامعه اسلامی جدید ضایع و تباه گشته اند و حقوق مادی که می توانستند تا حدی او و خاندانش را در دعوت و تبلیغ مردم یاری دهند و بار دیگر امّت را به جریان صحیح اسلامی بکشند، از دست رفته اند.

 

دیگر زمان گریه سرآمده بود؛ زیرا اسلام را خطری دیگر تهدید می کرد. آن ها پس از غصب خلافت، احکام اسلامی را نیز زیرپا نهادند و اندیشه تحریف آیات قرآن در سر می پروراندند. اسلام به بیانی صریح تر و فصیح تر نیاز داشت تا مسلمانان حقایق را با بیانی گویاتر و رساتر از گریه بشنوند و دریابند. از این رو، خِمار بر سر نهاد، جلباب پوشید و در میان گروهی از بستگان و زنان قومش به راه افتاد. راه رفتن او درست بسان راه رفتن پدرش بود و گام هایش قدم های پیامبر را در اذهان زنده می کردند.(16)

 

دخت گران قدر رسول خدا در میان گروهی از مهاجران و انصار بر ابوبکر وارد شد. پرده ای بین او و مردان آویختند و مجلس مهیّا گشت و حضرت جلوس نمود. ابتدا آهی از دل سوخته برکشید و به دنبال آن، صدای گریه مردم فضای مسجد را پر کرد. او پس از اینکه گریست و گریاند و قلب ها را به تپش درآورده و برای پذیرش حق نرم ساخت، خطبه تاریخی و غرّای خود را آغاز کرد.

حضرت زهرا علیهاالسلام در سخنرانی خویش، بنابر عادت خطبای اسلامی، پس از حمد و ثنای پروردگار و درود بر محمّد و آل محمّد علیهم السلام به طرح موضوعات اساسی پرداخت، سخن خویش را ابتدا از اهمیت امامت و ولایت آغاز کرد و مقدّمه ای بسیار جالب، که حاوی وعظ و حکمت است، بر آن افزود.

فاطمه زهرا علیهاالسلام مانند یک رهبر مقتدر اجتماعی و سیاسی، وظایف و مسئولیت ها را بر حسب توانایی افراد و به تناسب استعدادها و موهبت های الهی، که در درجات متفاوت به اشخاص عطا شده اند، تقسیم می کند. بدین سان، فرق آشکار انسانی را که در صف «امّت» قرار گرفته، با انسانی که خداوند او را برای «امامت» انتخاب کرده است، یادآور می شود و بیان می دارد که هر یک از آن ها، مسئولیتی مربوط به خود دارند. این نظام الهی است که کوچک ترین تغییر در آن  جابه جا کردن جایگاه امّت با امامت یا تغییر و تبدیل مسئولیت ها  خروج از دین است و نظام را مختل خواهد کرد: «اَنتم عبادَ اللّهِ! نصب اَمرِه و نهیهِ و حملةُ دینهِ و وحیهِ و اُمناءُ اللّهِ علی اَنفسِکم و بلغاؤهُ الیَ الاُممَ، زعیمُ حقٍ له فیکم و عهدٌ قَدَّمَهُ اِلیکم و بقیةٌ استخلفَها عَلیکم»؛(17) شما ای بندگان خدا! پرچم های امر و نهی او، حاملان دین و وحی او و امین خدا بر خودتان و تبلیغ کننده او به امّت ها هستید. زعیم و رهبر حق الهی در میان شماست و آن عهدی است که خدا بر شما عرضه کرده و بقیه ای است که آن را برای شما جانشین قرار داده است.

جامعه زنده و پیشرفته جامعه ای است که در آن، همه افراد در جای خود قرار داشته، مسئولیت ویژه خویش را انجام دهند. به عبارت دیگر، جامعه سالم باید از نظمی همچون پیکر سالم برخوردار باشد؛ هر عضوی در جایگاه مخصوص خود باشد و هر سلولی وظیفه خود را انجام دهد. تشریع اسلامی دقیقا بر پایه قانون تکوین بنا نهاده شده و در واقع، چهره ظاهر و بارز تکوین است؛ همان چیزی که خداوند آن را در قرآن «فطرة» می نامد و می فرماید: «فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا لَا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِکَ الدِّینُ الْقَیِّم»(روم: 30)؛ خلقت الهی که خداوند مردم را بر آن خلقت آفریده است. خلقت خدا تغییر و تبدیلی ندارد. آن همان دین استوار است.

پیامبران الهی جملگی برای پیاده کردن این قانون در میان بشر مبعوث گشته اند و برای یادآوری همان فطرت، رسالت خود را آغاز کرده اند. همان گونه که در خلقت الهی تغییر و تبدیلی نیست و هر عضو و دستگاه و سلولی در این بدن «جای» خود و «کار» خود را دارد، در تشریع اسلامی و نظام پروردگار نیز هر انسانی را جایی است و صاحب هر صفت و روحیه و استعدادی را مقامی و مسئولیتی مقرّر، که خروج از آن مکان خروج از نظام تشریع شمرده می شود و خیانت به همان امانتی محسوب می گردد که آسمان ها و زمین و کوه ها آن را حفظ کردند، ولی انسان ظلوم جهول به آن خیانت ورزید.

خروج از این قانون تکوین و نظام خدایی سبب معلولیت جامعه اسلامی گشته، آن را در معرض هلاکت و مرگ قرار می دهد. اگر زمانی دستگاه تنفّس انسان بخواهد کار دستگاه گوارش را انجام دهد و از ادای وظیفه خود سرباز زند، در این پیکر کوچک چه پیش خواهد آمد؟ حال دقت کنید اگر امّتی بخواهد کار امام را انجام دهد، چه اتفاقی می افتد؟ این بدان معناست که گروهی از سلول های پیکر انسان جای سلول های مغزی را بگیرند. بی تردید، در این موقعیت، بدن از نظم طبیعی خارج شده، کارهایش مختل می گردند.

در نظام الهی، وظایف انسان ها در جامعه به دستور خداوند  تبارک و تعالی  تقسیم می گردند، و اگر وظایف و مسئولیت ها از جانب غیر خدا معیّن گردند یا اشخاص را غیرخدا برگزیند، چنین نظامی نظام شرک خواهد بود که دقیقا در مقابل نظام توحید و اسلام قرار دارد. خداوند خود گویای این امر است: «وَرَبُّکَ یَخْلُقُ مَا یَشَاء وَیَخْتَارُ مَا کَانَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ سُبْحَانَ اللَّهِ وَتَعَالَی عَمَّا یُشْرِکُون» (قصص: 68)؛ پروردگار توست که آنچه بخواهد می آفریند و برمی گزیند. آن ها حق انتخاب ندارند. خداوند منزّه است از آنچه آن ها شرک می ورزند.

در خطبه حضرت زهرا علیهاالسلام ، جمله اول ایشان مکان و جای امّت را در دین مبین اسلام معیّن می کند: ای بندگان خدا! شما پرچم های امر و نهی الهی و حاملان دین و وحی او هستید. از طرف خدا، امین بر خودتان و تبلیغ کنندگان او به دیگر امّت هایید.

پس امّت در رابطه با دین الهی و در جامعه اسلامی چهار وظیفه دارد:

1. قبول امر و نهی خدا و تحقق بخشیدن به آن ها در وجود خود؛

2. مسئول بودن در قبال حفظ دین و وحی خداوند؛

3. امین بر نفوس یکدیگر بودن؛

4. تبلیغ دین.



ادامه مطلب...


 عنوان  :  اعمال عبادي جمادي‏الثاني‏

تاریخ  :  1391/02/04
نوع واقعه
اعمال این ماه

1 - نماز ويژه ماه جمادي الثاني‏
آن چهار ركعت است كه با دو تشهد و دو سلام بجا آورده مي‏شود و هر زمان مي‏توان آن را به جا آورد. ترتيب آن به شرح زير است:
الف) در ركعت اوّل، بعد از حمد، آية الكرسي يك بار و سوره قدر 25 بار.
ب) در ركعت دوم، بعد از حمد، سوره تكاثر يك بار و سوره اخلاص 25 بار.
ج) در ركعت سوم، بعد از حمد سوره كافرون يك بار و سوره فلق 25 بار خوانده مي‏شود.
د) در ركعت چهارم، بعد از حمد، سوره نصر يك بار و سوره ناس 25 بار.
ه) بعد از سلام نماز، هفتاد مرتبه تسبيحات اربعه؛ و هفتاد مرتبه صلوات؛ سه مرتبه گفتن: «اَللّهُمَّ اغْفِرْ لِلْمُؤمِنينَ وَالْمُؤمِناتِ».
و) سپس به سجده برود و سه مرتبه بگويد: «يا حِيُّ يا قَيُّومُ يا ذَاالْجَلالِ وَالْإِكْرامِ يا رَحْمنَ الدُّنْيا وَالْاخِرَةِ وَرَحيمَهُما يا اَرْحَمَ الرَّاحِمينَ».
ز) آن‏گاه خواسته‏هايش را از خداوند طلب كند.
انجام دادن اين عمل، براي انسان در همه ابعاد زندگي مصونيّت مي‏آورد. (1)

روز سوم ماه جمادي الثاني‏
مصادف با شهادت حضرت زهرا (س) در سال 11 ه.ق طبق اقوال برخي از علما كه به فاطميه دوم معروف است و اعمال زير در اين روز سفارش شده است.
1. سوگواري براي حضرت زهرا (س). (2)
2. لعنت كردن غاصبان حقوق آن حضرت و ظلم كنندگان به ايشان (3)
3. خواندن زيارت آن حضرت، با اين دعا:
اَلسَّلامُ‏عَلَيْكِ ياسَيِّدَةَ نِسآءِالْعالَمينَ اَلسَّلامُ‏عَلَيْكِ يا والِدَةَ الْحُجَجِ عَلَي‏النَّاسِ اَجْمَعينَ اَلسَّلامُ عَلَيْكِ اَيَّتُهَا الْمَظْلُومَةُ الْمَمْنُوعَةُ حَقُّها پس‏اَللّهُمَّ صَلِّ عَلي‏ اَمَتِكَ وَابْنَةِ نَبِيِّكَ وَزَوْجَةِ وَصِيِّ نَبِيِّكَ صَلوةً تُزْلِفُها فَوْقَ زُلْفي عِبادِكَ الْمُكَرَّمينَ مِنْ اَهْلِ السَّمواتِ وَاَهْلِ‏الْأَرَضينَ!
درود بر تو اي بانوي زنان جهان! درود بر تو اي مادر امامانِ بر همه مردم! درود بر تو اي ستمديده‏اي كه حقّت را به زور گرفتند! خدايا! رحمت فرست بر كنيزت و دختر پيغمبرت و همسر وصّي پيغمبرت؛ رحمتي كه او را نزديك كند، برتر از نزديكي بندگان گرامي‏ات از اهل آسمان‏ها و اهل زمين‏ها!
4. زيارت ويژه حضرت زهرا (س) (4)

روز هيجدهم ماه‏
آغاز بارداري آمنه مادر پيامبر (ص) و شب زنده‏داري در اين شب مستحب است.(5)

واقعه روز بيستم ماه‏
ولادت حضرت زهرا (س) در سال دوم بعثت. (6)
بعضي ولادت حضرت را در سال پنجم بعثت (سال هشتم قبل از هجرت) گفته‏اند.

اعمال روز بيستم ماه‏
1. روزه داشتن. (7)
2. خواندن زيارت حضرت فاطمه (س). (8)
3. دادن خيرات و صدقات به مؤمنين‏
روز بيست و ششم ماه‏
فتح مصر به دست مسلمانان در سال 20 ه.ق‏
منابع:
1- بحارالأنوار، محمّد باقر المجلسي (م 1111 ق)، المكتبة الاسلامية، ج 98، ص 374.
2 - همان، ص 375.
3- مفاتيح الجنان، شيخ عباس قمي، افتخاري، تهران، 1375 ش، ص 297.
4- مراجعه شود به همين كتاب. مفاتيح الجنان، شيخ عباس قمي، افتخاري، تهران، 1375 ش، ص 297.
5- بحارالأنوار، محمّد باقر المجلسي (م 1111 ق)، المكتبة الاسلامية، ج 98، ص 275.
6 - حضرت فاطمه (س)، در روز جمعه 20 جمادي الثاني سال دوم يا پنجم بعثت در مكّه متولّد شد و در 3 جمادي الثاني يا 13 جمادي الأول سال 11 هجري در مدينه وفات نمود. پدر بزرگوارش پيامبر عظيم الشأن اسلام و مادرش خديجه كبري (س) بود.
فرزندان آن بانوي بزرگ، امام حسن و امام حسين، زينب و ام‏كلثوم (س) هستند. آن حضرت در سال اوّل يا دوم يا سوم هجري يا حضرت علي (ع) ازدواج نمود.
7 - بحارالأنوار، محمّد باقر المجلسي (م 1111 ق)، المكتبة الاسلامية، ج 98، ص 275.
8 - همان.

 


نوشته شده در تاريخ یک شنبه 27 اسفند 1391برچسب:اعمال مستحبی,ماه جمادی الاول,اعما ماه جمادی الاول,اعمال عبادی ماه جمادی الاول,, توسط عباسعلی


 

مأخذ حديث از ديدگاه شيعه

علامه محقق محمد حسين الجلالى

عليرضا ميرزامحمد

مقدمه مؤلف

بسم الله الرحمن الرحيم

در همه مذاهب اسلامى،حديث دومين مرجع قانون‏گذارى اسلام پس از قرآن كريم به شمار مى‏رود و در تقسيم بندى حديث به صورتهاى گوناگون اتفاق نظر وجود دارد كه از آنجمله انواع چهارگانه آن را مى‏توان نام برد:

الف:حديث صحيح‏ 
ب:حديث موثق‏ 
ج:حديث حسن‏ 
د:حديث ضعيف‏پيامبر اكرمـدرود خدا بر او و بر خاندانشـدر دوران رسالت خويش بارها مى‏فرمود :

«هر كس عمدا بر من دروغ بندد،جاى وى پر از آتش گردد (1) ».

دانشمندان مسلمان براى مشخص كردن انواع احاديث مذكور به دانش جرح و تعديل اهتمام ورزيدند و كتاب‏هاى بسيارى در اين زمينه تأليف كردند كه مهمترين آنها نزد شيعه كتاب«الرعاية فى علم الدراية»تأليف زين الدين شهيدـدر گذشته به سال 655 ه.قـاست و نزد اهل تسنن كتاب«تدريب الراوى»تأليف جلال الدين سيوطىـدر گذشته به سال 911 ه.قـمى‏باشد.

بنا بر اين اگر در روايت حديث سلسله روات ذكر نشود،موازين خود به خود از بين مى‏روند كه در اين صورت هر كس مى‏تواند حديث را به هر كسى كه بخواهد،نسبت‏دهد،و تنها در حالاتى خاص عدم ذكر سلسله روات حديث امكان‏پذير است،مانند:احاديث متواتر يا احاديثى كه با نص صريح قرآن مغايرت دارد و يا حكمى كه به ضرورت ثابت شده است.

از اين مطلب آشكار مى‏شود كه بر هر فقيه و محدث و مورخى رعايت قواعد جرح و تعديل لازم است تا بدينوسيله بتواند صحت روايات را تضمين كند و روايات را به دور از هر گونه تحريف و تعبير و تفسير غلط ثبت نمايد.

جاى بسى تأسف است كه مؤلفان جديد بدين نكته مهم توجهى مبذول نداشته و علاوه بر احاديث اصلى صحيح،روايات تحريف شده را نيز در كتابهاى خود آورده‏اند و بدون رعايت اصول جرح و تعديل به نقل روايات نادرست و غلط از كتابهاى حديث و تاريخ كه خزائن احاديث مختلف اعم از صحيح و نا صحيح به شمار مى‏روند،پرداخته.

علم درايت يا«مصطلح الحديث»عهده‏دار بيان اقسام مختلف حديث است و هر كسى كه بخواهد مطلبى رابه يكى از مذاهب نسبت دهد،بايد رجال اسناد و سلسله روات را مورد بررسى قرار داده نهايت دقت و اهتمام را در نقل روايات به كار گيرد.

اخيرا نوعى انديشه در مورد حديث پديد آمده است كه محققان را به حذف روايات ضعيف از كتابهاى حديث و اهتمام به نشر بقيه احاديث فرا مى‏خواند.

من اين طرز فكر را چنين مى‏بينم كه بيمارى را بهـعوض بهبود بخشيدن،به نابودى فرا خوانند،چه همانگونه كه دريافته‏ام،حديث را اصولى است كه بايد بر مبناى آن اصول مورد سنجش قرار گيرد،بدين معنى كه احاديث معروف و صحيح ضبط گردند و احاديث مشكوك مورد نقد و بررسى قرار گيرند.بنابراين حذف حديث بدون مطالعه و تحقيق از يكسو خيانت به پيامبر اكرمـدرود خدا بر او و بر خاندانشـاست،چنانچه حديث صحيح باشد،و از سوى ديگر خيانت به مؤلفان مجموعه‏هاى حديث است،اگر حديث ظاهرا صحيح نباشد،زيرا بسيارند احاديثى كه از نظر ما صحيح نيستند،ولى در واقع و يا از نظر مؤلفان كتابهاى حديث،صحيح هستند.

يكى از موارد تأسف بار اين است كه پيروان مذاهب مختلف اسلامى به بحث و تحقيق پيرامون مآخذ احاديث نبوى از ديدگاه ديگر مذاهب نپرداخته‏اند و همين سهل‏انگارى در زمانى كه همگان به وحدت و دوستى سخت نيازمندند،موجب تفرقه و جدايى شده است.

اگر چه ناآگاهى و عدم شناخت از حقايق در گذشته به جدايى و تفرقه انجاميده است،ليكن امروزه با وجود مصادر و مراجع فراوان و آگاهى متفكران از ضرورت آشنايى و دوستى و برادرى ميان پيروان مذاهب مختلف اسلامى،ديگر كسى نمى‏تواند به حمايت از چنان انديشه پليدى برخيزد و لازم است كه دانشمندان هر يك از مذاهب اسلامى به بحث و تحقيق پيرامون ديگر مذاهب به روش موضوعى و علمى پردازند و از هرگونه تعصب و پيروى كور كورانه‏اى كه متأسفانه امت اسلام مدتى مديد با آنها دست به گريبان بوده است،بهـدور باشند.به همين منظور هنگامى كه تصميم گرفتم تا بر اين آرمان جامه عمل پوشانم،به فكرم خطور كرد كه بنا به روش اساتيد فن در بيان نام مشايخ و اسناد روايات،به ذكر كتابهاى موثق و مورد اعتماد حديث نزد شيعه اثنى عشرى به اختصار پردازم تا بدينوسيله ذكر جميلى از آنان رفته باشد.

در پايان با اعتراف به بضاعت علمى و اطلاع اندك خويش از خداى تعالى مسألت دارم كه ايشان را مشمول رضايت و رحمت بيكران خود گرداند.

توفيقم از خدا و توكلم تنها بدو و بازگشتم نيز به سوى اوست.

محمد حسين الجلالى

2 سير تاريخى حديث

هسته اصلى حديث

صحيفه امام علىـدرود بروىـاز صدر اسلام تا كنون در ميان اهل تسنن و اهل تشيع از آنچنان شهرتى برخوردار بوده است كه بخارى در كتاب«الجامع الصحيح (2) »به نقل حديث از آن پرداخته است و ديگر محدثان نيز احاديث بسيارى از آن را در تأليفات خود آورده‏اند.

ما اين صحيفه را از نقطه نظر شيعى سرآغازى بر تدوين حديث در اسلام مى‏دانيم.جلال الدين سيوطىـدر گذشته به سال 911 ه.قـگفته است:

«صحابه و تابعين در نوشتن حديث با هم اختلاف نظر داشته‏اند،گروهى اين عمل را ناپسند دانسته و گروهى جايز شمرده‏اند،كه از گروه دوم كسانى چون على و فرزندش حسنـدرود بر آنانـبر اين مهم جامه عمل پوشانيده‏اند (3) ».

پس از صحيفه علىـدرود بروىـكتابهاى و رسالاتى از امامان شيعهـدرود بر آنانـصورت تأليف پذيرفته‏اند كه از آنجمله است:

1ـ«الصحيفة السجادية»و«رسالة الحقوق»به ملاء امام سجاد،على بن الحسينـدرود بر وىـ.

2ـ«تفسير القرآن»از امام محمد باقرـدرود بر وىـ.ـ«رسالة الى الشيعة»و«التوحيد»از امام جعفر صادقـدرود بر وىـو نيز خطبه‏ها و نامه‏ها و سخنان حكيمانه آن بزرگواران.

همچنين بزرگان شيعه در اين امر مهم شركت داشته و دست به تأليف كتابهايى زده‏اند كه عبارت است از:

1ـكتاب«السنن و الاحكام و القضايا»تأليف ابو رافع قبطى مصرىـدر گذشته به سال 30 ه.قـكه از ياران پيامبر اكرمـدرود خدا بر او و بر خاندانشـبود.

2ـكتاب«منسك فى الحج»تأليف جابر بن عبد الله انصارىـدر گذشته به سال 78 ه.قـ.

3ـكتاب«السقيفة»تأليف سليم بن قيس هلالىـعامرى و نيز كتابها و رسالات ديگر (4) .

اصول چهارصدگانه

در قرن دوم هجرى كه فشار سياسى حاكم بر شيعيان به هنگام انتقال حكومت از امويان به عباسيان به كلى از بين رفته بود،بسيارى از راويان به جمع و تدوين احاديثى كه خود آنها را از امامان شيعهـدرود بر آنانـبه ويژه از امام صادقـدرود بر وىـروايت كرده بودند،پرداختند .

در اين دوره چهار صد رساله كه به«اصول چهار صدگانه»معروف بود،تدوين يافت كه اين امر خود،سرـآغازى در گسترش تدوين حديث نزد شيعه به شمار مى‏رفت (5) .

مجموعه‏هاى حديث

پس از اين اصول چهار صدگانه كتابهايى مرسوم به«جوامع الحديث»تأليف گرديد كه مؤلفان آنها اصول فوق الذكر را مبناى كار خود قرار دادند و به تهذيب و تنقيح آنها پرداختند و سپس مجموعه‏هايى از احاديث ترتيب دادند كه معروفترين آنها عبارت است از:

1ـكتاب«الجامع»تأليف ابو نصر بزنطى.

2ـكتاب«الجامع»تأليف ابو طاهر وراق حضرمى،محمد بن ابى تسنيم.

3ـكتاب«الجامع»تأليف محمد بن احمد بن يحيى اشعرى.

4ـكتاب«الجامع»تأليف ابو جعفر محمد بن حسن بن احمد بن وليدـدر گذشته به سال 343 ه.ق (6) ـ.

تاليف چنين مجموعه‏هاى حديث تا اواخر قرن چهارم هجرى نزد شيعيان معمول بوده است.

كتابهاى چهارگانه

آنگاه سه تن از دانشمندان شيعه كتابهايى در علم حديث تأليف كردند كه به«كتابهاى چهارگانه»معروف شد.آنان در اين تأليفات،اصول چهارصدگانه و مجموعه‏هاى‏حديث را اساس كار خويش قرار داده به تنظيم و تدوين احاديث به وجهى پسنديده همت گماردند كه همين كتابهاى چهارگانه از آن روزگار تا به امروز مورد توجه خاص بوده و در حوزه‏هاى علميه شيعه تدريس مى‏شده است.پس از مؤلفان كتابهاى چهارگانه دانشمندانى آمدند و به شرح و تعليق آن كتاب‏ها پرداختند كه ما در جاى خود بدانها اشاره خواهيم كرد.

ديگر مجموعه‏ها

پس از تأليف كتابهاى چهارگانه،مجموعه‏هاى ديگرى از احاديث نيز صورت تدوين پذيرفت كه حكم دائرة المعارف را دارند و متضمن معارف شيعى در باب روايات منقول از امامانـدرود بر آنانـهستند و همگى از كتابهاى چهارگانه و ديگر كتب مربوط به علم حديث اقتباس و گردآورى شده‏اند.

به همين منظور گروهى از بزرگان شيعه،هر يك با اسلوب و روش خاص خود،در اين زمينه دست به كار تدوين و تأليف شدند و مجموعه‏هايى از احاديث ترتيب دادند كه مشهورترين آنها عبارتند از:ـكتاب«تفصيل وسائل الشيعة الى تحصيل احكام الشريعة»تأليف شيخ محمد بن حسن،معروف به«حر عاملى»كه به سال 1104 هجرى قمرى در گذشته است (7) .

2ـكتاب«الوافى»تأليف شيخ محمد محسن،معروف به فيض كاشانىـدر گذشته به سال 1091 ه.ق (8) ـكه پس از وى كتاب«النوادر»به عنوان مستدركى بر آن تأليف شد.

3ـكتاب«بحار الانوار»تأليف شيخ الاسلام محمدباقر مجلسى كه به سال 1111 ه.ق در گذشته است (9) .

مجموعه‏هاى ديگرى از اين قبيل نيز وجود دارند كه تا كنون به صورت خطى باقى مانده و هنوز به چاپ نرسيده‏اند كه از آنجمله مى‏توان كتابهاى زير را نام برد:

1ـكتاب«عوالم العلوم»تأليف شيخ عبد الله بنـنورالدين بحرانى كه در بيست و پنج مجلد چاپ شده است (10) .

2ـكتاب«جامع الاحكام»تأليف سيد عبد الله شبر كه در بيست و پنج مجلد به چاپ رسيده است .

3ـكتاب«جوامع الاحكام»تأليف سيد محمد بنـشرف الدين جزائرى (11) .

دانشمندان شيعه از آغاز تا امروز براى گشايش باب اجتهاد در مذهب شيعه اثنى عشرى همواره به بحث و تحقيق پيرامون حديث از نظر نقلى و عقلى پرداخته و به ذكر اسناد و ادله اهتمام ورزيده‏اند.

به همين سبب ميان مجتهدان در صدور فتاوى از جهت مفاد و معنى روايات يا صحت اسناد آنها به راويان حديث اختلاف نظر وجود دارد.

اينك ما نظر به برخوردارى كتابهاى چهارگانه از حسن تدوين و شهرت بسزا،اجمالا به معرفى آنها مى‏پردازيم.

كتابهاى چهارگانه شيعه

الكافى

كتاب«الكافى»تأليف شيخ محمد بن يعقوب كلينى بغدادىـدر گذشته به سال 328 ه.قـاست.

در كتاب«تاج العروس»زير واژه«كلان»چنين نوشته شده است:

«ابو جعفر محمد بن يعقوب كلينى از فقيهان و عالمان بزرگ شيعه در عهد خلافت المقتدر بالله عباسى بوده و به جهت ورودش به ناحيه«درب السلسلة»در بغداد،سلسلى لقب يافته است».او به سال 327 ه.ق در ناحيه«درب السلسلة (12) »و نيز در«صور (13) »روايت حديث مى‏كرد.

شيخ طوسى گفته است:

شيخ كلينى قابل اعتمادترين و استوارترين دانشمند در علم حديث بود كه كتاب«الكافى»را در طول بيست سال تصنيف كرد و به سال 328 ه.ق درگذشت.

نجاشى گفته است:

شيخ كلينى به سال 329 ه.قـسال پراكندگى ستارگان (14) ـوفات يافت و ابو قيراط،محمد بن جعفر حسينى بر جنازه وى نماز گزارد و در آرامگاهى كه در«باب الكوفة»است،به خاك سپرده شد.ابن عبدون گفته است:

من قبر او را در جاده طائى ديده‏ام كه تخته سنگى بر روى آن نهاده شده و بر آن تخته سنگ نام وى و پدرش نوشته شده است.

ابو على در كتاب«منتهى المقال»گفته است:

آرامگاه شيخ كلينى در تكيه مشهور مولوى در ناحيه شرقى بغداد واقع شده كه زيارتگاه خاص و عام است و بر نماى بيرونى آن پنجره‏اى كار گذاشته شده كه در سمت چپ عابرى كه به قصد ورود به شهر از روى پل (15) مى‏گذرد،قرار گرفته است.

تأليفات شيخ كلينى

تأليفات شيخ كلينى عبارتند از:

1ـكتاب«رسائل الائمة»ـدرود بر آنانـكه سيدـبن طاووس مطالبى از آن را در كتاب«كشف المحجة»آورده است.

2ـكتاب«الرد على القرامطة».

3ـكتاب«ما قيل فى الائمة من الشعر».

4ـكتاب«الرجال».

5ـكتاب«تعبير الرؤيا».

6ـكتاب«الكافى».علامه شيخ آقا بزرگ تهرانى در كتاب«الذريعة»،ج 17،ص 245 به توصيف كتاب«الكافى»پرداخته و چنين‏گفته است:

اين كتاب يكى از مهمترين كتابهاى چهارگانه است كه مبتنى بر اصول قابل اعتماد است و كتابى همانند آن در نقل و روايت احاديث از پيامبر اكرم و امامانـدرود خدا بر آنانـبه رشته تحرير در نيامده است.

اين كتاب مشتمل برسى و چهار رساله و سيصد و بيست و شش باب است كه شيخ كلينى آن را در دوران غيبت صغراى امام زمانـدرود بر وىـدر طول مدت بيست سال تأليف كرده است.

كتاب مذكور داراى سه بخش است:

1ـاصول كافى‏ 
2ـفروغ كافى‏ 
3ـروضه كافى بر اين كتاب شروح و حواشى و تعليقات بسيارى نيز نوشته شده است.

شيخ يوسف بحرانى در كتاب«لؤلؤة البحرين»،ص 394 مجموع احاديث كتاب«الكافى»را به ترتيب زير چنين ذكر كرده است:

5077 حديث صحيح.

144 حديث حسن.

1118 حديث موثق.

302 حديث قوى.

9480 حديث ضعيف.

بنابر اين كتاب«الكافى»مجموعا 16121 حديث دارد و نسخه‏هاى خطى آن نيز بسيار است.كهن‏ترين نسخه‏اى كه من از اين كتاب ديده‏ام،نسخه موجود در كتابخانه مدرسه علميه نواب در شهر مقدس مشهد است كه به خط على بن ابى الميامين(ظ)على بن احمد بن على بوده و به سال 675 ه.ق در شهر واسط نگارش يافته است و هم اكنون نيز در ميان ميكرو فيلم‏هاى كتابخانه مركزى دانشگاه تهران به شماره 5156 يافت مى‏شود (16) .

كتاب«الكافى»چندين بار در ايران و هند به چاپ رسيده است،از جمله:

الفـدر لكهنو به سال 1302 ه.ق.

بـدر ايران به سال 1278،1281،1311،1315،و 1374 ه.ق.

جـاخيرا نيز به سال 1381 ه.ق در هشت مجلد به سرمايه كتابخانه اسلاميه به زيور طبع آراسته شده است.همچنين دكتر حسين على محفوظ شرح حال مفصلى از شيخ كلينى نوشته است كه در آغاز كتاب«الكافى»چاپ شده و نيز به صورت جداگانه تحت عنوان«سيرة الكلينى»انتشار يافته است .

من لا يحضره الفقيه

كتاب«من لا يحضره الفقيه»تأليف شيخ محمد بن على بن حسين بن موسى بن بابويه قمىـدر گذشته به سال 381 ه.قـاست.

علامه حلى درباره وى چنين گفته است:«شيخ و فقيه ما و زعيم مذهب شيعه در خراسان كه مردى كهنسال بود و همه مشايخ شيعه از او پيروى مى‏كردند،به سال 355 ه.ق وارد بغداد شد.او از فقيهان عاليقدر،حافظان حديث،عالمان علم رجال و راويان اخبار به شمار مى‏رفت كه در حفظ حديث و كثرت دانش ميان اهالى قم بى نظير بود.وى در حدود سيصد تأليف داشته و به سال 381 ه.ق در شهر رى در گذشته است.

علامه سيد بحر العلوم درباره او نيز گفته است:

«محمد بن على بن حسين بن موسى بن بابويه قمى يكى از شخصيتهاى بزرگ شيعه و ركنى از اركان شريعت اسلام و سرآمد محدثان بود كه در روايت حديث از امامان راستينـدرود بر آنانـصداقت داشت.او از بركت دعاى امامـزمانـدرود بروىـديده به جهان گشود و بدان جهت به درجاتى عالى از فضل و كرامت نائل آمد و امام در توقيعى كه از ناحيه مقدسش صادر شده بود،وى را چنين توصيف كرده است:

«صدوق فقيهى بزرگوار است كه خداوند مردم را به وسيله او بهره‏مند مى‏گرداند».

تأليفات شيخ صدوق

پاره‏اى از تأليفات شيخ صدوق عبارتند از:

1ـكتاب«علل الشرايع».

2ـكتاب«عيون اخبار الرضا».ـكتاب«الامالى».

4ـكتاب«الخصال».

5ـكتاب«ثواب الاعمال».

6ـكتاب«من لا يحضره الفقيه».

علامه سيد بحر العلوم به توصيف كتاب«من لا يحضره الفقيه»پرداخته و چنين گفته است:

«اين كتاب يكى از كتابهايى است كه در شهرت و اعتبار به روشنايى روز مى‏ماند.

محدث نورى نيز درباره كتاب مذكور گفته است:

«بسيارى از علماء،احاديث موجود در كتاب«منـلا يحضره الفقيه»را از چند نظر بر احاديث مذكور در سه كتاب ديگر از كتابهاى چهارگانه ترجيح داده‏اند،چه آنان اعتقاد داشتند كه شيخ صدوق احاديث بسيارى را حفظ بوده‏و آنها را نيك ضبط كرده و در روايت تأمل روا داشته است و نيز كتاب خود را پس از كتاب«الكافى»تأليف نموده و صحت احاديثى را كه در كتاب آورده،تضمين كرده است،و نه تنها مانند ديگر مؤلفان قصد گردآورى همه احاديث روايت شده را نداشته،بلكه به ثبت احاديث پرداخته است كه بدانها فتوى داده و بر صحت آنها حكم كرده است و با اعتقادى راسخ آنها را حجت ميان خود و خدا مى‏دانسته است».

وى نام كتاب«من لا يحضره الفقيه»را از كتاب«منـلا يحضره الطبيب»تأليف محمد بن زكرياى رازى اقتباس كرده است.

شيخ صدوق اين كتاب را در چهار مجلد تأليف نمود و محدث بحرانى احاديث مذكور در چهار مجلد را شماره كرده و مجموع آنها را 5963 حديث در 446 باب به ترتيب زير ذكر نموده است:

3913 حديث مسند.

2050 حديث مرسل.

نسخه‏هاى خطى اين كتاب فراوان است كه يكى از آنها نسخه مورخ سال 681 ه.ق در كتابخانه منچستر است،همچنانكه در صفحه 298 فهرست كتابهاى خطى آن كتابخانه به سال 1934 م چاپ شده،آمده است.

البته من هنوز بدان نسخه خطى دست نيافته‏ام.

همچنين كتاب فوق الذكر چندين بار به چاپ رسيده است،از جمله:

الفـدر لكهنوى هند به سال 1300 ه.ق.

بـدر تبريز به سال 1322 ه.ق.

جـدر تهران به سال 1372 ه.ق.

دـدر نجف اشرف به سال 1377 ه.ق.

سيد حسن خراسان شرح حال مبسوطى از شيخ صدوق نگاشته كه به عنوان مقدمه جلد اول كتاب«من لا يحضرهـالفقيه»در سال 1377 ه.ق به زيور طبع آراسته شده است.

تهذيب الاحكام

كتاب«تهذيب الاحكام»تأليف شيخ الطائفة ابو جعفر محمد بن حسن طوسىـدر گذشته به سال 460 ه.قـاست.

علامه حلى درباره وى گفته است:

«شيخ الطائفه و زعيم و پيشواى شيعه دانشمندى عاليقدر و بلند مرتبت و مورد اعتماد و راستگو بوده كه در علم اخبار،رجال،فقه،اصول،كلام،ادب و جميع فضائل انسانى سر آمد روزگار خويش به شمار مى‏رفته است.وى در همه فنون اسلامى دست به تأليف زده و به تهذيب عقايد و اصول و فروع پرداخته و از جهت علمى و عملى جامع كمالات نفسانى بوده است».

شيخ الطائفه در ماه رمضان سال 385 ه.ق به دنيا آمد و به سال 408 ه.ق به بغداد رفت و خليفه عباسى عبد الله بن قادر،ملقب به«القائم بامر الله»كرسى علم كلام را دراختيار وى نهاد.سپس شيخ در سال 448 ه.ق به نجف اشرف هجرت كرد و فعاليت علمى را در آنجا از نو زنده كرد و رونق بخشيد و از آن پس نجف به صورت حوزه علميه بزرگ شيعه در آمد كه تا به امروز همچنان پابرجاست.

شيخ طوسىـخدايش رحمت كنادـهمچنان در نجف بود تا در شب 22 محرم سال 460 ه.ق چشم از جهان فرو بست و در آن ايام تعداد شاگردان شيعى وى به سيصد تن مى‏رسيد و تعداد شاگردان سنى مذهبش نيز بسيار بود.

تأليفات شيخ طوسى

شيخ طوسى بيش از پنجاه كتاب تأليف كرده است كه پاره‏اى از آنها عبارتند از:

1ـكتاب«مسائل الخلاف».

2ـكتاب«التبيان فى تفسير القرآن».

3ـكتاب«المبسوط فى الفقه».

4ـكتاب«الرجال»يا«الابواب».

5ـكتاب«الفهرست».

6ـكتاب«التهذيب».

علامه شيخ آقا بزرگ تهرانى در كتاب«الذريعة»،ج 4،ص 504 به توصيف كتاب«التهذيب»پرداخته و گفته است:

«اين كتاب يكى از كتابهاى چهارگانه و مجموعه‏هاى كهن است كه از زمان تأليف آن تا به امروز مأخذ و مرجع دانشمندان شيعين بوده است.شيخ الطائفه اين كتاب را از اصول صحيح و قابل اعتماد نزد علماى پيشين و نيز از كتابهايى اتخاذ كرده و به رشته تحرير در آورده است كه خود آنها را از هنگام ورود به بغداد در سال 408 ه.ق تا زمان هجرت به نجف در سال 448 ه.ق در اختيار داشته است».

اين كتاب شرحى است بر رساله«المقنعة»تأليف‏استادش شيخ محمد بن محمد بن نعمان،معروف به شيخ مفيد در گذشته به سال 413 ه.ق كه در زمينه فقه نگاشته شده است (17) .

محدث بحرانى گفته است (18) :

«ابواب كتاب«التهذيب»را شمرده‏ام،93 باب بوده و 12590 حديث داشته است».

نسخه‏هاى خطى اين كتاب فراوان است و شيخ آقاـبزرگ تهرانى در كتاب«الذريعة»گفته است (19) :

«جزء اول كتاب در تبريز و به خط مؤلف آن شيخ الطائفه يافت مى‏شود و اين نسخه كه خطى شيخ بهائى نيز بر روى آن به چشم مى‏خورد،در كتابخانه سيد ميرزا محمد حسين بن على اصغر شيخ الاسلام طباطبايىـدر گذشته به سال 1292 ه.قـوجود دارد و هم اكنون در اختيار نوادگان وى مى‏باشد».شيخ عز الدين بن عبد الصمد عاملى نسخه‏اى از آن را در سال 949 ه.ق به خط خويش نوشته و در پايان آن چنين نگاشته است:

«من نسخه دست نويس خود را با نسخه اصلى كتاب كه به خط مؤلف كتاب،شيخ طوسى است،مقابله و تصحيح نموده‏ام».

اين كتاب تا كنون چندين بار به چاپ رسيده است كه يكبار در سال 1318 ه.ق و بار ديگر در سال 1378 ه.ق در ده مجلد در نجف اشرف به زيور طبع آراسته شده است.علامه شيخ آقا بزرگ تهرانى شرح احوال و آثار شيخ طوسى را مفصلا به عنوان مقدمه‏اى بر تفسير«التبيان»شيخـطوسى به رشته تحرير در آورده كه به سال 1381 ه.ق در نجف اشرف به چاپ رسيده است و همين مقدمه نيز با عنوان«حياة الشيخ الطوسى»به طور مستقل چاپ شده است.

الاستبصار

كتاب«الاستبصار»نيز تأليف شيخ طوسى است كه‏شرح حال وى به طور خلاصه در صفحات قبل بيان شد.

علامه شيخ آقا بزرگ تهرانى به توصيف اين كتاب پرداخته و چنين گفته است (20) :

«اين كتاب يكى از كتابهاى چهارگانه و مجموعه‏هاى حديث است كه نزد فقيهان شيعى دوازده امامى مدار استنباط احكام شرعى بوده‏اند و مشتمل بر چندين كتاب تهذيب است كه تنها موارد اختلاف اخبار در آن ذكر گرديده و روش جمع و ائتلاف ميان اخبار مخالف و موافق بيان شده است».

شيخ طوسى گفته است (21) :

«بدانيدـخدايتان تأييد كنادـكه من اين كتاب را به سه بخش تقسيم كرده‏ام:بخش اول و دوم مسائل مربوط به عبادات را شامل مى‏شود و بخش سوم در زمينه معاملات و ديگر ابواب فقهى است».شيخ الطائفهـخدايش رحمت كنادـاحاديث اين كتاب را به ترتيب زير دسته‏بندى كرده است :

1ـبخش اول:شامل 300 باب و 1899 حديث.

2ـبخش دوم:شامل 217 باب و 1177 حديث.

3ـبخش سوم:شامل 398 باب و 2455 حديث.

بنابر اين،كتاب«الاستبصار»مجموعا 915 باب و 5531 حديث را در بر مى‏گيرد.

نسخه خطى اين كتاب فراوان است كه يكى از آنها نسخه‏اى است به خط شيخ جعفر بن على بن جعفر مشهدى كه در روز هشتم ماه ذى قعده سال 573 ه.ق كتابت آن را به پايان برده است.

وى اين نسخه را از روى نسخه دست نويس مؤلف،شيخ طوسىـدر گذشته به سال 460 ه.قـنوشته است كه هم اكنون در كتابخانه شيخ على كاشف الغطاء در نجف‏اشرف وجود دارد.

اين كتاب چندين بار به چاپ رسيده است،از جمله:

الفـدر لكهنوى هند به سال 1307 ه.ق (22)

بـدر نجف اشرف به سال 1375 ه.ق در چهار مجلد.

اسناد به كتابهاى چهارگانه

بسيارى از دانشمندان شيعه دوازده امامى كتابهاى«اثبات»و«مشيخات»را به رشته تحرير در آوردند تا اسانيد خود را به مؤلفان كتابهاى چهارگانه و ديگر مؤلفان شيعى برسانند و بزرگترين كتاب در اين زمينه كتاب«خاتمةـالمستدرك»تأليف شيخ ميرزا حسين نورىـدر گذشته به سال 1320 ه.قـاست كه به حكم تأخر،كاملترين و بزرگترين كتاب در اين خصوص است و من با استناد به گفته شاعر مى‏گويم:

اگر شما دقيقا همانند آنان نيستيد،لا اقل به ايشان تشبه جوييد.كه تشبه جستن به بزرگان،خود موجب رستگارى است.

من در اينجا نام برخى از مشايخ را كه اسانيدشان به دست ما رسيده است،به طور خلاصه ذكر مى‏كنم:

1ـپدر و استاد فقيه و حكيم سيد ميرزا حسن بجنوردىـسايه‏اش مستدام بادـكه از نوادر روزگار است.

2ـمصلح شهير،سيد محمد على،ملقب به هبة الدين شهرستانى.

3ـعلامه بزرگ سيد مهدى خوانسارى.

4ـآيت الله سيد شهاب الدين مرعشى،كه از مفاخر شيعه به شمار است.

همچنين بسيارى از دانشمندان،كه ذكر نامشان موجب اطاله كلام است.در اينجا تنها به ذكر نام محدث بزرگوار شيخ محمد محسن بن حاج على بن مولا محمد رضا بن حاج محسن تهرانى محسنى منزوى،مشهور به«آقا بزرگ تهرانى»بسنده مى‏كنيم.

وىـخدايش رحمت كنادـبه سال 1293 ه.ق در تهران تولد يافت و در ماه شوال سال 1313 ه.ق به قصد زيارت عازم عتبات عاليات در عراق شد و سپس به وطن باز گشت و دوباره به سال 1315 ه.ق براى كسب دانش به نجف اشرف هجرت كرد و به خدمت استادش ميرزا حسين نورى شتافت و ملازم وى گشت و در مجلس درس شيخ محمد كاظم خراسانى،صاحب كتاب«الكفاية»و شيخ شريعت اصفهانى و شيخ محمد تقى شيرازى و ديگر علماء نيز حضور يافت و آنگاه در سال 1329 ه.ق به سامراء هجرت كرد و تا سال 1335 ه.ق در آن ديار اقامت داشت،سپس به نجف اشرف بازگشت و كتابخانه مجلل و نوبنيادى را در آنجا تأسيس نمود و سرپرستى آن را خود بر عهده گرفت و بسيارى از فضلا از آن كمال استفاده را بردند و وى همچنان عهده‏دار سرپرستى كتابخانه بود تا اينكه در روز هيجدهم ماه ذى حجه سال ه.ق دارفانى را وداع گفت و به سراى باقى شتافت.

نخستين كسى كه تاريخ وفات وى را بيان داشته است،سيد موسى هندى،شاعر كاظمينى بوده كه چنين سروده است:

اين مصيبت،سخت جانفرسا و غم‏انگيز است و ستاينده وى را جز سكوت گريزى نيست اگر او را به خاك سپاريد،در حقيقت علم و تقوى را تماما به خاك سپرده‏ايد نام وى(آغا بزرگ محسن)ماده تاريخ وفاتش به حساب مى‏آيد.

تأليفات شيخ آقا بزرگ تهرانى مجموعا شامل بيست و پنج كتاب و رساله است كه مشهورترين آنها عبارتند از:

1ـكتاب«الذريعة الى تصانيف الشيعة (23) ».ـكتاب«طبقات اعلام الشيعة»كه بر حسب سده‏هاى پياپى ترتيب و نگارش يافته و ذكرى از دانشمندان شيعىـاز آغاز قرن چهارم هجرى قمرى به بعدـدر آن رفته است.

3ـكتاب«مصفى المقال فى مصنفى علم الرجال».

4ـكتاب«توضيح الرشاد فى تاريخ حصر الاجتهاد».

5ـكتاب«المشيخة»يا«الاسناد المصفى»،كه در آن مختصرا به ذكر نام اساتيدش در علم رجال همراه با اسانيدشان پرداخته است.

وى اساتيد بسيار داشته است كه به بيست تن مى‏رسيده‏اند و معروفترين آنان عبارتند از :

1ـشيخ ميرزا حسين نورىـدر گذشته به سال 1320 ه.قـ.

2ـسيد مرتضى كشميرى،معروف به«جمال السالكين»ـدر گذشته به سال 1323 ه.ق (24) ـ.

3ـشيخ ميرزا حسين خليلىـدر گذشته به سال 1326 ه.قـ.

4ـشيخ محمد كاظم خراسانىـدر گذشته به سال 1329 ه.قـ.

5ـشيخ فتح الله شريعت اصفهانى.

اينك به ذكر اسناد تمام كتابهاى حديث نزد شيعه دوازده امامى،از كتابهاى چهارگانه حديثـكه در شهرت و اعتبار به روشنايى روز مى‏مانندـگرفته تا كتابهاى اصول و مجموعه‏هاى حديث و كتاب‏هاى مربوط به علم رجال و ديگر تأليفات مى‏پردازيم و آنها را به نقل از مشايخ بزرگوارم كه قبلا ذكر نامشان رفت و نيز از مشايخ آنان با سلسله اساتيد پيوسته‏شان بيان مى‏داريم و تفصيل آن‏را به كتاب«خاتمة المستدرك»تأليف شيخ نورىـخدايش رحمت كنادـكه همه روشها و اسانيد در آن فراهم آمده است،ارجاع مى‏دهيم و از شاگرد بزرگوارش،علامه شيخ آقا بزرگ تهرانىـخدايش رحمت كنادـبه روايت سند مى‏پردازيم.

اينك از سندى واحد كه به علامه حلى،شيخ حسن بنـيوسف بن مطهرـدر گذشته به سال 726 ه.قـمنتهى مى‏شود،ياد مى‏كنيم،چه او فراهم آورنده اسناد در روزگار خويش بوده كه توسط وى به مؤلفان كتابهاى چهارگانه مى‏رسيده است و من با استعانت از خداوند بزرگ در اين باب چنين مى‏گويم :

كتابهاى چهارگانه حديث و ديگر كتابهاى شيعى را علامه شيخ آقا بزرگ تهرانىـدر گذشته به سال 1389 ه.قـاز شيخ ميرزا حسين نورىـدر گذشته به سال 1320 ه.قـ،و او از ميرزا هاشم خوانسارى،و او از سيد صدر الدين عاملى،و او از سيد محمد مهدى بحر العلوم،و او از مولاـمحمد باقر وحيد بهبهانى،و او از مولا محمد باقر مجلسى،و اواز پدرش محمد تقى مجلسى،و او از شيخ بهاء الدين عاملى،و او از پدرش حسين بن عبد الصمد عاملى،و او از شيخ زينـالدين شهيد ثانى،و او از نور الدين على بن عبد العالى ميسى،و او از شمس الدين محمد بن محمد معروف به ابن مؤذن جزينى،و او از ضياء الدين على عاملى،و او از پدرش شمس الدين محمد بن مكى معروف به شهيد اول،و او از فخر المحققينـابو طالب محمد حلى،و او از پدرش حسن بن مطهر معروف به علامه حلىـدر گذشته به سال 726 ه.قـروايت و نقل كرده است.

سند كتاب«الكافى»تأليف شيخ كلينى

علامه حلى از سيد رضى الدين بن طاووس،و او از شيخ نجيب الدين سوراوى،و او از شيخ حسين بن رطبة،و او از شيخ ابو على طوسى،و او از پدرش شيخ طوسى،و او از شيخ مفيد ابو عبد الله محمد بن محمد بن نعمان،و او از ابو القاسمـجعفر بن محمد بن قولويه،و او از محمد بن يعقوب كلينىـدر گذشته به سال 229 ه.ق به نقل حديث پرداخته است.شيخ طوسى گفته است:حسين بن عبيد الله،معروف به«ابن الغضائرى»به ما خبر داده كه بيشتر احاديث كتاب«الكافى»را خود شخصا از نامبردگان زير شنيده است:

1ـابو غالب احمد بن محمد زرارى.

2ـابو القاسم جعفر بن محمد بن قولويه.

3ـابو عبد الله احمد بن ابراهيم صيمرى،معروف بهـابو رافع.

4ـابو محمد هارون بن موسى تلعكبرى.

5ـابو المفضل محمد بن عبد الله بن مطلب شيبانى.

نامبردگان فوق همگى نيز از محمد بن يعقوب كلينى روايت حديث كرده‏اند.

همچنين عالم بزرگوار سيد مرتضى از ابو الحسين احمد بن على بن سعيد كوفى،و او از محمد بن يعقوب كلينى،احاديث‏كتاب«الكافى»را روايت كرده است.

ابو عبد الله احمد بن عبدون نيز به نقل از احمد بن ابراهيم صيمرى و ابو الحسين عبد الكريم بن عبد الله بن نصر بزارـدر تفليس و بغدادـاز ابو جعفر محمد بن يعقوب كلينى و همه كتابها و رواياتش ما را با خبر ساخته است.

سند كتاب«من لا يحضره الفقيه»تأليف شيخ صدوق

از شيخ طوسى نقل شده كه گفت:

«گروهى از علماى حديث،مانند شيخ ابو عبد الله محمد بن محمد بن نعمان و ابو عبد الله حسين بن عبيد الله و ابو الحسين جعفر بن حسن بن حسكه قمى و ابو زكريا محمد بن سليمانـحمرانى همگى از شيخ صدوق نقل حديث كرده‏اند».

شيخ نجاشى نيز گفته است،«پدرم على بن احمد نجاشى مرا از تمام كتابهاى شيخ صدوق با خبر ساخت و پس از آنكه برخى از آنها را نزد وى‏خواندم،به من گفت:

«هنگامى كه احاديث كتابهاى شيخ صدوق را شخصا در بغداد از زبان خود او شنيدم،به من اجازه نقل حديث داد».

سند دو كتاب«التهذيب»و«الاستبصار»تأليف شيخ طوسى

علامه حلى از دو عالم جليل،سيد رضى الدين و سيد جمال الدين فرزندان طاووس،و آنان از شيخ نجيب الدين سوراوى،و او از شيخ حسين بن هبة الله بن رطبه سوراوى،و او از شيخ ابو على طوسى،و او از پدرش شيخ الطائفه طوسى احاديث اين دو كتاب را روايت كرده است.

شيخ شهيد ثانى از شيخ جلال الدين حسين بن احمد بن نجيب الدين محمد بن هبة الله بن نماحلى،و او از پدرش،و او از پدرش،و او از پدرش،و او از پدرش،و او او شيخ ابو عبد الله حسين بن احمد بن طحال مقدادى،و او از شيخ ابو على طوسى،و او از پدرش شيخ ابو جعفر طوسىـخدايشان رحمت كنادـبه‏نقل احاديث از دو كتاب فوق الذكر پرداخته است.

در اينجا به همين مقدار از روشها و اسانيد بسنده مى‏كنيم و كسانى را كه خواهان شرح و بسط و تفصيل اسانيد فوق هستند،به كتابهاى«اثبات»و«مشيخات»ارجاع مى‏دهيم.

امروزه معروفترين كتابهاى رجال متداول عبارتند از:

1ـكتاب«المشيخة»تأليف شيخ آقا بزرگ تهرانىـدر گذشته به سال 1389 ه.قـ.

2ـكتاب«خاتمة المستدرك»تأليف شيخ محدث،ميرزا محمد حسين نورىـدر گذشته به سال 1320 ه .قـ.

3ـكتاب«لؤلؤة البحرين»تأليف شيخ يوسفـبحرانىـدر گذشته به سال 1186 ه.قـ.

4ـكتاب«الاجازة»تأليف شيخ زين الدين شهيدثانىـدر گذشته به سال 665 ه.قـ.

5ـكتاب«الفهرست»تأليف شيخ الطائفه طوسىـدر گذشته به سال 460 ه.قـ.

6ـكتاب«الفهرست»تأليف شيخ نجاشىـدر گذشته به سال 450 ه.قـ.

7ـكتاب«مشيخة التهذيب و الاستبصار»تأليف شيخ الطائفه طوسى در گذشته به سال 460 ه.قـ .

8ـكتاب«مشيخة الفقيه»تأليف شيخ صدوقـدر گذشته به سال 381 ه.قـ.

«پايان»

مشهد مقدسـ18 مرداد ماه 1359

پى‏نوشتها:

1ـ به كتاب«صحيح مسلم»،ج 8،ص 229،چاپ محمد على صبيح در قاهره و كتاب«وسائل الشيعة»،ج 8،ص 576 كه به سال 1380 ه.ق در تهران به چاپ رسيده است،رجوع كنيد.

2ـ به مجلد اول اين كتاب،باب كتابة العلم كه به سال 1314 ه.ق در قاهره به چاپ رسيده است،رجوع كنيد.

3ـ به كتاب«تدريب الراوى»،ج 1،ص 69،چاپ قاهره به سال 1383 ه.ق رجوع كنيد.

4ـ به كتاب«تأسيس الشيعة»ـتأليف سيد صدر،ص 279 و كتاب«اعيان الشيعة»ـتأليف سيد محسن امين،ج 1،ص 147 رجوع كنيد.

5ـ در اين باره به بحث مفصل ما در كتاب«دائرة المعارف الشيعة»،ج 5،ص 33 و در بخشهاى ديگر همين كتاب كه به سال 1393 ه.ق در بيروت به چاپ رسيده است،رجوع كنيد.

6ـ به كتاب«الذريعة الى تصانيف الشيعة»،ج 5،ص 29 رجوع كنيد.

7ـ كتاب«وسائل الشيعة»در سه مجلد بزرگ چندين بار با چاپ سنگى انتشار يافت و نيز در فاصله سالهاى 1376 تا 1389 ه.ق در بيست مجلد در تهران به زيور طبع آراسته شد و چاپ ديگرى از آن در سال 1391 ه.ق در بيروت صورت پذيرفت.شيخ ميرزا محمد حسين نورىـدر گذشته به سال 1320 ه.قـبسيارى از احاديث اين كتاب را تصحيح و اصلاح كرد و مستدركى در سه مجلد بزرگ به نام«مستدرك الوسائل»ترتيب داد كه پس از وى به سال 1321 ه.ق در تهران به چاپ رسيد و همين كتاب«مستدرك الوسائل»به همراه كتاب«وسائل الشيعة»با نام«وسائلـالشيعة و مستدركاتها»به ترتيبى نيكو در قاهره چاپ شد كه پنج جلد آن در سال 1377 ه.ق 1958 م به اهتمام آقاى سيد مرتضى رضوى،سرپرست مؤسسه انتشاراتى«النجاح»در قاهره چاپ و منتشر گشت.

8ـ كتاب«الوافى»در سه مجلد بزرگ چندين بار با چاپ سنگى در تهران به زيور طبع آراسته شد و بعدا كتابخانه اسلاميه در تهران نيز به چاپ افست آن همت گمارد.

9ـ كتاب«بحار الانوار»يكبار در بيست و پنج مجلد با چاپ سنگى منتشر شده و بار ديگر نيز در فاص



 

بسم الله الرحمن الرحيم
مقدمه:
فصل اول:مقام امير مؤمنان عليه السلام
روز«سيزدهم رجب‏»ميلاد كيست؟
زورمندان گويند:
اميران گويند:
داوران گويند:
بينوايان و بى‏كسان گويند:
زنان گويند:
دانشمندان گويند:
فعظمتم جلاله و اكبرتم شانه و مجدتم كرمه و ادمتم ذكره‏»
علماى اخلاق گويند:
بيگانگان گويند:
فرقه‏اى گويند:
فرقه ديگر گويند:
ديگران گويند:
اهل طريقت گويند:
شيعيان گويند:
اهل دعا گويند:
اهل قرآن گويند:
عابدان گويند:
عاشقان گويند:
پايان سخن آنكه:
هر گروهى،به آنچه مى‏انديشند و معتقدند،دلشادند.
فصل دوم: شايسته‏ترين رهبر شايسته‏ترين رهبر
تحقيق آغاز مى‏شود:
بررسى
در پاسخ نقلى گوئيم:
دنباله كلام:
بررسى حديث غدير:
اما در پاسخ عقلى گوئيم:
سر جنبانان اجتماعى و سياسى عصر او و پس از او:
سر جنبانان مذهبى:
دانشمندان غير شيعه:
فلاسفه و متفكران بزرگ اسلامى:
ديگران نيز على عليه السلام را به فضيلت‏ستوده‏اند،از قبيل:
زنان هم او را به عظمت‏ياد كرده‏اند،مانند:
دانشمندان غير مسلمان نيز وى را به بزرگى نام برده‏اند
برخى از دانشمندان متاخر كهكمال ستوده‏اند:على عليه السلام را به
ختامه مسك:
مآخذى كه مكرر در اين مقاله استفاده شده است:
(درباره على (ع)) صلى‏الله‏عليه‏وآله‏وسلم فرمود رژچ‏ذ÷ فصل سوم: آنچه پيامبر

در اين رساله:

بيان رسول (ص) على عليه‏السلام بر اساس رژچ‏ذ÷ فصل چهارم:طرح وجودى

دانيم كه:

تذكار قبلى:
على عليه السلام از نظر وجودى

در نظر مكتب تشيع فصل پنجم:- امام عليه‏السلام

امام عليه السلام در نظر مكتب تشيع

دين فصل ششم:- ولايت،اساس حيات

ولايت،اساس حيات دين

در مكتب ولايت) فصل هفتم: (بهره‏گيرى از منطق

(بهره‏گيرى از منطق در مكتب ولايت)
فصل هشتم: فرق عشق و محبت فرق عشق و محبت

فصل نهم:شعرى در زبان شعر

شعرى در زبان شعر

السلام از نظر ديگران فصل دهم:- امير مؤمنان عليه

آغازى بر بحث:
بخش اول-افكار و رفتار امام عليه السلام

بخش دوم-امام عليه السلام و ديگران

بخش سوم-امام عليه السلام و حكومت‏بر مردم

معرفى بعضى منابع

خاتمه: نمونه‏اى و نمودارى

نمونه‏اى و نمودارى
خدمات امام عليه السلام در زمينه فرهنگى
خدمات امام عليه السلام در زمينه امور اجتماعى
خدمات امام عليه السلام در زمينه اقتصادى
خدمات امام عليه السلام در زمينه امنيتى،دفاعى و سياسى


 



دانلود فیلم روز سوم

دانلود فیلم ساعت بیست و پنج

دانلود فیلم اتوبوس شب

دانلود فیلم طبل بزرگ زیر پای چپ

دانلود فیلم شب بخیر فرمانده

دانلود فیلم پیک نیک در جنگ

دانلود فیلم اخراجی های 2

دانلود فیلم اخراجی های 1.5

دانلود فیلم لیلی با من است

دانلود فیلم به نام پدر

دانلود فیلم اخراجی های 3

دانلود فیلم سیزده پنجاه و نه

دانلود فیلم زخم شانه حوا

دانلود فیلم گلوگاه شیطان



دانلود فیلم روز سوم

دانلود فیلم ساعت بیست و پنج

دانلود فیلم اتوبوس شب

دانلود فیلم طبل بزرگ زیر پای چپ

دانلود فیلم شب بخیر فرمانده

دانلود فیلم پیک نیک در جنگ

دانلود فیلم اخراجی های 2

دانلود فیلم اخراجی های 1.5

دانلود فیلم لیلی با من است

دانلود فیلم به نام پدر

دانلود فیلم اخراجی های 3

دانلود فیلم سیزده پنجاه و نه

دانلود فیلم زخم شانه حوا

دانلود فیلم گلوگاه شیطان



دانلود فیلم اخلاقتو خوب کن

دانلود فیلم پرستو های عاشق

دانلود فیلم دختری در قفس

دانلود فیلم زندگی خصوصی

دانلود فیلم offside 2006

دانلود فیلم روبیت

دانلود فیلم نارنجی پوش

دانلود فیلم نفرین

دانلود فیلم بی نشون

دانلود فیلم زمانی برای دوست داشتن

دانلود فیلم شکار چی شنبه

دانلود فیلم ماهی دم قرمز

دانلود فیلم انتهای خیابان هشتم

دانلود فیلم کودک مادر

دانلود فیلم چگونه میلیاردر شدم

دانلود فیلم ساعت شلوغی

دانلود فیلم شمال شهر جنوب شهر

دانلود فیلم پس کوچه های شمرون

دانلود فیلم نردبان چوبی

دانلود فیلم پرسه در مه

دانلود فیلم مستند پهلوان

دانلود فیلم خیابان بیست و چهارم

دانلود فیلم مامام بهروز منو زد

دانلود فیلم فرود در غربت

دانلود فیلم بدرود بغداد

دانلود فیلم قلاده های طلا

دانلود فیلم مردی که گیلاس هایش را خورد

دانلود فیلم در شب عروسی

دانلود فیلم شب به یاد ماندنی



دانلود فیلم به فاصله یک نفس

دانلود فیلم گنجشک و قناری

دانلود فیلم طهران تهران

دانلود فیلم شاه دزد

دانلود فیلم روزی روزگاری فوتبال

دانلود فیلم رنگ خدا

دانلود فیلم نوک برج

دانلود فیلم یک تکه نان

دانلود فیلم بچرخ تا بچرخیم

دانلود فیلم سعادت آباد

دانلود فیلم مقلد شیطان

دانلود فیلم حوالی اتوبان

دانلود فیلم پسر آسمانی

دانلود فیلم دختران

دانلود فیلم در باره زندگی

دانلود فیلم در امتداد شهر

دانلود فیلم تقصر آستینم بود

دانلود فیلم کنسرت روی آب

دانلود فیلم شپش و بش



دانلود فیلم دل خون

دانلود فیلم درباره الی

دانلود فیلم به نام پدر

دانلود فیلم از ما بهترون

دانلود فیلم آواز گنجشک ها

دانلود فیلم عشق

دانلود فیلم دو خواهر

دانلود فیلم یک اشتباه کوچولو

دانلود فیلم وفا 2012

دانلود فیلم طلا و مس

دانلود فیلم هفت دقیقه تا پاییز

دانلود فیلم ازداواج در وقت اضافه

دانلود فیلم خاله سوسکه

دانلود فیلم اخراجی های 3

دانلود فیلم آتشکار

دانلود فیلم سالاد فصل

دانلود فیلم قبر مشترک

دانلود فیلم دموکراسی تو روز روشن



دانلود فیلم دل خون

دانلود فیلم درباره الی

دانلود فیلم به نام پدر

دانلود فیلم از ما بهترون

دانلود فیلم آواز گنجشک ها

دانلود فیلم عشق

دانلود فیلم دو خواهر

دانلود فیلم یک اشتباه کوچولو

دانلود فیلم وفا 2012

دانلود فیلم طلا و مس

دانلود فیلم هفت دقیقه تا پاییز

دانلود فیلم ازداواج در وقت اضافه

دانلود فیلم خاله سوسکه

دانلود فیلم اخراجی های 3

دانلود فیلم آتشکار

دانلود فیلم سالاد فصل

دانلود فیلم قبر مشترک

دانلود فیلم دموکراسی تو روز روشن

 



دانلود فیلم مزد عشق

دانلود فیلم خون بازی

دانلود فیلم کلاغ پر

دانلود فیلم عطش

دانلود فیلم فضانوردان در زمین 2

دانلود فیلم تعطیلات پر درد سر

دانلود فیلم زمینه

دانلود فیلم زهر عسل

دانلود فیلم عطسه های نحس

دانلود فیلم آخرین بازی

دانلود فیلم کار کاذب

دانلود فیلم فرش ایرانی

دانلود فیلم خانواده ارنست.

دانلود فیلم برگشت ناپذیر

دانلود فیلم کلاه بردار

دانلود فیلم گره آخر

دانلود فیلم انسانها

دانلود فیلم کبری 0012

دانلود فیلم خوابم میاد

دانلود فیلم جعبه موسیقی



 

دانلود فیلم ستایش

 

دانلود فیلم تنها تر از من

 

 دانلود فیلم همه چی آرومه

 دانلود فیلم زندگی با چشمان بسته

دانلود فیلم شام آخر

دانلود فیلم سام و نرگس

دانلود فیلم رویای خیس

دانلود فیلم پیشنهاد بی شرمانه به نقاش مرده

دانلود فیلم آکواریوم

دانلود فیلم چپ دست

دانلود فیلم کافه ستاره

دانلود فیلم خاک و آتش

دانلود فیلم دوستی از جنس آتش

دانلود فیلم یک فراری از بگبو

دانلود فیلم کیمیا و خاک

دانلود فیلم رقص در غبار

دانلود فیلم گلچهره

دانلود فیلم پیشنهاد 50 میلیونی

دانلود فیلم معجزه سیب

دانلود فیلم روز سوم   




تعطیلات پر دردسر

خوابم میاد

قلقلک

مربای شیرین

کلانتری غیرانتفاعی

توفیق اجباری

سرت رو بدزد رفیق

 پاپوش

نصف مال من نصف مال تو

هم خانه

فضانوردان در راه جام جهانی

کلاه قرمزی در فرنگ

همیشه پای یک زن در میان است

بوی پول

آتش بس

گواهینامه

پیک نیک در جنگ

کلاه قرمزی و عید نوروز

خروس جنگی

خاطرات الاغ مهربان

هرچی تو بخوای

چارچنگولی

دختر میلیونر

به دنبال خوشبختی

جایزه بزرگ

یک فراری از بگبو

فضانوردان در زمین2

کبری0012

اماد دیوانه

خواب سفید

ازدواج صورتی

کلاه قرمزی و بچه ننه

رفیق بد

ملودی

فیلم کلاهی برای باران

انتخاب

تیغ زن

مادر زن سلام

فیلم ده رقمی

فضانوردان در راه جام جهانی4

ماشین عروس

افقی رو به بالا

میش

لانه

نیم کیلو باش مرد باش

داماد خوش قدم

اخراجی های1/5

زیر درخت هلو

زندگی شیرین

ول کن دستمو

تاکسی نارنجی

دایره زنگی

تردست

طلاق به سبک ایرونی

سوغات فرنگ

پوپک و مش ماشاالله

پسر تهرونی

نیش زنبور

لیمو ترش

لج و لجبازی

کما

کلاه قرمزی و مدرسه فرنگ

کیش و مات

کتاب قانون

حلقه های ازدواج

فراری

افراطی ها

دختر ایرونی

آدم برفی

دامادی به نام صفر

بی ستاره

به روح پدرم

بابای اجباری

از ما بهترون

آقای هفت رنگ

دو خواهر

زیگ زاگ 

یک بام و دو هوا

یک اشتباه کوچولو

وفا ۲۰۱۲

سن پطرزبورگ

پسر آدم دختر حوا

نفر دهم

ازدواج در وقت اضافه

دردسر بزرگ

بعد از ظهر سگی سگی

با من شوخی نکن

الم شنگه

چراغ قرمز

دو برادر

خاله سوسکه

اخراجی ها

مارمولک

هر چی خدا بخواد

رفیق فابریک

آتشکار

روزی که مرد شدم

قبر مشترک

دختر شاه پریون

چشماتو نبند

داماد خجالتی

ما خونه نیستیم

کباب غاز

ورود آقایان ممنوع

گنجشک و قناری

زن ها فرشته اند

شاه دزد

قاعده بازی

شیر و عسل

آژانس ازدواج

من پلیس نیستم

یک حبه قند

آقا یوسف

ورود زنده ها ممنوع

زن ها شگفت انگیزند

سه درجه تب

زن بدلی

عینک دودی

بچرخ تا بچرخیم.

مکس

دلقک ها

شرط اول

پیتزا مخلوط

فوتبالی ها

عاشقی با اعمال شاقه

پسر آسمانی

فرار از کمپ

اسب حیوان نجیبی است

تقصیر آستینم بود

کنسرت روی آب

شیش و بش

اخلاقتو خوب کن

زنان ونوسی مردان مریخی

تایماز موتوری

Offside 2006

بی نشون

مامان بهروز منو زد

شب به یاد ماندنی




 

نظام خانواده در اسلام

فهرست مطالب

1 آئين ازدواج در نظام هستى

«نظام تركيب و تزويج در جمادات»

نظام همزيستى در گياهان

نظام ازدواج و توالد و تناسل در

انسان و ازدواج

در تحقق برنامه نكاح سخت گيرى نكنيد

ارزش و اهميت ازدواج از نظر روايات

2 تقواى الهى در خانواده و جامعه

حقيقت تقوا

تقوا و مراتب با ارزش آن

حاجى سبزوارى و قناعت

تجمل گرائى و اسراف

يكديگر را به تقوا دعوت كنيد

نشانه هاى اهل تقوا

زن و شوهر با تقوا

كاسب نمونه

3 اهداف والاى ازدواج در اسلام

خانه پاك

اهداف والاى ازدواج در اسلام

بدترين مردم

شكوفائى استعداد

كوشش براى خانه و خانواده عبادت است

در مسئله ازدواج والاترين هدف را منظور داشته باشيد

نظام خانواده در مغرب زمين

4 موقعيت زن در تاريخ بشر و اسلام

انحراف فكرى انسان گمراه نسبت به زن

پاسخ اسلام به انحرافات فكرى انسان گمراه نسبت به زن

باز هم نظرى به تاريخ نسبت به حيات و موقعيت زن

5 استقلال مرد و زن در اسلام

استقلال و حريت انسان

حكايتى عجيب در حريّت

مسئله اى مهم

همسرى شايسته و باكرامت

استقلال مرد و زن در ازدواج

6 مقام زن در منطق وحى

آئين پاك حق

توسل انبياء الهى به ربوبيت و رحمت حق

مقام باعظمت عبادت و بندگى حق

زن در منطق وحى

عقل و شهوت ملاك سعادت و شقاوت

حديثى عجيب از شب معراج در رابطه با زنان

7 مشكلات و موانع راه ازدواج

سختگيرى در مسئله ازدواج

وجود خود را ميزان بين خود و ديگران قرار بدهيد

كبر، صفتى ابليسى است

داستانى عجيب از آسان گرفتن در ازدواج

مسئله شيطانى چشم همچشمى

مهريه هاى سنگين

قرآن مهر واقعى ازدواج مى شود

8 شرايط الهى و اسلامى ازدواج

دين و ديندارى

هم كفوى

نظر حضرت سجاد(عليه السلام) نسبت به كفو

به چند طايفه دختر ندهيد

با اينگونه زنان ازدواج مكنيد

9 راه انتخاب همسر

ناقص از رحمت حق محروم است

راه كمال

راه انتخاب همسر در اسلام

داستانى حيرت آور

شرايط اسلامى و انسانى در انتخاب همسر

10 برنامه هاى اصيل اسلام در مسئله ازدواج

گفتگو براى ازدواج

وجوب پرداخت مِهر و صداق

جهاز عروس

الگوى الهى و معنوى در جهاز عروس

دعا در آستانه عروسى

آداب و اوقات عروسى

آداب زفاف

11 بهداشت در نظام خانواده

ارزش نظافت و بهداشت در اسلام

بهداشت دهان و دندان

نظم و انضباط و بهداشت در خوراك

زيان پر خورى

داستانى آموزنده

12 اخلاق اسلامى در نظام خانواده

ارزش اخلاق حسنه

محبت و اعلام آن

كم توقعى

گذشت و عفو

تغافل يا خود به فراموشى زدن

خشم و غضب

فخر فروشى

رفتار

گفتار

13 حجاب و پاكدامنى زن

منافع حجاب

واقعيتى بهت آور

ديدگاه برجستگان غرب نسبت به اوضاع جامعه غربى

برنامه اى از حضرت حسين (عليه السلام)

حجاب و نظر بازى از نظر قرآن

محرمان زن از نظر قرآن مجيد

14 امنيت در زندگى

خوبيها و بديها

جهل و بى سوادى

علم و معرفت

قلب منبع حقايق

عذاب در عرصه گاه قيامت

پدران و مادران صالح

15 جلوه هاى فضيلت در خانواده

خلوص نيت

اوج خلوص نيت

جلوه هاى فضيلت در خانواده

خلوصى شگفت آور

تقوا و عدالت

چهره هاى بافضيلت

داستانى آموزنده

واقعه اى عجيب

16 اسلام ومسائل مادّى خانه و خانواده

خير و شر ثروت

حلال و حرام

خود را از حلال محروم مكنيد

نفقه زن و فرزند را از حلال تهيه كنيد

پيامبر اسلام و مسئله غذاى حلال

راه زياد شدن روزى

مال حرام

تائب حبيب خدا است

17 اصول معنويت در خانواده

نعمت هاى معنوى

عقل

قـرآن

نبوت

امامت

عالمان دين

نماز

18 مسئوليت عظيم سرپرست خانواده

خود و اهل بيت خود را از آتش قيامت حفظ كنيد

بهشت عنبر سرشت

چهار وظيفه مهم

19 حقوق زن و شوهر دراسلام

دورنمائى از حقوق خانواده

حقوق زن بر شوهر

حقوق شوهر بر زن

20 دوران باردارى ،رضاع و نامگذارى

دوران باردارى

وظايف دوران باردارى

وضع حمل

لباس نوزاد

اولين غذاى نوزاد

اذان و اقامه

به هنگام ولادت كودك اين آداب را رعايت كنيد

شير مادر

نامگذارى

21 فرزند دارى در اسلام

جايگاه و ارزش فرزند

عشق به اولاد

بوسيدن فرزندان

22 ارزش دختر دارى در اسلام

اراده حق در عطا كردن فرزند

روايات بسيار مهم باب دختر دارى

23 نقش مادر در تربيت فرزند

فرزند يا حاصل وجود مادر

ميوه باغ پاكى

مادر علت بدبختى من شد

نور عبادت گاهى كمرنگ مى شود

ازدواجى نورانى

مادر شيخ شوشترى

جلوه طهارت ظاهر و باطن در تربيت

24 نقش پدر در رشد فرزند

به چهار واقعيت توجه كنيد

اميرالمؤمنين (عليه السلام) گريه مى كند

اهل عذاب

نكته اى عجيب از زندگى شهيد حاج شيخ فضل اللّه نورى

جوانان بيدار باشيد

پدران گمراه و وظيفه فرزندان

پدرى بافضيلت

پدرانى نابكار، فرزندانى صالح

پدرى باكرامت

حرام خورى على اكبر تربيت نمى كند

25 حقوق فرزند بر پدر و مادر

راهى بسوى خير

حقوق فرزندان بر پدر و مادر

آثار حلال و حرام

شيخ زاهد

خاطره اى شيرين

پدران و مادران توجه كنند

26 حقوق پدر و مادر بر فـرزنـدان

وظيفه اى سنگين

نكته اى عجيب

مسئله اى ظريف

روايات باب حقوق پدر و مادر

اسلام آوردن زكريا بن ابراهيم و خدمت او به پدر

شيخ انصارى و مادر

عاق مادر

27 وظيفه زن و شوهر نسبت به بستگان يكديگر

اقوام و بستگان

28 صـلـه رحـم

قرآن و صله رحم

طرحى جامع و زيبا

قطعه اى عجيب

روايات صله رحم

روايات قطع رحم

29 موجبات سعادت و شقاوت خانواده

سعادت و شقاوت

انصاف

مدارا و نرمخوئى

نصيحت

ادب

حفظ خانواده از اتهام

وفاى به عهد

مشورت

تواضع

رحمت آوردن به كوچكتر و احترام به بزرگتر

مهماندارى

علل بدبختى و تيره روزى

30 طلاق و ارث

زشتى طلاق

مقدمات طلاق

غيبت

تهمت و افترا

درسى آموزنده

مسئله طلاق از نظر قرآن

پايان زندگى


 



مقدمه
سر آغاز
اشراق اول : در بيان اينكه وجود مقدس حضرت فاطمه زهرا ص مختار و برگزيدهپروردگار از ميان قاطبه بانوان جهان است
اشراق دوم : بيان نسب ملكه ملك و ملكوت حضرت فاطمه زهرا سلام الله عليها
مادر حضرت فاطمه زهرا ع
اشراق سوم : بيان ولادت با سعادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله عليها
اشراق چهارم : بيان اسماء و القاب و كنيه حضرت فاطمه زهرا سلام الله عليها
اشراق پنجم : در بيان تحقيق نير عرشى محور ام ابيها
اشراق ششم : بيان اينكه وجود فاطمه زهرا س مصداق كوثر اعطائى خدا به خاتم انبياءاست
اشراق هفتم : در بيان تسبيح حضرت فاطمه الزهرا س با تحقيق نير عرشى محور جملاتآن
اشراق هشتم : (بيان اشرفيت و افضليت حضرت فاطمه زهرا سلام الله عليها ازكل نساء عالمين :)
اشراق نهم : بيان ازدواج حضرت فاطمه زهراء با حضرت على مرتضى ولى الله اعظمعليهما الصلوه والسلام
اشراق دهم : بيان ميزان انسانيت و آدميت
اشراق يازدهم : بيان اينكه حضرت فاطمه زهرا سلام الله عليها ميزان و اسوه و قدوهوالگوى قاطبه نسوان و بانوان جهان است تا قيامت و افق آخرت
اشراق دوازدهم : خطبه غراء حضرت فاطمه زهرا سلام الله عليها در مسجد مدينه
اشراق سيزدهم : در بيان تنبيه انذارى و تنبيه ايقاظى
اشراق چهاردهم : اين اشراق محتوى شش مطلب است

 


نوشته شده در تاريخ یک شنبه 6 اسفند 1391برچسب:حضرت زهرا,حضرت فاطمه,ام ابیها,خطبه غراء حضرت زهرا,, توسط عباسعلی


عنوان مطلب
1 پيش گفتار
2 بخش اوّل: بحث هاى مقدماتى
3 درس اول: منشأ تشيّع و تاريخ تحولات آن
4 آغاز پيدايش تشيّع
5 ظهور فِرَق تشيّع
6 پيش زمينه هاى ظهور اسماعيليه در دوران امام صادق(ص)
7 پرسش هايى درباره متن و منابعى براى مطالعه بيشتر
8 بخش دوّم: تاريخ اسماعيليه
9 درس دوم: اسماعيليان نخستين- زمان و علت پيدايش
10 زندگانى اسماعيل بن جعفر
11 پيدايش اسماعيليه خالصه
12 مباركيّه يا اسماعيليه نخستين
13 زندگانى محمد بن اسماعيل
14 مسئله بداء در اسماعيل
15 پايان دوره ستر اسماعيليه نخستين
16 القاب اسماعيليان در تاريخ
17 خلاصه مطالب،پرسش هايى درباره متن و منابعى براى مطالعه بيشتر
18 درس سوم: ظهور قرامطه
19 ديدگاه ابن رزّام در باب مبادى دعوت قرامطه و اسماعيليه
20 قرامطه بحرين
21 قرامطه در ايران
22 قرامطه در يمن
23 مهمترين منابع در باب قرامطه
24 خلاصه مطالب، پرسش هايى درباره متن و منابعى براى مطالعه بيشتر
25 درس چهارم: دولت فاطميان در شمال آفريقا
26 ظهور عبيدالله المهدى در سلميّه شام و سفر به مغرب
27 ابوعبدالله شيعى و خلافت عبيدالله المهدى
28 نسب خلفاى فاطمى
29 خلافت القائم بأمرالله و المنصور بالله در مغرب
30 خليفه فاطمى در مصر
31 اصلاحات دينى و ادارى المعز لدين الله
32 خلافت العزيز بالله در مصر
33 خلاصه مطالب، پرسش هايى درباره متن و منابعى براى مطالعه بيشتر
34 درس پنجم: الحاكم بأمر الله، جنجالى ترين خليفه فاطمى
35 پيدايش دروزيان
36 اصول دينى دروزيان
37 الظاهر لاعزاز دين الله در منصب خلافت
38 مستنصر، خليفه اى با دوران خلافت طولانى
39 انشقاق بزرگ در خانه فاطميان (ظهور نزاريان)
40 دوران خلافت مستعلى و آمر
41 شكاف جديد در درون خانه فاطميان (ظهور طيبيان)
42 حكومت فاطميان در سراشيبى سقوط
43 مهمترين منابع درباره فاطميان
44 خلاصه مطالب و پرسش هايى درباره متن و منابعى براى مطالعه بيشتر
45 درس ششم: نزاريان در ايران
46 حسن صباح، موسس فرقه نزاريان
47 الموت بعد از حسن صباح
48 نزاريان شام از دوران الموت تا عصر حاضر
49 اعلام قيامت از سوى حسن دوّم
50 حسن سوم و بازگشت به اهل سنت
51 منابع درباب نزاريان ايران
52 خلاصه مطالب، پرسش هايى درباره متن و منابعى براى مطالعه بيشتر
53 درس هفتم: نزاريان پس از مغول
54 فرقه قاسم شاهى و محمد شاهى
55 دوره انجدان در تاريخ نزاريان ايران
56 آقاخان ها
57 خوجه هاى هند
58 خلاصه مطالب، پرسش هايى درباره متن و منابعى براى مطالعه بيشتر
59 درس هشتم: ظهور مستعلويان و طيبيان
60 اسامى امامان مورد قبول شيعيان بهره طيبى اسماعيلى
61 طيبيان در يمن
62 اسامى داعيان مشترك بين بهره داوودى و بهره سليمانى
63 طيبيان در هند
64 سلسله داعيان مورد قبول داوودى بعد از داعى بيست و ششم
65 سلسه داعيان مورد قبول بهره سليمانى بعد از داعى بيست و ششم
66 انشقاق داودى و سليمانى در طيبيان هند
67 خلاصه مطالب ، پرسش هايى درباره متن و منابعى براى مطالعه بيشتر
68 بخش سوم: دانشمندان اسماعيلى
69 درس نهم: عالمان و انديشمندان اسماعيلى
70 بزرگان طيّبى
71 مرددّان و مشكوكان
72 خلاصه مطالب، پرسش هايى درباره متن و منابعى براى مطالعه بيشتر
73 بخش چهارم: اعتقادات اسماعيليه
74 درس دهم: خدا و نبوت اسماعيلى
75 فلسفه نوافلاطونى، مقدمه اى بر اعتقادات اسماعيليه
76 خدا و اوصافش از ديدگاه اسماعيليه
77 نبوت از ديدگاه اسماعيليان
78 خلاصه مطالب، پرسش هايى درباره متن و منابعى براى مطالعه بيشتر
79 درس يازدهم: امامت در نگاه اسماعيليه
80 انواع و اقسام امامت
81 جايگاه امام در نظام هستى
82 اوصاف و ويژگى هاى امام
83 ادله وجوب امامت
84 سلسله امامان اسماعيلى
85 سلسله مراتب دعوت
86 معاد از ديدگاه اسماعيليه
87 معاد جسمانى يا روحانى
88 تناسخ و اسماعيليان
89 باطنى گرى و تاويل گرايى در كيش اسماعيليه
90 بررسى يك فتوى
91 خلاصه مطالب، پرسش هايى درباره متن و منابعى براى مطالعه بيشتر
92 فهرست منابع




بسم الله الرحمن الرحیم

اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَبا عَبْدِ اللَّهِ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَابْنَ رَسُولِ اللَّهِ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَابْنَ اَمیرِ­الْمُؤْمِنینَ وَابْنَ سَیِّدِ الْوَصِیّینَ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَابْنَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِساءِ الْعالَمینَ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا ثارَ اللَّهِ وَابْنَ ثارِهِ وَالْوِتْرَ الْمَوْتُورَ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ وَ عَلَى الْاَرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِنائِکَ عَلَیْکُمْ مِنّى جَمیعاً سَلامُ اللَّهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَالنَّهارُ یا اَبا عَبْدِ اللَّهِ لَقَدْ عَظُمَتِ الرَّزِیَّةُ وَ جَلَّتْ وَ عَظُمَتِ الْمُصیبَةُ بِکَ عَلَیْنا وَ عَلى جَمیعِ اَهْلِ الْاِسْلامِ وَ جَلَّتْ وَ عَظُمَتْ مُصیبَتُکَ فِى السَّمواتِ عَلى جَمیعِ اَهْلِ السَّمواتِ فَلَعَنَ اللَّهُ اُمَّةً اَسَّسَتْ اَساسَ الظُّلْمِ وَالْجَوْرِ عَلَیْکُمْ اَهْلَ الْبَیْتِ و لَعَنَ اللَّهُ اُمَّةً دَفَعَتْکُمْ عَنْ مَقامِکُمْ وَ اَزالَتْکُمْ عَنْ مَراتِبِکُمُ الَّتى رَتَّبَکُمُ اللَّهُ فیها

سلام بر تو اى ابا عبد اللَّه؛ سلام بر تو اى فرزند رسول خدا؛ سلام بر تو اى فرزند امیر المؤمنین و اى فرزند سیّد اوصیا؛ سلام بر تو اى فرزند فاطمه زهرا سیّده زنان اهل عالم؛ سلام بر تو اى کسى که از خون پاک تو و پدر بزرگوارت خدا انتقام مى‏کشد؛ و از ظلم و ستم وارد بر تو دادخواهى مى‏کند. سلام بر تو و بر ارواح پاکى که در حرم مطهرت با تو مدفون شدند. بر جمیع شما تا ابد از من درود و تحیت و سلام خدا باد. تا دلیل و نهار در جهان بر قرار است. اى ابا عبد اللَّه همانا تعزیتت (در عالم) بزرگ و مصیبتت در جهان بر ما شیعیان و تمام اهل اسلام سخت و عظیم و ناگوار و دشوار بود. و تحمل آن مصیبت بزرگ در آسمانها بر جمیع اهل سموات نیز سخت و دشوار بود. پس خدا لعنت کند امتى که اساس ظلم و ستم را بر شما اهل بیت رسول بنیاد کردند و خدا لعنت کند امتى را که شما را از مقام و مرتبه (خلافت) خود منع کردند و رتبه‏ هایى که خدا مخصوص به شما گردانیده بود، از شما گرفتند.

 

وَ لَعَنَ اللَّهُ اُمَّةً قَتَلَتْکُمْ وَ لَعَنَ اللَّهُ الْمُمَهِّدینَ لَهُمْ بِالتَّمْکینِ مِنْ قِتالِکُمْ بَرِئْتُ اِلَى اللَّهِ وَ اِلَیْکُمْ مِنْهُمْ وَ مِنْ اَشْیاعِهِمْ وَ اَتْباعِهِمْ وَ اَوْلِیائِهِمْ یا اَبا عَبْدِ اللَّهِ اِنّى سِلْمٌ لِمَنْ سالَمَکُمْ وَ حَرْبٌ لِمَنْ حارَبَکُمْ اِلى یَوْمِ الْقِیمَةِ وَ لَعَنَ اللَّهُ آلَ زِیادٍ وَ آلَ مَرْوانَ وَ لَعَنَ اللَّهُ بَنى اُمَیَّةَ قاطِبَةً وَ لَعَنَ اللَّهُ ابْنَ مَرْجانَةَ وَ لَعَنَ اللَّهُ عُمَرَ بْنَ سَعْدٍ وَ لَعَنَ اللَّهُ شِمْراً وَ لَعَنَ اللَّهُ اُمَّةً اَسْرَجَتْ وَ اَلْجَمَتْ وَ تَنَقَّبَتْ لِقِتالِکَ بِاَبى اَنْتَ وَ اُمّى لَقَدْ عَظُمَ مُصابى بِکَ فَاَسْئَلُ اللَّهَ الَّذى اَکْرَمَ مَقامَکَ وَ اَکْرَمَنى بِکَ اَنْ یَرْزُقَنى طَلَبَ ثارِکَ مَعَ اِمامٍ مَنْصُورٍ مِنْ اَهْلِ بَیْتِ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ اَللَّهُمَّ اجْعَلْنى عِنْدَکَ وَجیهاً بِالْحُسَیْنِ عَلَیْهِ السَّلامُ فِى الدُّنْیا وَالْآخِرَةِ

خدا لعنت کند آن امتى که شما را کشتند و خدا لعنت کند آن مردمى را که از امراى ظلم و جور براى قتال با شما اطاعت کردند. من به سوى خدا و به سوى شما از آن ظالمان و شیعیان آنها و پیروان و دوستانشان بیزارى مى‏جویم. اى ابا عبد اللَّه من تا قیامت سلم و صلحم با هر که با شما صلح است و در جنگ و جهادم با هر که با شما در جنگ است. خدا لعنت کند آل زیاد و آل مروان را. و خدا لعنت کند بنى­امیه را تمامی و لعنت کند پسر مرجانه را و لعنت کند عمر سعد را و خدا لعنت کند شمر را. و خدا لعنت کند گروهى را که اسبها را براى جنگ با حضرتت زین و لگام کردند و بر تو بناگاه هجوم آوردند و براى جنگ با تو مهیا گشتند. پدر و مادرم فداى تو باد؛ تحمل حزن و مصیبت بر من به واسطه ظلم و ستمى که بر شما رفته سخت دشوار است. پس از خدایى که مقام تو را گرامى داشت و مرا هم به واسطه دوستى تو عزّت بخشید از او درخواست می­کنم که روزى من گرداند تا با امام منصور از اهل بیت محمد صلى اللَّه علیه وآله خون­خواه تو باشم. پروردگارا مرا به واسطه حضرت حسین نزد خود در دو عالم وجیه و آبرومند گردان.

یا اَبا عَبْدِ اللَّهِ اِنّى اَتَقَرَّبُ اِلَى اللَّهِ وَ اِلى رَسُولِهِ وَ اِلى اَمیرِ الْمُؤْمِنینَ وَ اِلى فاطِمَةَ وَ اِلَى الْحَسَنِ وَ اِلَیْکَ بِمُوالاتِکَ وَ بِاْلبَرائَةِ مِمَّنْ اَسَّسَ اَساسَ ذلِکَ وَ بَنى عَلَیْهِ بُنْیانَهُ وَ جَرى فى ظُلْمِهِ وَ جَوْرِهِ عَلَیْکُمْ وَ عَلى اَشْیاعِکُمْ بَرِئْتُ اِلَى اللَّهِ وَ اِلَیْکُمْ مِنْهُمْ وَ اَتَقَرَّبُ اِلَى اللَّهِ ثُمَّ اِلَیْکُمْ بِمُوالاتِکُمْ وَ مُوالاةِ وَلِیِّکُمْ وَ بِالْبَرائَةِ مِنْ اَعْدائِکُمْ وَالنَّاصِبینَ لَکُمُ الْحَرْبَ وَ بِالْبَرائَةِ مِنْ اَشْیاعِهِمْ وَ اَتْباعِهِمْ اِنّى سِلْمٌ لِمَنْ سالَمَکُمْ وَ حَرْبٌ لِمَنْ حارَبَکُمْ وَ وَلِىٌّ لِمَنْ والاکُمْ وَ عَدُوٌّ لِمَنْ عاداکُمْ فَاَسْئَلُ اللَّهَ الَّذى اَکْرَمَنى بِمَعْرِفَتِکُمْ وَ مَعْرِفَةِ اَوْلِیائِکُمْ وَ رَزَقَنِى الْبَرائَةَ مِنْ اَعْدائِکُمْ اَنْ یَجْعَلَنى مَعَکُمْ فِى الدُّنْیا وَالْآخِرَةِ

اى ابا عبد­اللَّه من به درگاه خدا تقرب جسته و به درگاه رسولش و به نزد حضرت فاطمه و حضرت حسن و به حضرت تو قرب مى‏طلبم به واسطه محبت و دوستى تو. و بیزارى از کسانى که اساس و پایه ظلم و بیداد را بر شما بنا نهادند و بیزارم از پیروان آنها و به درگاه خدا و نزد شما اولیاء خدا از آن مردم ستمکار ظالم بیزارى مى‏جویم و اول به درگاه خدا؛ سپس نزد شما تقرب مى‏جویم به سبب دوستى شما و دوستى دوستان شما و به سبب بیزارى جستن از دشمنان شما. و بیزارى از مردمى که با شما به جنگ و مخالفت برخاستند و از شیعیان و پیروان آنها هم بیزارى می­جویم. اى بزرگواران من سلم و صلحم با هر کس که با شما صلح است و در جنگ و مخالفتم با هر کس که با شما به جنگ است و دوستم با دوستان شما و دشمنم با دشمنان شما. پس از کرامت حق درخواست مى‏کنم به معرفت شما و دوستان شما مرا گرامى سازد و همیشه بیزارى از دشمنان شما را روزى من فرماید و مرا در دنیا و آخرت با شما قرار دهد.


وَ اَنْ یُثَبِّتَ لى عِنْدَکُمْ قَدَمَ صِدْقٍ فِى الدُّنْیا وَالْآخِرَةِ وَ اَسْئَلُهُ اَنْ یُبَلِّغَنِىَ الْمَقامَ الْمَحْمُودَ لَکُمْ عِنْدَ­اللَّهِ وَ اَنْ یَرْزُقَنى طَلَبَ ثارى مَعَ اِمامٍ هُدىً ظاهِرٍ ناطِقٍ بِالْحَقِّ مِنْکُمْ وَ اَسْئَلُ اللَّهِ بِحَقِّکُمْ وَ بِالشَّأْنِ الَّذى لَکُمْ عِنْدَهُ اَنْ یُعْطِیَنى بِمُصابى بِکُمْ اَفْضَلَ ما یُعْطى مُصاباً بِمُصیبَتِه مُصیبَةً ما اَعْظَمَها وَ اَعْظَمَ رَزِیَّتَها فِى الْاِسْلامِ وَ فى جَمیعِ السَّمواتِ وَالْاَرْضِ اَللَّهُمَّ اجْعَلْنى فى مَقامى هذا مِمَّنْ تَنالُهُ مِنْکَ صَلَواتٌ وَ رَحْمَةٌ وَ مَغْفِرَةٌ اَللَّهُمَّ اجْعَلْ مَحْیاىَ مَحْیا مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ مَماتى مَماتَ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ

و در دو عالم به مقام صدق و صفاى با شما مرا ثابت بدارد و باز از خدا درخواست می­کنم که به مقام محمودى که خاص شما است مرا برساند. و مرا نصیت کند که در رکاب امام زمان شما اهلبیت، که هادى و ظاهر شونده ناطق به حق است؛ خون­خواه باشم. و از خدا به حق شما و به شأن و مقام تقرب شما نزد خدا در خواست مى‏کنم، که ثواب غم و حزن و اندوه مرا به واسطه مصیبت بزرگ شما، بهترین ثوابى که به هر مصیبت زده‏اى عطا مى‏کند به من آن ثواب را عطا فرماید. و مصبت شما آل محمد در عالم اسلام بلکه در تمام عالم سماوات و ارض چقدر بزرگ بود و بر عزادارانش تا چه حد سخت و ناگوار گذشت. پروردگارا مرا در این مقام که هستم از آنان قرار ده که درود و رحمت و مغفرتت شامل حال آنها است. پروردگارا مرا به آیین محمد و آل اطهارش زنده بدار و گاه رحلت هم به آن آیین بمیران.

اَللَّهُمَّ اِنَّ هذا یَوْمٌ تَبَرَّکَتْ بِهِ بَنُو اُمَیَّةَ وَ ابْنُ آکِلَةِ الْاَکْبادِ اللَّعینُ ابْنُ اللَّعینِ عَلى لِسانِکَ وَ لِسانِ نَبِیِّکَ صَلَى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ فى کُلِّ مَوْطِنٍ وَ مَوْقِفٍ وَقَفَ فیهِ نَبِیُّکَ صَلَى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ اَللَّهُمَّ الْعَنْ اَباسُفْیانَ وَ مُعاوِیَةَ وَ یَزیدَ بْنَ مُعاوِیَةَ عَلَیْهِمْ مِنْکَ اللَّعْنَةُ اَبَدَ الْآبِدینَ وَ هذا یَوْمٌ فَرِحَتْ بِهِ آلُ زِیادٍ وَ آلُ مَرْوانَ بِقَتْلِهِمُ الْحُسَیْنَ صَلَواتُ اللَّهِ عَلَیْهِ اَللَّهُمَّ فَضاعِفْ عَلَیْهِمُ اللَّعْنَ مِنْکَ وَالْعَذابَ الْاَلیمَ اَللَّهُمَّ اِنّى اَتَقَرَّبُ اِلَیْکَ فى هذَا الْیَوْمِ وَ فى مَوْقِفى هذا وَ اَیَّامِ حَیاتى بِالْبَرائَةِ مِنْهُمْ وَاللَّعْنَةِ عَلَیْهِمْ وَ بِالْمُوالاتِ لِنَبِیِّکَ وَ آلِ نَبِیِّکِ عَلَیْهِ وَ عَلَیْهِمُ السَّلامُ.

پروردگارا این روز؛ روزى است که مبارک می دانستند آن را بنى امیه و پسر جگر خوار و یزید پلید لعین، پسر معاویه ملعون در زبان تو و زبان رسول تو صلى اللَّه علیه و آله در هر مسکن و منزل که رسول تو توقف داشت (همه جا او را به لعن یاد کرد). پرورگارا لعنت فرست بر ابى­سفیان و بر پسرش معاویه و پسرش یزید پلید. بر همه آنان لعن ابدى فرست و این روز (عاشوراء) روزى است که آل زیاد بن ابیه لعین و آل مروان بن حکم خبیث، به واسطه قتل حضرت حسین صلوات اللَّه علیه شادان بودند. پروردگارا تو لعن و عذاب الیم آنان را چندین برابر گردان. پروردگارا من به تو در این روز و در این مکان و در تمام دوران زندگانى به بیزارى جستن و لعن بر آن ظالمان و دشمنى آنها و بدوستى پیغمبر وآل اطهار او تقرّب می­جویم.


سپس 100 مرتبه می­گویی:
اَللَّهُمَّ الْعَنْ اَوَّلَ ظالِمٍ ظَلَمَ حَقَّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ آخِرَ تابِعٍ لَهُ عَلى ذلِکَ اللَّهُمَّ الْعَنِ الْعِصابَةَ الَّتى جاهَدَتِ الْحُسَیْنِ وَ شایَعَتْ وَ بایَعَتْ و تابعت عَلى قَتْلِهِ اَللَّهُمَّ الْعَنْهُمْ جَمیعاً.

پروردگارا تو لعنت فرست بر اوّل ظالمى که در حق محمد و آل پاکش صلوات الله علیهم ظلم و ستم کرد. و آخرین ظالمى که از آن ظالم نخستین در ظلم تبعیّت کرد. پروردگارا تو بر جماعتى که بر علیه حضرت حسین بجنگ برخاستند لعنت فرست و بر شیعیانشان و بر هر که با آنان بیعت کرد و از آنها پیروى کرد. خدایا بر همه لعنت فرست.

 

و آنگاه 100 مرتبه تأکید می­نمایی:
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَبا عَبْدِ اللَّهِ وَ عَلَى الْاَرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِنائکَ عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَالنَّهارُ وَ لا جَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَعلی اولاد الحسین عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ.

سلام بر تو اى ابا عبد اللَّه و بر ارواح پاکى که فانی در وجود تو شدند. سلام خدا از من بشما باد الى­الابد مادامى که شب و روزی برقرار و باقى است و خدا این زیارت مرا آخرین عهد با حضرتت قرار ندهد. سلام بر حضرت حسین و بر حضرت على بن الحسین و بر فرزندان حسین و بر اصحاب حسین.

و آنگاه می­گویی:
اَللَّهُمَّ خُصَّ اَنْتَ اَوَّلَ ظالِمٍ بِاللَّعْنِ مِنّى وَابْدَأْ بِهِ اَوَّلاً ثُمَّ الثَّانِىَ وَالثَّالِثَ والرَّابِعَ اَللَّهُمِّ الْعَنْ یَزیدَ خامِساً وَالْعَنْ عُبَیْدَ اللَّهِ بْنَ زِیادٍ وَابْنَ مَرْجانَةَ وَ عُمَرَ بْنَ سَعْدٍ وَ شِمْراً وَ آلَ اَبى سُفْیانَ وَ آلَ زِیادٍ وَ آلَ مَرْوانَ اِلى یَوْمِ الْقِیمَةِ.

پروردگارا تو لعنت مرا مخصوص گردان باولین شخص ظالم و اول در حق اولین ظالم و آنگاه در حق دومین و سوّمین و چهارمین. پروردگارا و آنگاه لعنت فرست بر یزید پنجم آن ظالمان و باز لعنت فرست بر عبید اللَّه بن زیاد پسر مرجانه و عمر سعد و شمر و آل ابى سفیان و آل زیاد و آل مروان تا روز قیامت.

 

سپس به سجده رفته و می­گویی:
اَللَّهُمَّ لَکَ الْحَمْدُ حَمْدَ الشَّاکِرینَ لَکَ عَلى مُصابِهِمْ اَلْحَمْدُ للَّهِ عَلى عَظیمِ رَزِیَّتى اَللَّهُمَّ ارْزُقْنى شَفاعَةَ الْحُسَیْنِ یَوْمَ الْوُرُودِ وَ ثَبِّتْ لى قَدَمَ صِدْقٍ عِنْدَکَ مَعَ الْحُسَیْنِ وَ اَصْحابِ الْحُسَیْنِ الَّذینَ بَذَلُوا مُهَجَهُمْ دُونَ الْحُسَیْنِ عَلَیْهِ السَّلامُ.

ذکر سجده:
خدایا ترا ستایش مى­کنم بستایش شکر گذاران تو؛ برغم اندوهى که بمن در مصیبت رسید. سپاس خدا را، بر عزادارى و اندوه و غم بزرگ من. پروردگارا شفاعت حضرت حسین را روزى که بر تو وارد می­شوم نصیبم بگردان. و مرا نزد خود ثابت قدم بدار به صدق و صفا در روزى که بر تو وارد می­شوم؛ با حضرت حسین و اصحابش که در راه خدا جانشان را نزد حسین فدا کردند (همنشین) باشم.


نوشته شده در تاريخ یک شنبه 28 اسفند 1391برچسب:زیارت عاشورا, ترجمه زیارت عاشورا,, توسط عباسعلی